کلمه جو
صفحه اصلی

trolley


معنی : واگن برقی، چرخ دستی مامور تنظیف، گاری بارکش، اتومبیل بارکش کوتاه، با واگن برقی حمل کردن
معانی دیگر : (انگلیس - فروشگاه ها و غیره) چرخ دستی، چرخ باربری، (امریکا) اتوبوس برقی، تراموا، بازوی متحرک برای رساندن برق به تراموا و اتوبوس برقی، سوار تراموا شدن، با چرخ دستی حمل کردن، trolly چر  دستی مامورتنظیف

انگلیسی به فارسی

( trolly ) چرخ دستی مامورتنظیف، گاری بارکش،اتومبیل بارکش کوتاه، واگن برقی، باواگن برقی حمل کردن


چرخ دستی، واگن برقی، چرخ دستی مامور تنظیف، گاری بارکش، اتومبیل بارکش کوتاه، با واگن برقی حمل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: trolleys, trollies
(1) تعریف: a vehicle, esp. a streetcar, propelled electrically along a track or overhead wires.

(2) تعریف: a pulley wheel or like device held against or traveling on a track or overhead wire, used to conduct current from the wire to a moving object such as a streetcar or locomotive.

(3) تعریف: a pulley or wheeled conveyance suspended from an overhead track.

(4) تعریف: a small four-wheeled cart or wagon on rails, used in a mine or factory.

(5) تعریف: (chiefly British) a basket-like container on wheels moved by hand to carry shopping items, luggage, or the like; cart.

(6) تعریف: (chiefly British) a table on wheels that is used for serving foods, esp. drinks or desserts in a restaurant; cart.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: trolleys, trollies, trolleying, trollying, trolleyed, trollied
• : تعریف: to carry, convey, or travel by trolley.

• streetcar propelled by electric current; device by which electric streetcar draws its current from a wire conducting electricity; overhead pulley on a track used for moving objects; hand cart, wheeled stand; serving cart for food
a trolley is a small cart that you use to carry things, for example shopping or luggage.
a trolley is also a small table on wheels on which food and drinks can be carried.
in american english, a trolley is the same as a tram.

دیکشنری تخصصی

[سینما] گردونه

مترادف و متضاد

واگن برقی (اسم)
trolley, tram, trolly

چرخ دستی مامور تنظیف (اسم)
trolley, trolly

گاری بارکش (اسم)
trolley, trolly

اتومبیل بارکش کوتاه (اسم)
trolley, trolly

با واگن برقی حمل کردن (فعل)
trolley, trolly

جملات نمونه

1. off one's trolley
(خودمانی) احمق،دیوانه

2. The waiter was pushing a laden sweet trolley towards our table.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت با چرخ دستی خوراکی ها را به طرف میز ما هل داد
[ترجمه گوگل]پیشخدمت یک صندلی سبز شیرین به سمت میز ما حرکت کرد

3. They brought breakfast to the room on a trolley.
[ترجمه ترگمان]صبحانه را با چرخ دستی به اتاق آوردند
[ترجمه گوگل]آنها صبحانه به اتاق بر روی یک واگن برقی آوردند

4. You can catch the number 47 trolley from the train station.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تعداد ۴۷ واگن برقی را از ایستگاه قطار بگیرید
[ترجمه گوگل]شما می توانید واگن قطار 47 را از ایستگاه قطار دریافت کنید

5. Oil the trolley, and then it will turn more freely.
[ترجمه ترگمان]با تراموا برویم، و بعد آزادتر خواهد شد
[ترجمه گوگل]روغن ارابه، و سپس آن را آزاد تر تبدیل خواهد شد

6. The trolley came by, dinging noisily.
[ترجمه ترگمان]چرخ دستی به صدا درآمد و سر و صدا کرد
[ترجمه گوگل]واگن برقی وارد شد، سر و صدا زد

7. In a library, books are moved on a trolley.
[ترجمه ترگمان]در کتابخانه، کتاب ها روی یک چرخ دستی گذاشته می شوند
[ترجمه گوگل]در یک کتابخانه، کتابها بر روی یک چرخ دستی منتقل می شوند

8. He crashed the trolley through the doors.
[ترجمه ترگمان]او چرخ دستی را به سرعت از در بیرون برد
[ترجمه گوگل]چرخ دستی را از طریق درها سقوط کرد

9. The waitress rolled the dessert trolley over to our table.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت ظرف دسر را روی میز ما گذاشت
[ترجمه گوگل]پیشخدمت دویچه وله را به میز ما ریخت

10. This shopping trolley has a mind of its own.
[ترجمه ترگمان]این واگن باری، ذهن خودش را دارد
[ترجمه گوگل]این چرخ دستی خرید ذهن خود را دارد

11. We need a trolley.
[ترجمه ترگمان] ما به یه برانکار احتیاج داریم
[ترجمه گوگل]ما به یک واگن برقی نیاز داریم

12. He took a northbound trolley on State Street.
[ترجمه ترگمان]سوار تراموا شد و عازم خیابان State شد
[ترجمه گوگل]او در وسط خیابان دولتی بر روی صندلی های شمالی حرکت کرد

13. On many trains, refreshments are provided by a trolley service.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از قطارها، نوشیدنی به وسیله یک سرویس واگن برقی تامین می شود
[ترجمه گوگل]در بسیاری از قطار ها، بوستان ها توسط یک سرویس چرخ دستی ارائه می شوند

14. Halfway through the talk someone wheeled in a trolley laden with drinks.
[ترجمه ترگمان]در نیمه راه گفتگوی کسی با چرخ دستی که پر از نوشیدنی بود چرخید
[ترجمه گوگل]نیمه راه از طریق صحبت کسی در یک چرخ دستی با نوشیدنی چرخان رانندگی کرد

15. There was an abandoned supermarket trolley in the middle of the road.
[ترجمه ترگمان]یک چرخ دستی سوپرمارکت متروک در وسط جاده قرار داشت
[ترجمه گوگل]در وسط جاده یک وانت سوپرمارکت رها شده بود

اصطلاحات

off one's trolley

(عامیانه) احمق، دیوانه


پیشنهاد کاربران

=shopping cart ( انگلیسی آمریکایی )

Trolley =Shopping cart
چرخ دستی =سبد چرخ دار
( در فروشگاه های بزرگ موجود است )

چرخ خرید

چرخ دستی، یا سبد خرید
چرخ دستی در فرودگاه ها برای حمل بار

چرخ دستی فروشگاه

اتوبوس داخل شهری

Trolley = shopping cart = basket

Trolley یک چرخی هست هم میشه گفت از این چرخ دستی های فروشگاه هم از این چرخ هایی که مثلا روش باقالی اینا می فروشن به اونها هم میشه گفت

trolley ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: چرخ
تعریف: وسیله‏ای چرخ‏دار برای حمل انواع وسایل و خوراکی ها در غذاخوری/ رستوران


کلمات دیگر: