کلمه جو
صفحه اصلی

along


معنی : جلو، پیش، موازی با طول، همراه، طول، در امتداد خط
معانی دیگر : در امتداد، سرتاسر، در کنار، در راستای، درطول، به موازات، در خط، به جلو، رو به جلو، به پیش، با، در حال ادامه، در حال اجرا، اجرا، (عامیانه) حوالی، از درازا، در یک خط

انگلیسی به فارسی

همراه، جلو، پیش، در امت داد خط، موازی با طول


در امتداد، جلو، پیش، موازی با طول، همراه، طول، در امتداد خط


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: by or through the length of; next to.
مشابه: down

- We ran along the path by the river.
[ترجمه S.a.f.n] ما از کنار رودخانه گذشتیم
[ترجمه زهرا رحمانی] ما در امتداد مسیر کنار رودخانه دویدیم.
[ترجمه نمیگم] ما در طول رودخانه حرکت کردیم
[ترجمه اصلی ترین لاور جیمین] ما در موازی رودخانه، از پیاده رو گذشتیم
[ترجمه ترگمان] مسیر رودخانه را طی کردیم
[ترجمه گوگل] ما در کنار رودخانه رفتیم
- They walked along the edge of the cliff.
[ترجمه ترگمان] آن ها در کنار صخره راه می رفتند
[ترجمه گوگل] آنها در امتداد لبه صخره راه می رفتند

(2) تعریف: at a point on.

- They made two stops along the way.
[ترجمه R] آن ها در طول را دو بار توقف کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها دو سر راهشان را متوقف کردند
[ترجمه گوگل] آنها در طول راه دو توقف داشتند
قید ( adverb )
عبارات: all along
(1) تعریف: in close proximity; as a companion (often fol. by "with").

- He walked along with his mother to her car.
[ترجمه گلی افجه] او همراه مادرش به سمت اتومبیل او رفتند
[ترجمه ترگمان] با مادرش به طرف اتومبیلش رفت
[ترجمه گوگل] او همراه با مادرش به ماشینش رفت
- Why don't you come along with us to the movie tonight?
[ترجمه مجید] چرا امشب همراه ما به سینما نمی آید ؟
[ترجمه ترگمان] چرا امشب با ما به سینما نمیای؟
[ترجمه گوگل] چرا امشب با ما همراه نباشید؟
- The dog usually goes along with the family on their trips.
[ترجمه گلی افجه] سگ خانواده معمولا همراه انها به سفر میرود
[ترجمه ترگمان] سگ معمولا همراه با خانواده به سفره ای خود می رود
[ترجمه گوگل] سگ معمولا همراه با خانواده در سفر خود می رود

(2) تعریف: in a progressive motion; forward.

- The police told the crowd to move along.
[ترجمه ترگمان] پلیس به مردم گفت که حرکت کنند
[ترجمه گوگل] پلیس به جمعیت گفت که برای حرکت به سمت آن حرکت کند

(3) تعریف: in concert or agreement; together (usu. fol. by "with").

- He was a little unsure about their plan, but he went along with them on it nonetheless.
[ترجمه ترگمان] او در مورد برنامه آن ها مطمئن نبود، اما با این وجود با آن ها همراه بود
[ترجمه گوگل] او کمی در مورد برنامه خود نگران بود، اما با این وجود او با آنها همراه بود

• together with
in the direction of
if you move or look along something, you move or look towards one end of it.
if something is situated along a road, river, or corridor, it is situated in it or beside it.
when someone or something moves along, they keep moving steadily.
if something is going along in a particular way, it is progressing in that way.
if you take someone along when you go somewhere, you take them with you.
you use all along to say that something has existed or been the case throughout a period of time.
if you do something along with someone else, you both do it. if you take one thing along with another, you take both things.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] در امتداد، روی، در طول

مترادف و متضاد

جلو (قید)
up, afore, forward, ahead, forth, before, beforehand, along

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

موازی با طول (قید)
along

همراه (حرف اضافه)
along

طول (حرف اضافه)
along

در امتداد خط (حرف اضافه)
along

together with


Synonyms: accompanying, additionally, also, as companion, as well, at same time, besides, coupled with, furthermore, in addition to, likewise, moreover, side by side, simultaneously, too, with


ahead


Synonyms: forth, forward, on, onward


Antonyms: apart, separate


near


Synonyms: adjacent, at, by


Antonyms: far


جملات نمونه

1. along the wall
در امتداد دیوار

2. along toward evening
حوالی غروب

3. along with millions of others, einstein fled germany
اینشتین مثل میلیون ها نفر دیگر،از آلمان فرار کرد.

4. along for the ride
همراه ولی نه درگیر در عمل

5. along with
به همراه،به علاوه ی،به اضافه ی،همانند

6. come along with us
همراه ما بیا.

7. hump along and finish your work!
زودباش و کارت را تمام کن !

8. all along
در تمام مدت،از ابتدا

9. all along the line
1- همه جا،هرجا 2- درهر مرحله (از رویدادها)

10. be along
1- (عامیانه) آمدن،رسیدن،وارد شدن

11. bring along
به همراه آوردن

12. come along
1- پدیدار شدن،آمدن،وارد شدن 2- ادامه یافتن یا دادن،پیشرفت داشتن،موفقیت آمیز بودن

13. get along
1- پیش رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن (با دیگران)،ساختن 4- (گفتاری) رفتن،دور شدن

14. get along (with)
سازگاری داشتن (با)،مماشات کردن با

15. go along
1- ادامه دادن 2- موافقت کردن با،همکاری کردن 3- همراه رفتن با

16. move along
جلوتر (یا عقب تر) رفتن،جابجا شدن

17. play along (with)
ملحق شدن (به)،همکاری کردن (با)

18. pound along (or down or up)
با قدم های سنگین رفتن (بالا یا پایین)

19. rub along (or on or through)
(انگلیس) با وجود اشکالات ادامه دادن یا پیشرفت کردن

20. run along
برو

21. run along
رفتن،عزیمت کردن

22. string along
(عامیانه) 1- مخلصانه پیروی کردن،وفادار ماندن،اعتماد کردن 2- موافقت کردن،تن در دادن 3- قول دروغی دادن،اغوا کردن

23. german bunkers along the coast
استحکامات آلمانی ها در راستای ساحل

24. he idled along the river
در امتداد رودخانه می پلکید.

25. he walked along by himself
او به تنهایی پیش می رفت.

26. i'll be along later
بعدا می آیم.

27. it's coming along fine
دارد به خوبی پیشرفت می کند.

28. the scenery along the road was beautiful, now green an lush, now dry and bare
مناظر میان راه زیبا بودند: برخی سرسبز و خرم و برخی خشک و لخت.

29. to think along certain lines
در راستای خطوط معینی اندیشیدن

30. to wear along beard
ریش بلند داشتن

31. tourist cabins along the ramsar road
آلانک های توریستی در کنار جاده ی رامسر

32. we sailed along the coast in a small boat
ما در امتداد کرانه در قایق کوچکی حرکت می کردیم.

33. we walked along the front
ما در راستای کرانه قدم زدیم.

34. we walked along the mountain ridge
در راستای ستیغ کوه پیاده روی کردیم.

35. we walked along the vatican colonnade
در امتداد ستونگان واتیکان پیاده روی کردیم.

36. to bomb along
(انگلیس - خودمانی) تند راندن

37. wave somebody along (or on, aside, away etc. )
با حرکت دست کسی را فراتر راندن (به جلو یا کنار یا دورتر راندن یا راهنمایی کردن)

38. a devious path along the river
راه پریپچ و خمی در راستای رودخانه

39. a donkey trace along the hill
راه مال رو در راستای تپه

40. a swift slope along the road
شیب ناگهانی جاده

41. a train banging along down the valley
یک قطار راه آهن که تلق تلق کنان در سرازیری دره حرکت می کرد.

42. a train buffeting along through the valley
قطاری که به سختی در راستای دره حرکت می کرد

43. everything was coasting along smoothly until he started meddling
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه او شروع کرد به دخالت.

44. he wandered aimlessly along the beach
او بدون هدف در امتداد ساحل پرسه می زد.

45. i must run along now
اکنون باید بروم.

46. it is built along modern lines
به سبک جدیدی ساخته شده است.

47. mehri was skipping along the sidewalk
مهری در پیاده رو لی لی می کرد.

48. she doesn't get along with her husband
با شوهرش نمی سازد.

49. the car bowled along
اتومبیل تند و آرام حرکت می کرد.

50. the emergent vegetation along the coast
گیاهان در حال رستن در امتداد کرانه

51. the fleet jogged along before a moderate wind
ناوگان همراه باد ملایمی به طور یکنواخت در حرکت بود.

52. the horse ambled along the road
اسب در راستای جاده یورغه رفت.

53. the negotiations dragged along
مذاکرات به درازا کشید.

54. the peace prize along with its diploma was presented to her
جایزه ی صلح به همراه گواهی نامه ی آن به او تقدیم شد.

55. the winners danced along in the streets
برندگان در خیابان به پای کوبی پرداختند.

56. their bodies lay along the wall, stark and naked
اجساد آنان در راستای دیوار افتاده بود،سفت و سرد و عریان.

57. we jollied him along and made him buy us ice cream
با چرب زبانی او را واداشتیم که برایمان بستنی بخرد.

58. we were belting along the road
با سرعت در جاده می راندیم.

59. you must come along with me and stop moping
تو بایستی دست از خودخوری برداری و با من بیایی.

60. young men strolling along the beach
مردان جوانی که در راستای ساحل قدم می زدند

61. a cart was rattling along the cobblestone
یک گاری روی سنگفرش تلق تلق کنان می رفت.

62. a night train roared along the metals
ترن شبانه غرش کنان روی ریل ها حرکت می کرد.

63. barbed wire was stretched along the borderline
سیم خاردار در راستای مرز کشیده شده بود.

64. ducks went wobbling by along the shore
اردک ها لمبر خوران در راستای کرانه حرکت می کردند.

65. german submarines were prowling along our coasts
زیردریایی های آلمان در کرانه های ما می پلکیدند.

66. he brought his brother along
او برادرش را همراه خود آورد.

67. he was mistaken all along
او از ابتدا در اشتباه بود.

68. i am no further along in my research
در کارهای تحقیقی ام پیشرفت نکرده ام.

69. i must be trotting along now or i'll miss the train
حالا بایستی تند بروم و الا به ترن نخواهم رسید.

70. i'd admire to go along
خیلی دلم می خواست من هم بروم.

along the wall

در امتداد دیوار


to think along certain lines

در راستای خطوط معینی اندیشیدن


He walked along by himself.

او به‌تنهایی پیش می‌رفت.


Come along with us.

همراه ما بیا.


She took her camera along.

دوربین عکاسی خود را همراه برد.


The program was well along when he arrived.

وقتی وارد شد مدتی از آغاز اجرای برنامه می‌گذشت.


along toward evening

حوالی غروب


He was mistaken all along.

او از ابتدا در اشتباه بود.


Along with millions of others, Einstein fled Germany.

اینشتین مثل میلیونها نفر دیگر، از آلمان فرار کرد.


I'll be along later.

بعداً می‌آیم.


I am no further along in my research.

در کارهای تحقیقی‌ام پیشرفت نکرده‌ام.


She doesn't get along with her husband.

با شوهرش نمی‌سازد.


اصطلاحات

run along

برو


all along

در تمام مدت، از ابتدا


along with

به همراه، به علاوه‌ی، به اضافه‌ی، همانند


be along

1- (عامیانه) آمدن، رسیدن، وارد شدن


be along

2- پیشرفت کردن


get along

1- پیش‌ رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن (با دیگران)، ساختن 4- (گفتاری) رفتن، دور شدن


پیشنهاد کاربران

How far along are you? چند وقته بارداری؟
How far along is she?چند وقته بارداره؟

the plates of the crust move along smoothly at the earthquake

لب تراز, رفتراز

کنار. پیش

Proceed along یعنی ادامه دادن یا ادامه دادن به جلو پیش رفتن به جلو

میانه

Along درحالت چشبیده a
"مسیر. در امتداد. در طول . به موازات" باشد "ما در امتداد جاده رفتیم". "We went along that road. "
یا می تواند به معنای "همراهی با یک گروه" "من درکنار شان به سواری رفتم " "I went along for the ride"

A long در حالت فاصله دار a
"طولانی" در نمایش زیادی فاصله " مسیر طولانی بود" "That was a long road"
یا می تواند زیادی زمان "زمان زیادی گذشت" "That was a long time ago. "

( I walk a long road. ( the road is long in distance من در مسیر طولانی جاده راه میرفتم ( طول جاده مدنظر است )
( I walk along the road ( near to and in the same direction as the road من در امتداد ( نزدیک ) جاده راه میرفتم ( منظور در امتداد همان جاده ی طولانی )

End finish: تعریف

ادامه دادن

همراه

همزمان


در طول / در امتداد


درازا


کنار آمدن
Harry and Ron dont get along

به ترتیب

درطی مسیر

در کنار

در طول

The traffic moved slowly along the highway

دور چیزی بودن
مثلا:Runber band was along with the money
یعنی:کش ( همون که دور پول میندازن🙃 ) دور پول بود

در امتداد

در حوالی

موازی

1 - کنار . پیش
2 - همراه
3 - در طول . در امتداد
4 - ادامه دادن

تا اینکه
He had just about convinced himself to give up, but along came Edison and spoke faith into him.
او تقریباً خود را متقاعد کرده بود که تسلیم شود ، تا اینکه ادیسون آمد و به او ایمان و باور داد.

در جهت


کلمات دیگر: