کلمه جو
صفحه اصلی

width


معنی : وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن
معانی دیگر : پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

انگلیسی به فارسی

پهنا، عرض، پهنه، وسعت، چیز پهن


عرض، پهنا، ضخامت، وسعت، پهنه، عریضی، چیز پهن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the length or extent of something from one side to the other; breadth.

- We need a board with a width of six inches.
[ترجمه ترگمان] ما به یک تخته با عرض شش اینچ نیاز داریم
[ترجمه گوگل] ما به یک هیئت مدیره با عرض 6 اینچ نیاز داریم

(2) تعریف: the quality or fact or being wide; range or extent; wideness.
متضاد: narrowness
مشابه: dimension

- We hesitated to cross the river because of its width.
[ترجمه ترگمان] برای عبور از رودخانه به خاطر عرض آن تردید کردیم
[ترجمه گوگل] ما از عبور از رودخانه به دلیل عرض آن تردید کردیم
- The width of his experience makes him a good candidate.
[ترجمه ناهید] گستره ی تجربیات او باعث می شود او نامزد خوبی باشد
[ترجمه ترگمان] عرض تجربیات او باعث می شود که او کاندیدای خوبی باشد
[ترجمه گوگل] عرض تجربه او باعث می شود او یک نامزد خوب باشد

(3) تعریف: a piece of something of a specific degree of wideness, such as fabric from selvage to selvage.

- The tablecloth requires two widths of fabric.
[ترجمه ترگمان] این رومیزی به دو طرف پارچه نیاز دارد
[ترجمه گوگل] سفره نیاز به دو عرض پارچه دارد

• breadth, thickness
the width of something is the distance that it measures from one side to the other.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] عرض - پهنا
[برق و الکترونیک] پهنا 1. بعد افقی تصویر تلویزیون یا فکس 2. مدت زمان پالس . - عر ض
[زمین شناسی] پهنا، عرض، ضخامت یک رگه اصلی که با زاویه قایمه نسبت به شیب اندازه گیری می شود
[ریاضیات] عرض، پهنا، پهنه
[آمار] پهنا
[آب و خاک] عرض، پهنا
[سینما] پهنا (ویدئو)

مترادف و متضاد

Antonyms: height, tallness


وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

پهنه (اسم)
field, area, racket, arena, sheet, width

پهنا (اسم)
expanse, width, breadth

عرض (اسم)
presentation, width, breadth, latitude, petition, ordinate

عریضی (اسم)
width, breadth

ضخامت (اسم)
density, width, solidity, stoutness, thickness

چیز پهن (اسم)
width

breadth, wideness of some amount


Synonyms: amplitude, area, broadness, compass, cross measure, diameter, distance across, expanse, extent, girth, measure, range, reach, scope, span, squatness, stretch, thickness


جملات نمونه

the width of this rug

پهنای این فرش


1. a width of velvet
یک قواره (پارچه ی) مخمل

2. give width to a sleeve
آستین را گشاد کردن

3. the width of his knowledge
وسعت دانش او

4. the width of the building from out to out
پهنای بنا از بیرون به بیرون،عرض ساختمان از بیرون

5. the width of this rug
پهنای این فرش

6. a road of this width
جاده ای به این پهنی

7. a window of standard width
پنجره ای به عرض معمولی

8. a box has three dimensions: length, width and depth
جعبه سه بعد دارد: درازا و پهنا و ژرفا

9. flat surfaces have two dimensions: length and width
چیزهای پهن (مسطح) دو فرامون دارند: طول و عرض.

10. the room's length is six and its width is four meters
درازای اتاق شش متر و پهنای آن چهارمتر است.

11. the amazon gradually spreads out and reaches a width of six miles
رود آمازون به تدریج وسیع می شود و به پهنای شش مایل می رسد.

12. Allow for some shrinkage in both length and width.
[ترجمه ترگمان]برای برخی از انقباض در هر دو طول و هم عرض استفاده کنید
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید برای برخی از انقباض در هر دو طول و عرض

13. Use a rule to measure the width of that cloth.
[ترجمه ترگمان]برای اندازه گیری عرض این پارچه از یک قاعده استفاده کنید
[ترجمه گوگل]برای اندازه گیری عرض این پارچه از یک قانون استفاده کنید

14. The pattern goes across the full width of the material.
[ترجمه ترگمان]این الگو از عرض کامل ماده عبور می کند
[ترجمه گوگل]الگوی می رود در سراسر عرض کامل از مواد

15. The terrace runs the full width of the house.
[ترجمه ترگمان]تراس به پهنای یک خانه امتداد دارد
[ترجمه گوگل]تراس عرض کامل خانه را اجرا می کند

16. The needle is seven times smaller than the width of a human hair.
[ترجمه ترگمان]عقربه هفت برابر کوچک تر از عرض یک موی انسان است
[ترجمه گوگل]سوزن هفت برابر کوچکتر از عرض یک موی انسان است

17. The road narrows to a width of just four metres.
[ترجمه ترگمان]جاده به عرض چهار متر می رسد
[ترجمه گوگل]جاده به عرض 4 متر محدود می شود

18. It's about six metres in width.
[ترجمه ترگمان]عرض آن حدود شش متر است
[ترجمه گوگل]حدود شش متر عرض دارد

wallpaper in several widths

کاغذ دیواری به عرض‌های مختلف


a road of this width

جاده‌ای به این پهنی


the width of his knowledge

وسعت دانش او


give width to a sleeve

آستین را گشاد کردن


a width of velvet

یک قواره (پارچه‌ی) مخمل


two widths of cloth

دو قواره پارچه


پیشنهاد کاربران

سایز پا

پهنا

اتساع


کلمات دیگر: