کلمه جو
صفحه اصلی

wiped

انگلیسی به فارسی

پاک شده، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن


جملات نمونه

1. he wiped out the leakage
او تراوه ها را پاک کرد.

2. i wiped the dew on the dying baby's face
دانه های عرق را از چهره ی کودک در حال مرگ پاک کردم.

3. mina wiped her hand across her forehead
مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.

4. pari wiped the dishes (with a towel)
پری ظرف ها را (با حوله) خشک کرد.

5. ramin wiped his mouth with a paper napkin
رامین دهان خود را با دستمال کاغذی پاک کرد.

6. she wiped the sweat off her face with a handkerchief
با دستمال عرق چهره ی خود را پاک کرد.

7. the enemy wiped out the defending forces
دشمن نیروهای مدافع را نابود کرد.

8. all my savings were wiped out
همه ی پس اندازهای من از بین رفت.

پیشنهاد کاربران

حفظ کردن . نگه داشتن

Be wiped : بیش از حد خسته بودن


کلمات دیگر: