کلمه جو
صفحه اصلی

everyday


روزانه، یومیه، روزمره، عادی، معمولی، به روال، هرروز

انگلیسی به فارسی

روزانه، هرروزه، روزمره


معمولی، عادی، پیش‌پا‌افتاده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: everydayness (n.)
(1) تعریف: pertaining to daily occurrences or routine matters.
مترادف: customary, daily, ordinary, regular, routine, standard
متضاد: exceptional, unusual
مشابه: common, familiar, frequent, habitual, quotidian, usual

(2) تعریف: ordinary; commonplace.
مترادف: commonplace, customary, normal, ordinary, routine, usual
متضاد: elegant, exceptional, extraordinary, fancy, rare, special, unusual
مشابه: accustomed, common, conventional, mundane, prosaic, quotidian, regular, simple, standard, traditional

• regular, common, usual
you use everyday to describe something which is part of normal life, and is not especially interesting.
you also use everyday describe something that happens or is used each day.
each day

مترادف و متضاد

common


Synonyms: accustomed, average, commonplace, conventional, customary, daily, dime a dozen, dull, familiar, frequent, garden variety, habitual, informal, lowly, mainstream, middle-of-the-road, mundane, normal, ordinary, per diem, plain, prosaic, quotidian, routine, run-of-the-mill, stock, unexceptional, unimaginative, unremarkable, usual, vanilla, whitebread, wonted, workaday


Antonyms: abnormal, different, exceptional, special, uncommon, unexpected, unfamiliar, unusual


جملات نمونه

1. everyday shoes
کفش معمولی (در برابر کفش مهمانی و غیره)

2. an everyday occurrence
رویداد هر روزی

3. his everyday activities also include swimming and walking
فعالیت های روزانه ی او شامل شنا و پیاده روی هم می شود.

4. my everyday routine
کارهای روزانه ی من

5. the everyday problems of living in a big town
مسایل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ

6. clothes for everyday wear
لباس معمولی،لباس برای هر روز پوشیدن

7. a story about everyday individuals
داستانی درباره ی مردم عادی

8. he practices basketball everyday
هر روز بسکتبال تمرین می کند.

9. the conduct of everyday business
اجرای امور روزمره

10. have (or take) a bath everyday
هر روز حمام بگیر.

11. my old lady made me take a bath everyday
مادرم مرا وادار می کرد هر روز حمام بگیرم

12. This handbook is a neat epitome of everyday hygiene.
[ترجمه ترگمان]این کتابچه راهنمای تمیز و تمیز از بهداشت روزمره است
[ترجمه گوگل]این کتاب یک چهره شفاف از بهداشت روزمره است

13. Your kiss still burns on my lips, everyday of mine is so beautiful.
[ترجمه ترگمان]بوسه تو هنوز روی لب های من میسوزه، هر روز که مال من خیلی قشنگه
[ترجمه گوگل]بوسه شما هنوز هم بر روی لب من سوخت، هر روز از من بسیار زیبا است

14. Never give up your dreams. Miracles happen everyday.
[ترجمه ترگمان]هرگز رویاهای خود را رها نکنید معجزات هر روز اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]هرگز رویاهای خود را از دست ندهید معجزه ها هر روز اتفاق می افتند

15. The documentary offers an insight into the everyday lives of millions of ordinary Russian citizens.
[ترجمه ترگمان]این مستند تصویری از زندگی روزمره میلیونها شهروند عادی روسی ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]مستند ارائه می دهد بینش زندگی روزمره میلیون ها نفر از شهروندان عادی روسیه

16. Their lives consist of the humdrum activities of everyday existence.
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها شامل فعالیت های یکنواخت زندگی روزمره است
[ترجمه گوگل]زندگی آنها شامل فعالیت های مختصر زندگی روزمره است

17. Take a piece of candy everyday and tell yourself :the day is sweet again.
[ترجمه ترگمان]هر روز یک تکه شیرینی بردارید و به خودتان بگویید: روز دوباره شیرین است
[ترجمه گوگل]هر روز یک تکه آب نبات را بردارید و به خودتان بگویید: روز دوباره شیرین است

18. Every day of thy life is a leaf in thy history.
[ترجمه ترگمان]هر روز زندگیت یک برگ در تاریخ توست
[ترجمه گوگل]هر روز زندگی تو یک برگ در تاریخ توست

19. Write it on your heart every day is the best day of the year.
[ترجمه ترگمان]هر روز آن را در قلب خود بنویسید، هر روز بهترین روز سال است
[ترجمه گوگل]هر روز آن را در قلب خود بنویسید، بهترین روز سال است

20. I wept when I was born, and every day shows why.
[ترجمه ترگمان]من وقتی به دنیا آمدم اشک ریختم و هر روز نشان می دادم که چرا
[ترجمه گوگل]زمانی که من متولد شدم گریه می کردم و هر روز نشان می دهد که چرا

21. To sensible men, every day is a day of reckoning.
[ترجمه ترگمان]برای مردان عاقل، هر روز یک روز حساب است
[ترجمه گوگل]برای مردان معقول، هر روز یک روز حساب است

22. New scientific discoveries are being made every day.
[ترجمه ترگمان]اکتشافات علمی جدیدی در هر روز انجام می شوند
[ترجمه گوگل]هر روزه اکتشافات علمی جدید انجام می شود

23. I feel drowsy after lunch every day.
[ترجمه ترگمان]هر روز بعد از ناهار احساس خواب آلودگی می کنم
[ترجمه گوگل]من بعد از ناهار روزانه احساس خواب آلودگی میکنم

24. Live every day as the last day of life.
[ترجمه ترگمان]هر روز مثل روز آخر عمر زندگی کن
[ترجمه گوگل]زندگی هر روز به عنوان آخرین روز زندگی است

25. Every day of our lives we encounter stresses of one kind or another.
[ترجمه ترگمان]هر روز از زندگی ما با فشار یک نوع زندگی روبرو می شویم
[ترجمه گوگل]هر روز از زندگی ما، تنش های یک نوع یا دیگری را متحمل می شویم

26. She leaves home at 7 every day.
[ترجمه ترگمان] هر روز ساعت ۷ میره خونه
[ترجمه گوگل]او روزانه 7 خانه را ترک می کند

27. It is important for him to attend every day.
[ترجمه ترگمان]برای او مهم است که هر روز در آن شرکت کند
[ترجمه گوگل]برای هر روز او مهم است

28. This train conveys over one thousand passengers every day.
[ترجمه ترگمان]این قطار هر روز یک هزار مسافر را منتقل می کند
[ترجمه گوگل]این قطار هر روز بیش از یک هزار مسافر را حمل می کند

29. Every day is a beginning. Take a deep breath and start again.
[ترجمه ترگمان]هر روز یک شروع است نفس عمیقی بکشید و دوباره شروع کنید
[ترجمه گوگل]هر روز یک شروع است یک نفس عمیق بکشید و دوباره شروع کنید

30. Congratulations and warmest wishes for your birthday and every day.
[ترجمه ترگمان]تبریک و گرم ترین آرزو برای تولدت و هر روز
[ترجمه گوگل]تبریک و گرمی برای تولد و هر روز

my everyday routine

کارهای روزانه‌ی من


the everyday problems of living in a big town

مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ


everyday shoes

کفش معمولی (در برابر کفش مهمانی و غیره)


پیشنهاد کاربران

به معنی هر روز همیشه است

Dont confuse with everyday. Every day means each day and every day means normal

Normal or usual
. I understand every day English

هروز، همیشه، روزمره، روزانه

روزمره

هر روز . همیشه

هر روز

هر روز و همیشه

Everyday :عادی، معمول
Every day:هر روز


یک روز عادی _معمولی

پیش پا افتاده


کلمات دیگر: