کلمه جو
صفحه اصلی

inspissate


معنی : کلفت کردن، غلیظ کردن
معانی دیگر : (مثلا از راه تبخیر) غلیظ کردن، چگالاندن، تغلیظ کردن، سفت کردن

انگلیسی به فارسی

کلفت کردن، سفت کردن


الهام بخشیدن، کلفت کردن، غلیظ کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: inspissates, inspissating, inspissated
مشتقات: inspissation (n.), inspissator (n.)
• : تعریف: to thicken, as by evaporation; condense.
مشابه: thicken

• make thick, thicken; become thick

دیکشنری تخصصی

[نساجی] قوام آمدن - غلیظ شدن در اثر جوش

مترادف و متضاد

کلفت کردن (فعل)
gross, thicken, inspissate

غلیظ کردن (فعل)
thicken, inspissate


کلمات دیگر: