معنی : لب، گونه، لغاز
معانی دیگر : لپ، رخ، (عامیانه) پررویی، گستاخی، (انگلیس - عامیانه) پررویی کردن، پیش جوابی کردن، (هریک از دو طرف برخی چیزها مثل در و فک وگیره) لنگه ی در، جانب، جفت، تا، (هریک از دو برآمدگی کپل انسان) لپ کون، لمبر، گوشت سرین
گونه، لب، لغاز
گونه، لب
audacity, boldness
side of human face
Synonyms: chop, choppers, gill, jowl
Synonyms: brashness, brass, brazenness, chutzpah, confidence, disrespect, effrontery, gall, impertinence, impudence, insolence, lip, nerve, presumption, rudeness, sauce, temerity
Antonyms: humbleness, meekness, timidity
His father kissed him on both cheeks.
پدرش هر دو گونهی او را بوسید.
The baby had rosy cheeks.
کودک لپهای گلگونی داشت.
I have had enough of your cheek!
پررویی بس است!
He had the cheek to ask me for money again.
او با پررویی دوباره از من پول خواست.
Ali cheeked his father today.
امروز علی با پدرش درشتی کرد.
tongue in cheek
مزاح آمیز، مسخرهآمیز، شوخی
turn the other cheek
(حرف عیسی: اگر کسی به یک گونهات سیلی زد، گونهی دیگر را نیز جلو ببر) در مقابل ظلم و خشونت مهربانی کن، بدی را با نیکی پاسخ بده
cheek by jowl
صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی
cheek to cheek
گونه بر گونه، بسیار نزدیک، لپ به لپ