کلمه جو
صفحه اصلی

alternating


معنی : متناوب، تناوبی
معانی دیگر : متناوب، تناوبی

انگلیسی به فارسی

متناوب، تناوبی


انگلیسی به انگلیسی

• rotating, one after the other; interchanging; (electricity) of a current that changes direction at regular fixed intervals

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متناوب

مترادف و متضاد

متناوب (صفت)
staggering, alternate, intermittent, alternative, alternating, periodic, sporadic, discontinuous, spasmodic

تناوبی (صفت)
alternative, alternating

جملات نمونه

1. alternating current
جریان متناوب

2. Twist your body, alternating right and left stretches.
[ترجمه ترگمان]به همراه بدن خود به سمت راست و چپ شنا کنید
[ترجمه گوگل]پیچ بدن خود را، به طور متناوب راست و چپ امتداد

3. This is an alternating current generator.
[ترجمه ترگمان]این یک مولد جریان متناوب است
[ترجمه گوگل]این ژنراتور جریان متناوب است

4. The round bowl has an alternating panel design and is well potted.
[ترجمه ترگمان]این کاسه گرد یک طراحی پنل متناوب دارد و می تواند به خوبی کنسرو شده باشد
[ترجمه گوگل]کاسه گرد دارای طراحی پانل متناوب است و به خوبی پوسته پوشیده شده است

5. Diodes are electronic devices which rectify alternating current to direct current.
[ترجمه ترگمان]diodes ابزارهای الکترونیکی هستند که جریان متناوب را به جریان مستقیم اصلاح می کنند
[ترجمه گوگل]دیودها دستگاه های الکترونیکی هستند که جریان متناوب را به جریان مستقیم ترمیم می کنند

6. Periodic alternating activation of flexors and extensors is achieved by reciprocal inhibition mediated by inhibitory collateral neurones.
[ترجمه ترگمان]فعالیت متناوب دوره ای flexors و extensors به وسیله بازدارندگی دو سویه با واسطه بازدارنده جانبی بازدارنده به دست می آید
[ترجمه گوگل]فعال سازی متناوب دوره ای فلکسورها و اکستنسورها بوسیله مهار متقابل بوسیله نورون های ثابتی مهار شده به دست می آید

7. From Cambrian times onwards temperatures had been alternating between warm, moderate and glacial.
[ترجمه ترگمان]از دوره کامبرین به بعد، دما بین گرم، متوسط و یخچالی بود
[ترجمه گوگل]از دوره کامبرین به بعد درجه حرارت بین گرما، متوسط ​​و یخبندان متغیر بود

8. Layer into a bowl, alternating with thin slices of onion and a little salt and pepper.
[ترجمه ترگمان]یک لایه به یک کاسه، متناوب با برش های نازک پیاز و کمی فلفل و فلفل
[ترجمه گوگل]لایه را به یک کاسه متصل کنید، با برش نازک پیاز و کمی نمک و فلفل

9. By now the band were alternating their touring and recording schedules at a hectic pace.
[ترجمه ترگمان]در این موقع گروه به طور متناوب به گردش می رفتند و برنامه را با سرعت زیادی به نمایش می گذاشتند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر گروه در حال تغییر برنامه های تور و برنامه های خود را با سرعت درهم و برهمی می کنند

10. They compromised by alternating days on which each chose the activity.
[ترجمه ترگمان]آن ها به واسطه روزه ای متناوب که هر کدام از آن ها فعالیت را انتخاب کردند به خطر افتادند
[ترجمه گوگل]آنها توسط روزهای متناوب که هر کدام فعالیت را انتخاب کردند، به خطر افتادند

11. Continue knitting these 35 rows, alternating the direction of the motif on each repeat.
[ترجمه ترگمان]به بافتن این ۳۵ سطر ادامه دهید، جهت گیری و نقش و نگار در هر تکرار
[ترجمه گوگل]این 35 ردیف را ادامه دهید، جهت هر یک از تکرارها را تغییر دهید

12. Inside layers were made from the same material alternating in 25 layers with Kapton film to give insulation.
[ترجمه ترگمان]داخل لایه ها از همان مواد به صورت متناوب در ۲۵ لایه با لایه Kapton ساخته شد تا عایق بندی شود
[ترجمه گوگل]درون لایه ها از همان مواد متداول در 25 لایه با فیلم کاپون برای ایجاد عایق ساخته شده است

13. To ensure that the new basis is alternating, we will make a basic variable in row I non-basic.
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از اینکه اساس جدید یک متغیر متناوب است، ما یک متغیر اساسی را در ردیف اول ایجاد خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه مبنای جدید متناوب است، یک متغیر اساسی در سطر I غیر اساسی ایجاد خواهیم کرد

14. Add dry ingredients alternating with milk. Add yeast and nuts.
[ترجمه ترگمان]مواد اولیه خشک را با شیر اضافه کنید مخمر و آجیل را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]مواد مخلوط خشک با شیر جایگزین کنید مخمر و آجیل را اضافه کنید

پیشنهاد کاربران

گزینه

متناوب


کلمات دیگر: