کلمه جو
صفحه اصلی

bouncing


معنی : پرعضله، قوی، تندرست
معانی دیگر : سالم و نیرومند، پویا، سرزنده، buxom : پرعضله، خوش بنیه

انگلیسی به فارسی

( buxom =) پرعضله، قوی، خوش‌بنیه، تندرست، سرزنده


تندرست، قوی، پرعضله


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: bouncingly (adv.)
• : تعریف: full of life; healthy; vigorous.

• robust, strong, healthy
if you say that someone is bouncing with health, or if you refer to a child as a bouncing baby, you mean that they are looking very healthy.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پس زدن
[ریاضیات] برگشت

مترادف و متضاد

پرعضله (صفت)
athletic, bouncing, brawny, muscular

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

تندرست (صفت)
fit, well, bouncing, healthy, buxom, healthful, lusty

جملات نمونه

1. he kept bouncing the ball off the floor
مرتب توپ را به کف اتاق می زد.

2. i was bouncing my grandson on my knee
نوه ام را روی زانوی خود بالا و پایین می انداختم.

3. a winged child bouncing on his dwarfish drum
کودک بال داری که روی طبل کوچولو موچولوی خود ورجه وورجه می کرد.

4. the children were bouncing on the mattress
بچه ها روی تشک ورجه وورجه می کردند.

5. They are bouncing with health in the good weather.
[ترجمه AMIR] آنها با سلامتی کامل در هوای خوب بالا و پایین میپرند
[ترجمه ترگمان]آن ها در هوای خوب با سلامتی بالا و پایین می پرند
[ترجمه گوگل]آنها در آب و هوای خوب سلامتی خود را می کنند

6. We're bouncing some new ideas around.
[ترجمه ترگمان]ما برخی ایده های جدید را در اطراف مورد بحث و بررسی قرار می دهیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از ایده های جدید را در حال تردید می کنیم

7. The dog was bouncing with health and vitality.
[ترجمه ترگمان]سگ با سلامتی و سرزندگی بالا و پایین می پرید
[ترجمه گوگل]سگ با سلامت و سرزندگی تندرست شد

8. The children were bouncing a ball.
[ترجمه ترگمان]بچه ها توپ می انداختند
[ترجمه گوگل]بچه ها یک توپ را تند تند کردند

9. The pupils are bouncing about on the playground.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در زمین بازی در حال بالا و پایین رفتن هستند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان در مورد زمین بازی تندرست هستند

10. Bertha came bouncing into the room.
[ترجمه ترگمان]بر تا وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]برتا به اتاق تند تند رفت

11. They work by bouncing microwaves off solid objects.
[ترجمه ترگمان]آن ها با بالا بردن microwaves از اجسام جامد کار می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با تکان دادن مایکروویو ها از اشیاء جامد کار می کنند

12. The child had broken the sofa by bouncing on it.
[ترجمه ترگمان]بچه با تکان دادن روی نیمکت، کاناپه را شکسته بود
[ترجمه گوگل]کودک با تندرستی روی صندلی شکسته بود

13. Stop bouncing up and down on the sofa.
[ترجمه ترگمان]بالا و پایین رفتن روی مبل را رها کنید
[ترجمه گوگل]متوقف کردن بالا و پایین کردن روی مبل

14. The wind was bouncing the branches of the big oak trees.
[ترجمه ترگمان]باد در میان شاخه های درخت بلوط بزرگ می وزید
[ترجمه گوگل]باد شاخه های درخت بلوط بزرگ را تکان داد

15. He kept bouncing up and down like a yo-yo .
[ترجمه ترگمان]اون بالا و پایین می پرید و مثل یه yo بالا و پایین می پرید
[ترجمه گوگل]او مانند یک یو یو بالا و پایین کرد

16. Our work is just bouncing along now.
[ترجمه ترگمان]کار ما اکنون در حال گذر است
[ترجمه گوگل]کار ما فقط در حال حاضر تندرست است

پیشنهاد کاربران

پرشی - جهشی

( در وسایل نقلیه ) بالا و پایین پریدن وسیله نقلیه

سَرِ کِیف


کلمات دیگر: