کلمه جو
صفحه اصلی

irregularity


معنی : بی قاعدگی، بی نظمی، سقم، بی ترتیبی، یبوست، نا منظمی
معانی دیگر : بی قاعدگی، بی ترتیبی، نا منظمی، بی نظمی، یبوست

انگلیسی به فارسی

بی قاعدگی، بی ترتیبی، نا منظمی، بی نظمی، یبوست


بی نظمی، بی قاعدگی، یبوست، بی ترتیبی، نا منظمی، سقم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: irregularities
(1) تعریف: the condition or quality of being irregular.
متضاد: regularity
مشابه: abnormality

(2) تعریف: a violation of rules, customs, ordinary procedures, or the like.
متضاد: regularity
مشابه: aberration, abnormality, anomaly

(3) تعریف: a condition of constipation.

• lack of symmetry; deviation from the norm, abnormality; lack of regularity

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] بی قاعدگی
[نساجی] نا هماهنگی - نا یکنواختی - ناهمواری - بی قایدگی - بی ترتیبی - نا منظمی - حساب اشتباه

مترادف و متضاد

unevenness


Synonyms: roughness, bumpiness, jaggedness, stop, break, uncertainty, aberration, shift, change, twist, bump, hump, flaw, imperfection, dent, hole, variation, variability, spasm, deviation, inconsistency, distortion, asymmetry


something that is irregular


بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

سقم (اسم)
deviance, irregularity, anomaly, indisposition, illness, sickness

بی ترتیبی (اسم)
disarrangement, bewilderment, irregularity, disorder, solecism

یبوست (اسم)
irregularity, constipation

نا منظمی (اسم)
irregularity

Synonyms: peculiarity, singularity, anomaly, abnormality, strangeness, uniqueness, exception, excess, unorthodoxy, malfunction, malformation, deviation, dispensation, allowance, exemption, privilege, nonconformity, unconformity, innovation, oddity, eccentricity, rarity, looseness, laxity, characteristic, quirk


Antonyms: custom, regularity, rule


a suspicious or illegal occurrence


Synonyms: breach, infringement, violation, crime


جملات نمونه

1. The X-ray showed a slight irregularity in one lung.
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس یه بی نظمی کوچیکی در یک ریه نشون داد
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس یک بی نظمی جزئی در یک ریه نشان داد

2. Investigators found no evidence of financial irregularity.
[ترجمه ترگمان]بازرسان هیچ مدرکی دال بر بی نظمی مالی نیافتند
[ترجمه گوگل]محققان هیچ شواهدی از بی نظمی مالی یافتند

3. The paint will cover any irregularity in the surface of the walls.
[ترجمه ترگمان]رنگ هر گونه بی نظمی را در سطح دیوارها پوشش خواهد داد
[ترجمه گوگل]رنگ هر گونه بی نظمی در سطح دیوارها را پوشش می دهد

4. Its slight irregularity could be either intentional or an accident due to the hard-edged woman's discomfort with the beads of meaning.
[ترجمه ترگمان]بی نظمی مختصر آن ممکن است به علت ناراحتی زن با لبه سخت و یا یک تصادف باشد
[ترجمه گوگل]ناچیز بودن ناچیز آن می تواند به علت ناراحتی زن وحشی با حروف معنی باشد

5. The type and irregularity of fracture bears a complex relation to the breaking of bonds in directions that cut across crystallographic planes.
[ترجمه ترگمان]نوع و بی نظمی شکست یک رابطه پیچیده با شکستن پیوندهای در جهت است که در طول صفحات کریستالوگرافی ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]نوع و نامنظم شکست باعث ارتباط پیچیده ای با شکستن اوراق قرضه در جهت که در سراسر خطوط کریستالوگرافی قطع می شود

6. In particular, the spatial irregularity apparent in Fig. 2 8 reflects irregular fluctuations in time.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، بی نظمی فضایی ظاهری در شکل ۲ ۸ نشان دهنده نوسانات بی قاعده در زمان است
[ترجمه گوگل]به طور خاص، بی نظمی فضایی ظاهر شده در شکل 2 8 نشان دهنده نوسانات نامنظم در زمان است

7. A routine physical reveals an irregularity.
[ترجمه ترگمان]یک زندگی معمولی یک بی نظمی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]یک فیزیک معمولی بی نظمی را نشان می دهد

8. It may show there has been no irregularity or malpractice, in which case the process ends.
[ترجمه ترگمان]ممکن است نشان دهد که هیچ بی نظمی یا دستکاری غلط وجود نداشته است، که در این صورت فرآیند به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]ممکن است نشان دهد هیچ بی نظمی یا سوءاستفاده ای وجود نداشته است، در نتیجه پروسه به پایان می رسد

9. There is something of the artichoke in their irregularity, something of the pork sausage in their shape and colour.
[ترجمه ترگمان]یک چیزی از کنگر فرنگی با irregularity و رنگ گوشت خوک در شکل و رنگ آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]چیزی شبیه چمچه زنی در بی نظمی آنهاست، چیزی از سوسیس خوک در شکل و رنگ آنها

10. Second, current civil case judgment direct blemish and irregularity of the procedure analysis.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، قضاوت پرونده مدنی فعلی لکه مستقیم و بی نظمی روش تحلیل روند را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]دوم، داوری مدنی فعلی مستحکم و بی نظمی از تجزیه و تحلیل روند است

11. Judges cannot permit irregularity in carrying out justice.
[ترجمه ترگمان]دادگاه نمی تواند اجازه دهد که در اجرای عدالت نظم و بی نظمی را رعایت کند
[ترجمه گوگل]قضات نمی توانند بی عدالتی را در انجام عدالت بپذیرند

12. And his practice is apparent irregularity.
[ترجمه ترگمان]و عمل او بی نظمی آشکاری است
[ترجمه گوگل]و عمل او بی نظمی ظاهری است

13. PLIF imaging of turbulence flame displays clearly the irregularity of flame surface.
[ترجمه ترگمان]تصویر برداری PLIF از شعله سر و هوا به طور واضح هماهنگی سطح شعله را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]تصویربرداری PLIF از شعله آشوب به وضوح نشان دهنده بی نظمی بودن سطح شعله است

14. The shape irregularity of sand grains leads to eccentric distances in grains, and their variant positions when they begin to move results in the diversity of eccentric angle.
[ترجمه ترگمان]شکل نامنظم دانه های شن به فواصل غیر عادی در دانه ها و موقعیت های متفاوت آن ها در زمانی که شروع به حرکت در تنوع زاویه غیر عادی می کنند منجر می شود
[ترجمه گوگل]بی نظمی شکل دانه های شن و ماسه منجر به فاصله های غول پیکر در دانه ها و موقعیت های مختلف آنها زمانی که آنها شروع به حرکت در نتایج تنوع زاویه غیر عادی

15. You need to complete the Property Irregularity Report.
[ترجمه ترگمان]باید گزارش مالکیت ملک را کامل کنید
[ترجمه گوگل]شما باید گزارش ناقص املاک را تکمیل کنید

پیشنهاد کاربران

بی نظمی

نامنظمی

در پرونده های حقوقی ( معمولا بصورت جمع irregularities بکار می رود ) : نقصان، نقیصه


کلمات دیگر: