کلمه جو
صفحه اصلی

sticking


معنی : الصاق، چسبیده
معانی دیگر : چسبنده، چسبناک

انگلیسی به فارسی

چسبیده، الصاق


انگلیسی به انگلیسی

• act of jabbing or poking with a pointed object; act of adhering; act of causing to adhere

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] گیر کردن تمایل مدار فیلپ فلیپ یا مدار دو پایای دیگر، برای ماندن در یکی از دو حالت پایدار باتغییر وضعیت خود به خود به حالت دیگر .

مترادف و متضاد

الصاق (اسم)
attachment, adherence, adhesion, sticking

چسبیده (صفت)
sessile, sticking, adhesive, sticky, clinging, clung, coherent

جملات نمونه

1. sticking to one's last
1- به کار خود پرداختن یا ادامه دادن 2- در کار دیگران مداخله نکردن

2. Your hair is sticking out in the back.
[ترجمه ترگمان]موهات داره از پشت سیخ میشه
[ترجمه گوگل]موهای شما در پشت چسبیده است

3. Both politicians are known for sticking to their guns.
[ترجمه نیما چوبین] هر دو سیاستمدار به خاطر پافشاری بر اصول و عقایدشان شناخته شده اند.
[ترجمه ترگمان]هر دو سیاست به خاطر چسبیدن به their معروف هستند
[ترجمه گوگل]هر دو سیاستمدار به خاطر برخورد با اسلحه خود شناخته شده اند

4. I found a nail sticking in the tyre.
[ترجمه ترگمان]یک میخ که در لاستیک ها گیر کرده بودم را پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من یک ناخن گرفتم در تایر

5. The knife landed with its point sticking into the floor.
[ترجمه ترگمان]چاقو با نوک آن روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]چاقو با نقطه آن که در کف قرار دارد فرود آمد

6. It had a saddle with springs sticking out, which wore away the seat of my pants.
[ترجمه ترگمان]یک زین با فنر داشت که بیرون آمده بود و صندلی شلوار من را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]زین با چشمه های چسبیده بود که صندلی های شلوار من را پوشانده بود

7. He saw the corner of a magazine sticking out from under the blanket.
[ترجمه ترگمان]گوشه یک مجله را دید که از زیر پتو بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]او گوشه ای از یک مجله را از زیر پتو بیرون کشید

8. Lay the carpet on paper to stop it sticking to the floor.
[ترجمه ترگمان]زمین را روی کاغذ بگذارید تا جلوی آن را بگیرید
[ترجمه گوگل]فرش را روی کاغذ بگذارید تا جلوی آن را روی کف قرار دهید

9. They are sticking out for a higher pay rise.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواهان افزایش حقوق بالاتر هستند
[ترجمه گوگل]آنها برای افزایش حقوق بیشتر تلاش می کنند

10. Have you been sticking to your diet?
[ترجمه ترگمان]به رژیم غذایی تو چسبیده؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به رژیم غذایی تان چسبیده اید؟

11. Stir the mixture to prevent the beans sticking to the bottom during cooking.
[ترجمه ترگمان]مخلوط را بریزید تا از چسبیدن دانه های لوبیا به پایین در حین پخت جلوگیری کنید
[ترجمه گوگل]مخلوط را مخلوط کنید تا مانع از آن شود که دانه ها در طول پخت و پز به پایین بچسبند

12. I'm sticking with my original idea.
[ترجمه ترگمان]من با ایده اصلی خودم عمل می کنم
[ترجمه گوگل]من با ایده اصلی من چسبیده ام

13. There was a handkerchief sticking out of his jacket pocket.
[ترجمه ترگمان]دستمالی از جیب کتش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]دستمال کاغذی از کیسه جلیقه اش چسبیده بود

14. The children made patterns by sticking coloured shapes onto paper.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با چسباندن اشکال رنگی روی کاغذ طرح هایی می ساختند
[ترجمه گوگل]بچه ها با چسبیدن شکل های رنگی بر روی کاغذ، الگوها را ساختند

15. I'll bollock him for sticking his rubbish in my cupboard.
[ترجمه ترگمان]از او خواهش می کنم که rubbish را در قفسه من فرو کند
[ترجمه گوگل]من او را برای چسباندن زباله خود را در کابینه من bollock

پیشنهاد کاربران

پایبندی


کلمات دیگر: