کلمه جو
صفحه اصلی

ingrain


معنی : نخ رنگی، نخ رنگی، نبافته رنگ شده، دیرنه، رنگ ثابت خورده
معانی دیگر : (مجازی - به صورت اسم مفعول) ریشه دار کردن، (به طور ژرف و پایدار) جایگزین کردن، نیوشاندن، عجین کردن، (پشم یا نخ و غیره را پیش از بافندگی) رنگرزی کردن، (از پیش) رزیدن، رنگ کردن، رنگ آکند کردن، (نخ و لیف و غیره) رنگرزی شده، رزیده، پیش رزیده، (فرش و غیره) ساخته شده از نخ رزیده، نخ پیش رزیده، ن  رنگی، نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است، خطوط وخالهای رنگارنگ کاغذ دیواری، دیرنیه

انگلیسی به فارسی

نخ رنگی، نخی که قبلا الیاف آن رنگ شده است، خطوط وخالهای رنگارنگ کاغذ دیواری، رنگ ثابت خورده، نبافته رنگ شده، دیرنیه


انگری، نخ رنگی، رنگ ثابت خورده، نبافته رنگ شده، دیرنه


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ingrains, ingraining, ingrained
• : تعریف: to impress (habits, ideas, values, or the like) deeply and firmly in one's nature or mind.

- His polite manners had been ingrained in him as a young boy.
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه او در او به عنوان یک پسر جوان اوج گرفته بود
[ترجمه گوگل] رفتارهای مؤدبانه او در او به عنوان یک پسر جوان به وجود آمد
صفت ( adjective )
(1) تعریف: dyed before being woven into yarn, or dyed as yarn before being woven into fabric.

(2) تعریف: firmly fixed or impressed; ingrained.
اسم ( noun )
• : تعریف: yarn or fiber dyed before being woven, or a carpet made of such yarn.

• fibers which are dyed before being woven
dye before being woven (of fiber); embed, fix firmly; instill in the mind or character
embedded, firmly fixed; dyed before weaving (of fiber); patterned on both sides (of carpets)

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نخ رنگی - نخی که از ایاف آن قل از ریسیده شدن رنگرزی شده است - رنگ کردن نخ قبل از بافت - رنگرزی نخ - رنگرزی شده با رنگ ثابت

مترادف و متضاد

نخ رنگی (اسم)
ingrain

نخ رنگی (صفت)
ingrain

نبافته رنگ شده (صفت)
ingrain

دیرنه (صفت)
inveterate, ingrain

رنگ ثابت خورده (صفت)
ingrain

imbue


Synonyms: fix, implant, instill, teach


جملات نمونه

1. Such ingrained prejudices cannot be corrected easily.
[ترجمه سیاوش عزیزی] چنین باورهای نهادینه شده ای را نمی توان به سادگی اصلاح کرد.
[ترجمه ترگمان]چنین تصورات والا نمی توانند به آسانی اصلاح شوند
[ترجمه گوگل]چنین پیشداوری هایی را نمی توان به راحتی اصلاح کرد

2. Prejudice remains deeply ingrained in many organizations.
[ترجمه عاطفه ن] تعصب در بسیاری از سازمان ها عمیقا ریشه کرده است.
[ترجمه ترگمان]تعصب در بسیاری از سازمان ها ریشه دوانیده است
[ترجمه گوگل]تعصب عمیقا در بسیاری از سازمان ها ادامه دارد

3. The associative guilt was ingrained in his soul.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه شرکت در روحش به اوج رسیده بود
[ترجمه گوگل]گناه جبری در روح او جاری بود

4. The oil had become ingrained in his skin.
[ترجمه ترگمان]روغن در پوست او عجین شده بود
[ترجمه گوگل]این روغن در پوست خود غرق شده است

5. The idea of doing our duty is deeply ingrained in most people.
[ترجمه ترگمان]ایده انجام تکلیف ما عمیقا در اکثر مردم ریشه دارد
[ترجمه گوگل]ایده انجام وظیفه در بسیاری از افراد عمیقا ریشه دارد

6. The belief that one should work hard is ingrained in our culture.
[ترجمه ترگمان]این باور که فرد باید سخت کار کند در فرهنگ ما ریشه می گیرد
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این که باید به سختی کار کرد، در فرهنگ ما تأثیر دارد

7. Morals tend to be deeply ingrained.
[ترجمه ترگمان]اصول اخلاقی به شدت ingrained
[ترجمه گوگل]اخلاق تمایل دارند که عمیقا ریشه داشته باشند

8. So deeply ingrained is our instinct to search for a pattern that we refuse to accept any input as genuinely random.
[ترجمه ترگمان]بنابراین این غریزه ما برای یافتن الگویی است که ما از پذیرش هر ورودی به عنوان واقعا تصادفی امتناع می کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین غرور عمیق ما غریزی است برای جستجوی الگوی که ما از پذیرفتن هر گونه ورودی به عنوان واقعی تصادفی رد می کنیم

9. Ingrained attitudes and habitual ways of thinking are very difficult to change.
[ترجمه ترگمان]تغییر رفتار و روش های عادی اندیشیدن به آن ها بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]نگرش های درخشان و روش های عادت تفکر بسیار دشوار است

10. These traits are ingrained and stable dispositions to respond to certain situations in particular ways characteristic of the personality.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها برای واکنش به وضعیت های مشخص در ویژگی های خاص شخصیت، ingrained و پایدار هستند
[ترجمه گوگل]این صفات، موقعیت های محرک و پایدار برای پاسخ دادن به شرایط خاص در روش های خاص مشخصه شخصیت است

11. Lying to ourselves is more deeply ingrained than lying to others. Fyodor Dostoyevsky
[ترجمه ترگمان]دروغ گفتن به خود عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فیودور پاولوویچ
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن به خودمان عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فیدور داستایوفسکی

12. His Southern Baptist upbringing was still too ingrained.
[ترجمه ترگمان]تربیت فرقه تعمید دهنده جنوبی او هنوز خیلی زیاد شده بود
[ترجمه گوگل]اوستاگرایان جنوبی باپتیست هنوز بیش از حد پرورش یافته بود

13. This deeply ingrained suspicion of central government explains the aversion of teachers to any increase of ministerial involvement in curricular matters.
[ترجمه ترگمان]این بدگمانی عمیق و عمیق دولت مرکزی تنفر معلمان را به هر گونه افزایش مشارکت وزرا در امور فوق برنامه توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]این سوء ظن عمیقانه دولت مرکزی، بی اعتنایی معلمان را به افزایش هر چه بیشتر مشارکت وزرا در موضوعات برنامه درسی بیان می کند

14. Ingrain into your website, your unique affiliate links, wherever you see fit.
[ترجمه ترگمان]به وب سایت تان مراجعه کنید، لینک وابسته به وب سایت شما، هر جا که مناسب باشد
[ترجمه گوگل]Ingrain به وب سایت شما، لینک های منحصر به فرد وابسته شما، هر جا که شما مناسب است

15. Ingrain diamter determination, fist the desulfurization rate should be ensured, to obtain the optimized economic index.
[ترجمه ترگمان]برای بدست آوردن شاخص اقتصادی بهینه، تصمیم diamter diamter، با مشت کردن نرخ سولفورزدایی باید تضمین شود
[ترجمه گوگل]برای تعیین شاخص الگوریتم بهینه سازی، باید میزان سولفوریزاسیون را تضمین کرد

ingrained suspicion

سوءظن ریشه‌دار


Prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them.

پیش‌داوری‌هایی که آنقدر جایگزین شده‌اند که زدودن آنها محال است.


پیشنهاد کاربران

ریشه دواندن

ملکه شدن

عادت، رفتار یا اعتقادی را با قدرت در کسی ایجاد کردن.

هسته این فعل کلمه grain به معنای دانه و غلات کاشتنی میباشد. لذا میتوان دریافت که زمانی که باور یا اندیشه و رفتاری عمیقا درون فرد یا جامعه ریشه می دواند آنچنان که تغییر آن سخت باشد از این فعل میتوان استفاده نمود. در صورتی که میخواهید این فعل را به فارسی برگردانید می توانید از ریشه دار کردن ( شدن ) یا جایگزین کردن ( بصورت ریشه ای ) استفاده نمایید. همچنین این فعل به معنای رنگرزی پشم و نخ نیز می باشد.

جایگزین کردن
عجین کردن

ثبت شدن


کلمات دیگر: