کلمه جو
صفحه اصلی

weekdays


(در) روزهای کار، در روزهای غیرتعطیل

انگلیسی به فارسی

(در) روزهای کار، در روزهای غیرتعطیل


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: on days other than the weekend; on weekdays.

- This office is open weekdays until five o'clock.
[ترجمه Ali.Turk] این اداره در روزهای هفته تا ساعت پنج باز است
[ترجمه محمد] این اداره در روزهای کاری تا ساعت پنج باز است
[ترجمه ترگمان] این دفتر در روزه ای هفته تا ساعت پنج باز است
[ترجمه گوگل] این دفتر روزهای هفته باز است تا ساعت پنج

• every day during the workweek (from monday through friday); on weekdays

جملات نمونه

1. weekdays we work; weekends we rest
در روزهای هفته کار می کنیم و در تعطیلی آخر هفته استراحت می کنیم.

2. We go to school on weekdays.
[ترجمه سبحان] ما در روز های کاری هفته به مدرسه می رویم
[ترجمه طاها برخورداری] ما به مدرسه در روز های هفته می رویم.
[ترجمه ترگمان] تو روزای کار میریم مدرسه
[ترجمه گوگل]ما در روزهای هفته به مدرسه می رویم

3. The library is open on weekdays only.
[ترجمه رادوی راد] کتابخانه فقط در روزهای کاری هفته باز است.
[ترجمه ترگمان]این کتابخانه تنها در روزه ای هفته باز است
[ترجمه گوگل]کتابخانه فقط در روزهای هفته باز است

4. Weekdays are slow in the restaurant, but at weekends the staff are rushed off their feet.
[ترجمه ترگمان]Weekdays در رستوران آهسته هستند، اما در آخر هفته کارکنان به سرعت از پای خود خارج می شوند
[ترجمه گوگل]روزهای هفته آهسته در رستوران، اما در تعطیلات آخر هفته، کارکنان عجله دارند

5. open weekdays from 9 a. m. to 6 p. m.
[ترجمه ترگمان]روزای کاری را از ساعت ۹ باز کن ام تا ۶ بعد از ظهر ام
[ترجمه گوگل]روزهای هفته باز از 9 متر به 6 پ متر

6. We always dine in on weekdays.
[ترجمه ترگمان] همیشه توی روزای کار شام می خوریم
[ترجمه گوگل]ما همیشه در روزهای هفته غذا می خوریم

7. On weekdays I'm usually in bed by ten o'clock.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای هفته من معمولا تا ساعت ده در بس تر هستم
[ترجمه گوگل]در روزهای هفته من معمولا ساعت ده ساعت در رختخواب هستم

8. Surgery is from 9am - 1pm on weekdays.
[ترجمه ترگمان]جراحی از ۹ صبح تا ۱ بعد از ظهر در روزه ای هفته است
[ترجمه گوگل]جراحی از ساعت 9 صبح تا 1 بعد از ظهر در روزهای هفته است

9. I am always busy on weekdays.
[ترجمه رادوی راد] من همیشه در روزهای هفته سرم شلوغ است.
[ترجمه ترگمان] من همیشه تو کار کار مشغولم
[ترجمه گوگل]من همیشه در روزهای هفته مشغول است

10. They often dine forth on weekdays.
[ترجمه ترگمان]اغلب در روزه ای کار شام می خورند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در روزهای هفته غذا می خورند

11. Continental breakfast weekdays; candlelight brunch weekends.
[ترجمه ترگمان]صرف صبحانه در ساعات کار، در زیر نور شمع، تعطیلات آخر هفته
[ترجمه گوگل]روزهای تعطیلات صبحانه قاره ای؛ تعطیلات آخر هفته برونگا

12. A griddle car service will be available on weekdays and Saturdays during the period of daily running.
[ترجمه ترگمان]سرویس اتومبیل سیخ در روزه ای هفته و شنبه در طول دوره زمانی روزانه موجود خواهد بود
[ترجمه گوگل]یک سرویس ماشین بزرگ در روزهای هفته و شنبه در طول دوره روزانه در دسترس خواهد بود

13. Exercise: walked three miles weekdays, 10 miles on the weekend.
[ترجمه ترگمان]ورزش: سه مایل در روزه ای هفته، ۱۰ مایل در آخر هفته پیاده روی کنید
[ترجمه گوگل]تمرین سه روز هفته، 10 مایل در آخر هفته رفت

14. On most weekdays, you can see dozens of elderly walkers in the mall.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای هفته، می توانید ده ها نفر از روروئک را در مرکز خرید ببینید
[ترجمه گوگل]در اغلب روزهای هفته، شما می توانید ده ها تن از واکر سالمندان در بازار را ببینید

15. He averages 70 covers on weekdays and doubles that number on weekends.
[ترجمه ترگمان]او در روزه ای هفته ۷۰ پوشش دارد و آن تعداد در تعطیلات آخر هفته را دو برابر می کند
[ترجمه گوگل]او در روزهای هفته 70 بار پوشش می دهد و این تعداد را در آخر هفته ها دو برابر می کند

پیشنهاد کاربران

روز های هفته

روز های غیر تعطیل

روز های کاری، روزهایی که تعطیل نیست، روزهایی که تمام مکان های عمومی و اداری دایر میباشد

روز های کاری هفته

روز های کاری

روز های غیر تعطیل و روز هایی که به مدرسه یا کار می رویم

روز های مدرسهای


روز های غیر تعطیل هفته

ایام هفته


کلمات دیگر: