کلمه جو
صفحه اصلی

diametrical


معنی : شدید، قطری
معانی دیگر : کامل، به کلی، صددرصد، پرازین (diametral, diametric هم می گویند)، وابسته به یا در امتداد قطر، گذاری، ترامونی، ترامایی

انگلیسی به فارسی

قطری، شدید


انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to or along a diameter; complete, absolute (about opposites, differences, etc.)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] قطری، متقاطر

مترادف و متضاد

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

قطری (صفت)
diagonal, diametric, diametrical

opposed, conflicting


Synonyms: adverse, antipodal, antipodean, antithetical, contradictory, contrary, contrasting, converse, counter, facing, opposite, polar, reverse


Antonyms: approving, coinciding, like, same, similar


جملات نمونه

1. diametrical opposites
اضداد کامل،ناسازگاران پرازین

2. A disk turning on a diametrical axis inside a pipe, used as a throttle valve or damper.
[ترجمه ترگمان]یک دیسک روی محور diametrical در داخل لوله، به عنوان دریچه گاز و یا damper استفاده می شود
[ترجمه گوگل]یک دیسک بر روی محور diametrical در داخل یک لوله، به عنوان یک سوپاپ دریچه یا دمپر استفاده می شود

3. Some small diametrical holes of the automobile parts are induction hardened successfully with a U-shaped induction coil. This paper presents the design and manufacture of such a coil.
[ترجمه ترگمان]برخی از حفره های کوچک diametrical در بخش های خودرو القایی هستند که با یک سیم پیچ القایی U شکل به طور موفقیت آمیزی مقاوم شده اند این مقاله طراحی و ساخت چنین a را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]برخی از حفره های کوچک قطعه قطعات خودرو با استفاده از سیم پیچ القایی U شکل با القا شدن سخت شده اند این مقاله طراحی و ساخت چنین کویل را ارائه می دهد

4. The length is longer, the influence of diametrical error is more, moreover the semi-finished products'section exist different shape errors.
[ترجمه ترگمان]طول عمر طولانی تر است، تاثیر خطای diametrical بیشتر است، علاوه بر این، بخش محصولات نیمه تمام، خطاهای شکل متفاوتی وجود دارد
[ترجمه گوگل]طول بیشتر است، تاثیر خطای متقارن بیشتر است، علاوه بر این، بخش محصولات نیمی از محصولات دارای خطاهای شکل متفاوت هستند

5. The policy of compromise and concessions is the diametrical opposite of the policy of resolute armed resistance.
[ترجمه ترگمان]سیاست سازش و امتیازات، نقطه مقابل سیاست مقاومت مسلحانه قاطع است
[ترجمه گوگل]سیاست مصالحه و امتیازات، متضاد متفاوتی از سیاست مقاومت مسلحانه است

6. He's the diametrical opposite of his brother.
[ترجمه ترگمان]او مخالف برادرش است
[ترجمه گوگل]او متضاد متضاد برادرش است

7. Chang's first view on WWI is in diametrical opposition to his fourth view on WWI, not to say the fifth one.
[ترجمه ترگمان]اولین دیدگاه چانگ در جنگ جهانی اول، مخالف دیدگاه چهارم او در جنگ جهانی اول است
[ترجمه گوگل]اولین دیدگاه چانگ در جنگ جهانی اول، مخالفت متقابل با دیدگاه چهارم خود در جنگ جهانی اول است، نه گفتن پنجم

8. The reflexive scientificalization process makes the diametrical rupture between the scientific rationality and the social rationality impossible.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند reflexive باعث قطع رابطه بین عقلانیت علمی و عقلانیت اجتماعی می شود
[ترجمه گوگل]روند پردازش علمی بازتابی، پارازیت قطعی بین عقلانیت علمی و عقلانیت اجتماعی غیر ممکن است

9. This article gives the quantitative analysis of the errors of diametrical dimensions and outline of the part by warp of the lathe tool tip center in NC process .
[ترجمه ترگمان]این مقاله به تجزیه و تحلیل کمی خطاهای ابعاد diametrical و طرح کلی بخشی از بخشی از بخش نوک ابزار تراش در فرآیند NC می پردازد
[ترجمه گوگل]این مقاله تجزیه و تحلیل کمی از خطاهای ابعاد قطر و طرح بخش توسط پیچش مرکز نوک ابزار ابزار در پردازش NC را ارائه می دهد

10. Stud shear reinforcement can be arranged in perpendicular and diametrical directions, and it should be evenly arranged around the column region.
[ترجمه ترگمان]تقویت برش Stud می تواند در جهت عمودی و diametrical ترتیب داده شود و باید به طور مساوی در اطراف منطقه ستون ترتیب داده شود
[ترجمه گوگل]تقویت برش برش می تواند در جهت عمود و قطر صورت گیرد و باید در اطراف ناحیه ستون به طور مرتب مرتب شود

11. If the labyrinth seals don't fit in place, take diametrical dimensions of labyrinth seal and proper seat to realize the difference.
[ترجمه ترگمان]اگر فک ها در محل مناسب نباشند، ابعاد diametrical را در نظر بگیرید و جای مناسبی برای درک تفاوت انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]اگر مهر و موم دخمه پرپیچ و خم در محل مناسب نیست، ابعاد قطر مهر و موم دخمه پرپیچ و خم و صندلی مناسب برای درک تفاوت

12. Since I exposed myself to the research in materials, I have been aspiring to become a scientist, and God has blessed me with a diametrical life without any waste of time or life.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که من خود را با تحقیقات در زمینه مواد در معرض دید قرار دادم، من مشتاق تبدیل شدن به یک دانشمند شدم، و خداوند مرا با یک زندگی diametrical بدون هیچ گونه زباله ای از زمان یا زندگی تبرک کرده است
[ترجمه گوگل]از آنجایی که من خودم را در تحقیق در مواد در معرض خود قرار داده ام، من تلاش کرده ام که یک دانشمند باشم، و خداوند من را بدون هیچ زحمتی از زمان یا زندگی به زندگی عادی منفجر کرده است

13. The authors point out that the refractive state is determined by the ocular diametrical ratio.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان این نکته را بیان می کنند که ضریب شکست توسط نسبت diametrical عینی تعیین می شود
[ترجمه گوگل]نویسندگان اشاره می کنند که حالت شکنندگی با نسبت قطر چشم مشخص می شود

14. First of all, the equation of shrunk interface pressure and the condition of diametrical ratio are deduced under the optimal design principle of shrunk double-layers cylinder.
[ترجمه ترگمان]اول از همه، معادله فشار interface محدود شده و شرایط نسبت diametrical تحت اصل طراحی بهینه استوانه دو لایه shrunk بدست آمده است
[ترجمه گوگل]اول از همه، معادله فشار رابط منقبض شده و وضعیت نسبت قطعی، تحت اصل طراحی مطلوب سیلندر دو لایه کاهش یافته است

diametrical opposites

اضداد کامل، ناسازگاران پرازین


Their ideologies are diametrically opposed.

مرام‌های آنان کاملاً مخالف هم است.



کلمات دیگر: