کلمه جو
صفحه اصلی

doing


معنی : عمل، فاعل
معانی دیگر : (اغلب جمع) عمل (اعمال)، کرده (کرده ها)، کار، (محلی - جمع) فعالیت های اجتماعی، جلسات، جلسات we went to the doings at the school house saturday night شب شنبه در مدرسه برنامه داشتیم

انگلیسی به فارسی

(اغلب جمع) عمل (اعمال)، کرده (کرده‌ها)، کار


(محلی - جمع) فعالیتهای اجتماعی، جلسات


در حال انجام، عمل، فاعل


انگلیسی به انگلیسی

• act, deed

مترادف و متضاد

عمل (اسم)
article, function, process, practice, act, action, operation, doing, deed, issue, fact, proceeding, production, gest

فاعل (صفت)
doing, acting

achievement


Synonyms: accomplishing, accomplishment, achieving, act, action, carrying out, deed, execution, exploit, handiwork, implementation, performance, performing, thing


جملات نمونه

This is my father's doing.

این کار کار پدرم است.


1. doing these exercises will make your english stronger
انجام این تمرین ها انگلیسی شما را قوی تر خواهد کرد.

2. by doing so, you escalate the problem!
با این کار مسئله را تشدید می کنی !

3. by doing that, he showed his true self
با آن عمل نهاد واقعی خود را نشان داد.

4. incompetents doing their work in an assbackwards way
بی عرضه هایی که کارشان را وارونه انجام می دهند

5. nothing doing
نه،هرگز،ابدا،بی خود اصرار نکن !

6. mehri is doing a terrific job at the hospital
کار مهری در بیمارستان معرکه است.

7. ramin is doing well at school
رامین در مدرسه موفق است.

8. we are doing it solely for ourselves
ما آن کار را صرفا به خاطر خودمان می کنیم.

9. you are doing all right
کار شما رضایت بخش است.

10. anything worth doing is worth doing well
هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود

11. flinch from doing something
از انجام کار (ناخوشایند و غیره) سرباز زدن

12. is anything doing tonight
آیا امشب خبری هست ؟ (مهمانی و غیره هست ؟)

13. land up doing something
(عامیانه) مجبور به انجام کاری شدن

14. up and doing
در فعالیت،مشغول،دست به کار

15. the knack of doing something
مهارت (یا فوت و فن) انجام چیزی

16. the patient is doing well
حال بیمار خوب است.

17. the storm is doing its worst
توفان دارد کولاک می کند.

18. this is his doing
این کار کار اوست.

19. this way of doing things was foreign to their thinking
این شیوه ی انجام کار در فکر آنها بیگانه بود.

20. to shrink from doing one's duty
در انجام وظیفه ی خود قصور کردن

21. what are you doing this evening?
امشب چه می کنی ؟

22. what is he doing these days?
این روزها چه می کند؟

23. drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

24. steamroller somebody into doing something
به اجبار کسی را ناچار به انجام کاری کردن.

25. take delight in doing something
از انجام دادن کاری لذت بردن

26. golly! what are you doing here?
عجب ! تو اینجا چه می کنی ؟

27. he is incapable of doing this work
او از پس این کار برنمی آید.

28. he negotiated them into doing exactly what he wanted
طی مذاکره آنها راواداشت که درست آن طوری که می خواست عمل کنند.

29. he sat there without doing a stroke of work
بدون آنکه اصلا کاری را انجام بدهد آنجا نشست.

30. the conventional way of doing things
روش متداول انجام امور

31. this is my father's doing
این کار کار پدرم است.

32. what's your motive in doing this?
انگیزه ی شما در انجام این امر چیست ؟

33. spare no pains (in doing something)
(برای انجام دادن کاری) از هیچ چیز مضایقه نکردن

34. take the liberty of doing (something)
بدون اجازه کاری کردن

35. what is your reason for doing this?
انگیزه شما از این عمل چیست ؟

36. what on earth are you doing here?
عجب ! اینجا چکار می کنی ؟

37. what the hell were you doing there?
آنجا خبر مرگت چه می کردی ؟

38. have (or find) difficulty in doing something
در انجام کاری اشکال داشتن

39. don't let money lure you into doing something wrong
نگذار پول تو را به انجام کار خلاف وسوسه کند.

40. leave him alone, he is busy doing his homework!
سر به سرش نگذار; دارد مشق می نویسد!

41. there is a special trick to doing this
انجام این کار لم ویژه ای دارد.

42. this year the wheats are not doing well
امسال محصول گندم چندان خوب نیست.

43. she shrugged off all criticism and continued doing what she believed in
او به انتقادات اعتنایی نکرد و مثل سابق طبق اعتقاد خود عمل کرد.

44. other people's judgement did not deter him from doing what he thought was right
نکوهش اشخاص دیگر او را از انجام آنچه که درست می پنداشت باز نداشت.

45. i dropped in to see how my father was doing
به منزل پدرم رفتم ببینم چه می کند.

46. forgive them, father, for they know not what they are doing
(عیسی) خداوندا آنان را ببخش چون نمی دانند چه می کنند.

47. never let your left hand know what your right hand is doing
هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد،نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند

48. they killed him and artfully contrived that it should appear to be my doing
او را کشتند و با تردستی طوری عمل کردند که گویی من او را کشته ام.

49. there will come a day when they will pay a price for what they are doing today
روزی خواهد رسید که تقاص آنچه را که امروز می کنند خواهند داد.

He is interested in doing, not talking.

او اهل عمل است نه حرف.


We went to the doings at the school house Saturday night.

شب شنبه در مدرسه برنامه داشتیم.


پیشنهاد کاربران

کارکردن

انجام دادن


چون اخرش ای ان جی داره ـ به معنای در حال انجام دادنه

درحال انجام


عمل کردن . انجام دادن

انجان دادن

انجام کاری، عمل کردن

معنی این واژه . این هست . . . انجام دادن . . عمل کردن

کار

کار ، انجام دادن کاری


در حال انجام کاری
کار کردن
انجام دادن
فعال بودن

انجام دادن کاری

اقدام کردن

عمل، کرده، کار

عمل، کار، انجام


کلمات دیگر: