کلمه جو
صفحه اصلی

almost


معنی : تقریبا، قریبا، بطور نزدیک
معانی دیگر : نزدیک به، در حدود، در واقع

انگلیسی به فارسی

تقریباً، به‌طور نزدیک


تقریبا، قریبا، بطور نزدیک


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: not quite all; nearly.
مترادف: just about, mostly, near, nearly, practically, virtually, well-nigh
متضاد: exactly
مشابه: nigh, nigh onto

- almost all of the apples
[ترجمه homan] تقریبا از تمام سیب ها
[ترجمه .E] تقریبا همه ی سیب ها
[ترجمه ترگمان] تقریبا همه سیب ها
[ترجمه گوگل] تقریبا تمام سیب ها

• nearly, closely
almost means very nearly, but not completely.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تقریبا

مترادف و متضاد

nearly, very nearly


تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

قریبا (قید)
almost, presently, soon, well-nigh

بطور نزدیک (قید)
almost

Synonyms: about, about to, all but, approximately, around, as good as, bordering on, close to, close upon, essentially, for all practical purposes, for the greatest part, in effect, in the neighborhood of, in the vicinity of, just about, most, much, near to, nigh, not far from, not quite, on the brink of, on the edge of, on the point of, on the verge of, practically, pretty near, relatively, roughly, substantially, virtually, well-nigh, within sight of


جملات نمونه

1. almost any poem matched with his seems inferior
در مقایسه با شعر او تقریبا هر شعری پست می نماید.

2. almost every general rule has its exceptions
تقریبا همه ی قوانین کلی دارای استثناهای مربوط به خود می باشند.

3. almost two years ago
تقریبا دو سال پیش

4. i almost forgot
نزدیک بود یادم برود.

5. you almost poked me in the eye with your pencil
نزدیک بود مدادت را توی چشمم بزنی.

6. his blunders almost cost him his life
اشتباهات احمقانه اش نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود.

7. it is almost twelve
ساعت حدود دوازده است.

8. small and almost invisible dots
نقطه های ریز و تقریبا غیرقابل تشخیص

9. success was almost within grasp
موفقیت تقریبا قابل حصول بود.

10. use can almost change the stamp of nature
(شکسپیر) عادت تقریبا می تواند اثر طبیعت را دگرگون کند.

11. a net with almost invisible meshes
یک تور که نخ های آن تقریبا غیرقابل رویت هستند

12. his time is almost over
عمر او تقریبا به سر رسیده است.

13. she was serious almost to excess
او بیش از حد جدی بود.

14. the bus was almost full
اتوبوس تقریبا پر بود.

15. the child was almost knee-high
قد کودک تقریبا تا سر زانو (ی شخص بالغ) بود.

16. she spoke with an almost extinguished voice
با صدای تقریبا خفه صحبت می کرد.

17. teaching and writing claim almost all of my time
تدریس و نگارش تقریبا همه ی وقت مرا می گیرد.

18. leverage enables us to lift almost anything
قدرت اهرم ما را قادر می کند که تقریبا هر چیزی را بلند کنیم.

19. the bride's family ignored us almost completely
خانواده ی عروس خیلی به ما کم محلی کردند.

20. two of the firemen were almost stifled by the fumes
نزدیک بود دود و بخار دو نفر از آتش نشان ها را خفه کند.

21. some of the traditions that were extinguished almost two centuries ago
برخی از سنت هایی که تقریبا دو قرن پیش ازبین رفتند

22. the boat lurched to one side and almost threw me overboard
قایق غفلتا به یک سو خم شد و نزدیک بود مرا به دریا بیاندازد.

23. the room was so hot that i almost fainted
اتاق آنقدر گرم بود که نزدیک بود از حال بروم.

24. a noncommittal word that can be used for almost any feeling
واژه ی گنگی که می توان آن را تقریبا برای هرگونه احساسی به کار برد

25. he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه ام کند.

26. without my children, the house seems lonesome, silent, and almost dead
بدون بچه ها،خانه خلوت و بی سر و صدا و تقریبا مرده به نظر می رسد.

27. A man can succeed at almost anything for which he has unlimited enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]یک انسان می تواند هر کاری را که به خاطر آن شور و شوقی فراوان دارد، به موفقیت برساند
[ترجمه گوگل]یک مرد می تواند تقریبا هر چیزی را که برایش اشتیاق نامحدود دارد، به دست آورد

28. Confidence of success is almost success.
[ترجمه ترگمان]اعتماد به موفقیت تقریبا موفقیت است
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس تقریبا موفقیت است

29. The pain was almost too great to endure.
[ترجمه ترگمان]درد بیش از آن بود که بتوان تحمل کرد
[ترجمه گوگل]درد برای تحمل خیلی زیاد بود

30. I was almost tempted to strip off and plunge straight into the pool.
[ترجمه ترگمان]تقریبا وسوسه شدم که لخت بشوم و مستقیم به طرف آبگیر شیرجه بروم
[ترجمه گوگل]من تقریبا وسوسه شدم که نوار را بیرون بکشم و مستقیما به استخر بیفتم

almost two years ago

تقریباً دو سال پیش


I almost forgot.

نزدیک بود یادم برود.


It is almost twelve.

ساعت حدود دوازده است.


پیشنهاد کاربران

تقریبا . نزدیک

کمی تا قسمتی
تقریبا
نزدیکاً
به معنای نزدیک و احتمالی

همچنین

نزدیک تر


کم و بیش ، کمابیش

نسبتاً

More or less

یِه جورایی !!


And yet she was equally relieved, almost glad.
ولی او به همان اندازه آسوده خاطر بود، یهجورایی ( حتی ) خوشحال!!



به مدت

Nearly but not completely

چیزی نمانده بود که
مثال 1: . I almost missed the bus
مثال 2: . I almost killed myself yesterday

تقریبا
I almost forgot
تقریبا فراموش کردم ( این جمله تو محاوره "داشت یادم میرفت" هم معنی میشه )

کمابیش, کم و بیش, بفهمی نفهمی, گویا, توگویی,

David ate almost everything on the plate 🚺
دیوید تقریبا همه چیزهایی که در بشقاب بود رو خورد

یه جورایی، به نحوی، تاحدودی

nearly

Almost every time
تغریبا هر لحظه

Closely

قبل از فعل بیاید به معنای نزدیک بود که. . . .
I almost broke my leg
نزدیک بود پام بشکنه

I haven't seen him in almost three years
نزدیک به سه سال هست که ندیدمش

. It is almost 100 years since Christian armies from Europe seized Jerusalem

باید، ، ، نزدیک به یقین


کلمات دیگر: