کلمه جو
صفحه اصلی

analyst


معنی : روانکاو، استاد تجزیه، تخلیل گر، فرگشا
معانی دیگر : تجزیه و تحلیل کننده، فراکافتگر، فروگشا، تحلیل گر، مفسر، (روان شناسی) روانکاو

انگلیسی به فارسی

تحلیلگر، روانکاو، استاد تجزیه، تخلیل گر، فرگشا


تحلیل‌گر، پژوهش‌گر


(روانشناسی) روان‌کاو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone trained and licensed in the profession of psychoanalysis.
مترادف: psychoanalyst
مشابه: alienist, psychotherapist, therapist

(2) تعریف: someone trained or skilled in a particular type of analysis.
مترادف: examiner, investigator
مشابه: assayer

• examiner, one who analyzes
an analyst is someone who is a specialist in a particular subject and gives opinions about it.
an analyst is also a doctor who examines and treats people who are emotionally disturbed.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تحلیل گر
[کامپیوتر] تحلیل گر .
[مهندسی گاز] تجزیه کننده - تحلیل کننده
[ریاضیات] آنالیز دان، تحلیل گر

مترادف و متضاد

روانکاو (اسم)
analyst, psychoanalyst

استاد تجزیه (اسم)
analyst

تخلیل گر (اسم)
analyst

فرگشا (اسم)
analyst

person who examines and determines; psychoanalyst


Synonyms: accountant, couch doctor, examiner, guru, head shrinker, inquisitor, investigator, number cruncher, psychiatrist, psychotherapist, questioner, shrink, therapist


جملات نمونه

1. systems analyst
تحلیل گر سیستم

2. a news analyst
تحلیل گر اخبار

3. He was a shrewd analyst of players' strengths and weaknesses.
[ترجمه ترگمان]او تحلیلگر زیرکی از نقاط قوت و ضعف بازیکنان بود
[ترجمه گوگل]او یک تحلیلگر هوشمندانه از نقاط قوت و ضعف بازیکنان بود

4. Constance's husband is a financial analyst.
[ترجمه ترگمان]همسر کنست یک تحلیلگر مالی است
[ترجمه گوگل]شوهر کنستانس یک تحلیلگر مالی است

5. Cleary has been working as a computer analyst in Winchester.
[ترجمه ترگمان]کلی ری ها به عنوان یک تحلیلگر کامپیوتری در وینچستر کار می کند
[ترجمه گوگل]Cleary به عنوان یک تحلیلگر کامپیوتر در وینچستر کار کرده است

6. Ruthie had been a budget analyst and then comptroller for a hospital chain for much of her working life.
[ترجمه ترگمان]روتی یک تحلیل گر بودجه بود و بعد برای مدت زیادی از زندگی کاری خود برای یک بیمارستان استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]رویتی یک تحلیلگر بودجه بود و سپس برای بسیاری از زندگی کاریش کارمند بیمارستان بود

7. An analyst at Smith Barney Inc. upgraded the equipment manufacturer to buy from outperform.
[ترجمه ترگمان]یک تحلیلگر در شرکت اسمیت بارنی تولید کننده تجهیزات را برای خرید از عملکرد بهتر ارتقا داد
[ترجمه گوگل]یک تحلیلگر در اسمیت بارنی شرکت سازنده تجهیزات را برای خرید از پیشرفته تر به روز کرد

8. Hartsook, the industry analyst, estimated more than one million machines could have the flaws.
[ترجمه ترگمان]Hartsook، تحلیل گر صنعت، برآورد کرد که بیش از یک میلیون دستگاه می تواند این کاستی ها را داشته باشد
[ترجمه گوگل]هارسوک، تحلیلگر صنعت، تخمین زده است که بیش از یک میلیون دستگاه می تواند معایب داشته باشد

9. Mike Wilding, is a software analyst at Atari with special responsibility for combating piracy.
[ترجمه ترگمان]مایک Wilding، یک تحلیلگر نرم افزار در شرکت آتاری با مسئولیت ویژه مبارزه با دزدان دریایی است
[ترجمه گوگل]مایک ویلدینگ، تحلیلگر نرم افزاری Atari با مسئولیت خاص برای مبارزه با دزدی دریایی است

10. There is a sense, then, in which the analyst is creating the text which others will read.
[ترجمه ترگمان]سپس یک حس وجود دارد که در آن تحلیلگر متن را ایجاد می کند که دیگران می خوانند
[ترجمه گوگل]پس از آن یک حس وجود دارد که در آن تحلیلگر متن ایجاد می کند که دیگران آن را خواندند

11. In other words, only an omniscient analyst can judge the degrees of cost and pay-off to both utterer and receiver.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، تنها یک تحلیلگر دانای کل می تواند به میزان هزینه و پرداخت به هر دو utterer و گیرنده رسیدگی کند
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، تنها یک تحلیلگر همه جانبه می تواند درجه هزینه و پرداخت را به هر دو طرف گفتار و گیرنده قضا کند

12. He may be surprised when the analyst reveals the complexities of his hand movements and finger manipulations.
[ترجمه ترگمان]ممکن است وقتی تحلیل گر پیچیدگی های حرکات دست و دستکاری انگشت اشاره را آشکار کند، ممکن است شگفت زده شود
[ترجمه گوگل]او ممکن است شگفت زده شود زمانی که تحلیلگر پیچیدگی حرکات دست و انگشتانش را نشان می دهد

13. At the end of each stage the analyst and management have an opportunity to review progress in the development of the application.
[ترجمه ترگمان]در پایان هر مرحله، تحلیل گر و مدیریت فرصتی برای بررسی پیشرفت در توسعه برنامه دارند
[ترجمه گوگل]در پایان هر مرحله تحلیلگر و مدیران فرصتی برای بررسی پیشرفت در توسعه برنامه دارند

14. The problem is a temporary one, the analyst added, even though fuel prices have risen this month.
[ترجمه ترگمان]این تحلیلگر افزود که مشکل یک مشکل موقت است، اگرچه قیمت سوخت در ماه جاری افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]تحلیلگر افزود که مشکل این است که به طور موقت، حتی اگر قیمت سوخت در ماه جاری افزایش یابد

a news analyst

تحلیلگر اخبار


پیشنهاد کاربران

درترجمه بجای تحلیلگر نوشته شده تخلیلگر!!!

تحلیل گر

👈تحلیل گر ( اقتصادی، سیاسی و غیره )

day - to - day work/business/life etcday - to - day jobs or activities are ones that you do every day as a normal part of your life, your job etc The manager is responsible for the day - to - day running of the hotel

👈روانکاو

But something inside me told me that
he couldn't be a very stable person, let alone a good analyst
یه چیزی داشت بهم می گفت که این بابا آدم نرمالی نیست، چه برسه به اینکه به روانکاو خوب باشه

Analysts refer to various sources of information to help them make investment decisions in their day - to - day work


کلمات دیگر: