کلمه جو
صفحه اصلی

classical


معنی : باستانی، کلاسیک، مطابق بهترین نمونه، پیرو سبکهای باستانی، ردهای، وابسته به ادبیات باستانی
معانی دیگر : وابسته به هنر و ادبیات یونان و روم باستان، ناشی از اصول و سنت های هنری و ادبی یونان و روم باستان، ویژه گر هنر و ادبیات یونان و روم کهن، وابسته به زمینه ی هنری یا علمی که قدیمی و مورد قبول و سنتی است (در مقایسه با: تازه و تجربی)، (موسیقی - گاهی با c بزرگ) موسیقی کلاسیک (موسیقی سنتی اروپا که رسمی و سنتی و متوازن و سمفونیک است - در مقایسه با موسیقی جاز و موسیقی های ملی یا محلی و غیره)، وابسته به موسیقی اروپا بین سال های 1750-1830 و سبک آن، وابسته به موسیقی هنری غربی و گونه های مختلف آن (مثلا اپرا و موسیقی مجلسی و سوناتا و غیره)، زبانی که امروزه مورد تکلم نیست، وابسته به ادبیات باستانی یونان وروم

انگلیسی به فارسی

وابسته به ادبیات باستانی (یونان وروم)، پیرو سبک‌های باستانی


رده ای، کلاسیک


کلاسیک، باستانی، ردهای، وابسته به ادبیات باستانی، پیرو سبکهای باستانی، مطابق بهترین نمونه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: classically (adv.), classicalness (n.)
(1) تعریف: of or pertaining to ancient Greek and Roman culture.
مترادف: classic
مشابه: ancient, archaic, Greek

- The class is studying the gods of classical mythology this semester.
[ترجمه ترگمان] کلاس در این ترم در حال مطالعه خدایان اساطیر کلاسیک است
[ترجمه گوگل] این کلاس در حال مطالعه خدایان اساطیر کلاسیک در این ترم است
- The museum has a new exhibit of classical sculptures.
[ترجمه ترگمان] این موزه یک نمایشگاه جدید از مجسمه های کلاسیک دارد
[ترجمه گوگل] این موزه دارای نمایشگاه جدید مجسمه های کلاسیک است

(2) تعریف: having a style resembling that of Greek and Roman art and literature, esp. including the qualities of simplicity, restraint, and balance. (Cf. romantic.)

- She admired classical poetry, but she found a classical style too restraining for her own compositions.
[ترجمه ترگمان] او شعر کلاسیک را تحسین می کرد، ولی سبک کلاسیک را بیش از حد برای آثار خود مهار می کرد
[ترجمه گوگل] او شعر کلاسیک را تحسین کرد، اما او یک سبک کلاسیک را پیدا کرد که برای ترکیب های خودش هم محدود بود

(3) تعریف: of or pertaining to formal, composed music of the European tradition and especially to the form of this music originating in the eighteenth century. (Cf. popular, folk.)
مشابه: highbrow, longhair, symphonic

- Mozart, Beethoven, and Haydn were composers of classical music.
[ترجمه ترگمان] موتسارت، بتهوون و هایدن آهنگسازان موسیقی کلاسیک بودند
[ترجمه گوگل] موتزارت، بتهوون و هیدن آهنگسازان موسیقی کلاسیک بودند
- We both enjoy classical music, but she prefers symphonies and I prefer chamber music.
[ترجمه ترگمان] ما هر دو از موسیقی کلاسیک لذت می بریم، اما او سمفونی را ترجیح می دهد و من موسیقی مجلسی را ترجیح می دهم
[ترجمه گوگل] ما هر دو از موسیقی کلاسیک لذت می بریم، اما او ترجیح می دهد سمفونی ها و من ترجیح می دهم موسیقی محله

• excellent; timeless; traditional; serving as a model (in art and literature); of or pertaining to greek and roman antiquities
you use classical to describe something that is traditional in form, style, or content.
classical music is considered to be serious and of lasting value.
classical also means relating to ancient greek or roman civilization.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] رده ای، کلاسیک، سنتی، قدیمی

مترادف و متضاد

باستانی (صفت)
prime, gray, old, ancient, age-old, classical, antique, antiquarian, classic, traditionary, relict, primeval

کلاسیک (صفت)
classical, classic

مطابق بهترین نمونه (صفت)
classical, classic

پیرو سبک های باستانی (صفت)
classical, classic

ردهای (صفت)
classical, serial, classic

وابسته به ادبیات باستانی (صفت)
classical, classic

concerning ancient culture


Synonyms: academic, Attic, Augustan, belletristic, bookish, canonic, canonical, classic, classicistic, Doric, Grecian, Greek, Hellenic, Homeric, humanistic, Ionic, Latin, Roman, scholastic, Virgilian


simple, chaste


Synonyms: classic, elegant, harmonious, pure, refined, restrained, symmetrical, understated, well-proportioned


Antonyms: complicated, modern, unclassical


best, model


Synonyms: archetypal, capital, champion, consummate, definitive, distinguished, esthetic, excellent, exemplary, famous, fine, finest, first-rate, flawless, ideal, master, masterly, paradigmatic, paramount, perfect, prime, quintessential, ranking, standard, superior, top, top-notch, vintage, well-known


Antonyms: inferior, worst


جملات نمونه

1. classical architecture
معماری سبک کلاسیک

2. classical economics
اقتصاد کلاسیک (سنتی و متعارفی)

3. classical music
موسیقی کلاسیک

4. a classical scholar
دانشمند هنر و ادبیات یونان و روم باستان

5. the classical accent of a pillar
مشخصات کلاسیک یک ستون ساختمان

6. the classical legacy shows the abundant invention of the ancient greeks
میراث کلاسیک نشانگر خلاقیت سرشار یونانیان باستان است.

7. i love classical music
من عاشق موسیقی کلاسیک هستم.

8. persian and classical music can complement each other
موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک می توانند مکمل یکدیگر باشند.

9. his distaste for classical music was evident
بیزاری او از موسیقی کلاسیک آشکار بود.

10. my fondness for classical music
علاقه ی من به موسیقی کلاسیک

11. an introductory course on classical music
دوره ی مقدماتی موسیقی کلاسیک

12. he too used the classical vocabulary of columns and porticos
او سبک معماری کلاسیک یعنی ستون و رواق را به کار گرفت.

13. she is hooked on classical music
او شیفته ی موسیقی کلاسیک است.

14. a blend of modern and classical dance
آمیزه ای از رقص های مدرن و کلاسیک

15. he confessed himself ignorant of classical music
او به عدم اطلاع خود درباره ی موسیقی کلاسیک معترف بود.

16. he had a flair for classical music
او شم موسیقی کلاسیک داشت.

17. he is a specialist in classical arabic
او متخصص عربی کهن (عربی صدر اسلام) است.

18. she has a passion for classical music
او سخت عاشق موسیقی کلاسیک است.

19. this play is from the classical period
این نمایشنامه مربوط به دوره ی کلاسیک است.

20. he influenced forever the idiom of classical music
او سبک موسیقی کلاسیک را برای همیشه تحت تاءثیر قرار داد.

21. we had that summer an unforgettable diet of classical music
در آن تابستان هر روز برنامه ی فراموش نشدنی موسیقی کلاسیک داشتیم.

22. Guests gathered under the classical portico of the hotel.
[ترجمه ترگمان]میهمانان زیر ایوان کلاسیک هتل جمع شدند
[ترجمه گوگل]مهمانان در کنار بندر کلاسیک هتل جمع شده اند

23. She's never shown a glimmer of interest in classical music.
[ترجمه ترگمان]او هرگز درخشش علاقه ای به موسیقی کلاسیک نشان نداده است
[ترجمه گوگل]او هرگز نشان ندهد که علاقه ای به موسیقی کلاسیک نداشته باشد

24. I can't understand classical literature.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم ادبیات کلاسیک را درک کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ادبیات کلاسیک را درک کنم

25. He plays classical music,(sentence dictionary) as well as pop and jazz.
[ترجمه ترگمان]او موسیقی کلاسیک (فرهنگ لغت)و نیز موسیقی پاپ و جاز را بازی می کند
[ترجمه گوگل]او موسیقی کلاسیک، (فرهنگ لغت جمله) و همچنین پاپ و جاز را بازی می کند

26. Gardiner has pursued relentlessly high standards in performing classical music.
[ترجمه ترگمان]گاردینر استانداردهای بالایی را در اجرای موسیقی کلاسیک دنبال کرده است
[ترجمه گوگل]گاردینر در اجرای موسیقی کلاسیک استانداردهای بی قاعدهی را دنبال کرده است

27. She was reading for a degree of classical literature in Oxford when the war broke out.
[ترجمه ترگمان]زمانی که جنگ شروع شد، او برای یک درجه از ادبیات کلاسیک در آکسفورد مشغول مطالعه بود
[ترجمه گوگل]او در زمانی که جنگ آغاز شد، برای مقیاس ادبیات کلاسیک در آکسفورد خواند

28. Fokine did not change the steps of classical ballet; instead he found new ways of using them.
[ترجمه ترگمان]Fokine پله های باله کلاسیک را تغییر نداد؛ به جای آن راه های جدیدی برای استفاده از آن ها پیدا کرد
[ترجمه گوگل]فوکین مراحل باله کلاسیک را تغییر نداد؛ در عوض، روش های جدیدی برای استفاده از آنها پیدا کرد

This play is from the classical period.

این نمایش‌نامه مربوط به دوره‌ی کلاسیک است.


a classical scholar

دانشمند هنر و ادبیات یونان و روم باستان


classical economics

اقتصاد کلاسیک (سنتی و متعارفی)


I love classical music.

من عاشق موسیقی کلاسیک هستم.


He is a specialist in classical Arabic.

او متخصص عربی کهن (عربی صدر اسلام) است.


پیشنهاد کاربران

سنتی، قدیمی

classical ، well knowشناخته شده ، نزدیک ترین
agnize شناختن، برسمیت شناختن

classical biological control:کنترل زیستی دورمحلی

مثلا در این نمونه classical signs of disease بهترین ترجمه می شود علائم ثابت بیماری ( که همیشه از قدیم تا به امروز در بیمار دیده شده است )
classical= ثابت

widely accepted and used for a long time; traditional in style or idea
قابل قبول و رایج

پذیرفته شده و رایج


کلمات دیگر: