کلمه جو
صفحه اصلی

tactical


وابسته به رزم آرایی، رزم آرایانه، لشکر آرایی، تدبیری، مربوط به تدابیرجنگی، ماهر، ماهرانه

انگلیسی به فارسی

مربوط به تدابیر جنگی،ماهر،ماهرانه


تاکتیکی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tactically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to tactics.

(2) تعریف: showing skill in tactics.

• of or pertaining to tactics; of or pertaining military tactics; skilled in developing methods to attain goals
a tactical action is something that you do in order to be successful in a particular situation or to gain an advantage in the future, rather than immediately.
tactical weapons are used over fairly short distances.
tactical also means relating to military tactics.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] تاکتیکی

مترادف و متضاد

strategic


Synonyms: calculated, clever, cunning, deliberate, diplomatic, planned, politic, prudent, skillful, smart, well-planned


جملات نمونه

1. I think he made a tactical blunder by announcing it so far ahead of time.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم با خبر دادن آن به زمان، اشتباه تاکتیکی کرده بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او با اتهام تاکتیکی پیش از آن اعلام کرده است

2. The police were forced to make a tactical withdrawal.
[ترجمه ترگمان]پلیس مجبور شد یه عقب نشینی تاکتیکی انجام بده
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور شد برداشت تاکتیکی داشته باشد

3. Her withdrawal from the contest was a tactical manoeuvre.
[ترجمه ترگمان]ترک کردن اون از مسابقه یه مانور تاکتیکی بود
[ترجمه گوگل]خروج او از مسابقه مانور تاکتیکی بود

4. The coach showed considerable tactical shrewdness.
[ترجمه ترگمان]در این موقع کالسکه از این طرف و آن طرف و آن طرف می رفت
[ترجمه گوگل]مربی نشان داد که تاکتیکی قابل توجهی دارد

5. The Kenyan athlete made a tactical error in starting too fast.
[ترجمه ترگمان]ورزش کار کنیایی یک خطای تاکتیکی را در شروع خیلی سریع انجام داد
[ترجمه گوگل]ورزشکار کنیا یک اشتباه تاکتیکی در شروع بسیار سریع انجام داد

6. The campaign was widely criticised for making tactical mistakes and for a lack of coherence.
[ترجمه ترگمان]این مبارزه به طور گسترده ای به خاطر ایجاد اشتباه ات تاکتیکی و فقدان انسجام مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]کمپین به طور گسترده ای برای اشتباهات تاکتیکی و عدم انسجام مورد انتقاد قرار گرفت

7. He was given tactical command of the operation.
[ترجمه ترگمان]اون دستور تاکتیکی رو داده بود
[ترجمه گوگل]او به فرمان تاکتیکی عملیات داده شد

8. They have removed all tactical nuclear missiles that could strike Europe.
[ترجمه ترگمان]آن ها همه موشک های هسته ای تاکتیکی را از بین برده اند که می تواند به اروپا حمله کند
[ترجمه گوگل]آنها تمام موشک های هسته ای تاکتیکی را که می توانند به اروپا حمله کنند، برداشتند

9. Two players were substituted for tactical reasons .
[ترجمه ترگمان]دو بازیکن به دلایل تاکتیکی جایگزین شدند
[ترجمه گوگل]دو بازیکن به دلایل تاکتیکی جایگزین شدند

10. He had made a humiliating tactical error and he had to go.
[ترجمه ترگمان]او اشتباه تاکتیکی کرده بود و او مجبور بود که برود
[ترجمه گوگل]او یک خطای تاکتیکی تحقیر آمیز و مجبور بود برود

11. The team's manager made a shrewd tactical switch in defence.
[ترجمه ترگمان]مدیر تیم یک سوییچ تاکتیکی زیرکانه برای دفاع ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]مدیر تیم، یک سوءتفاهم را در دفاع از دروازه سوار کرد

12. However, when you tack it should be for tactical reasons.
[ترجمه ترگمان]با این حال، وقتی مسیری را در پیش بگیرید، باید به دلایل تاکتیکی باشد
[ترجمه گوگل]با این حال، هنگامی که شما مقابله با آن باید به دلایل تاکتیکی باشد

13. Because he was still ideologically sound, strategic and tactical mistakes could be forgiven.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که او هنوز از لحاظ ایدئولوژیکی صوتی، استراتژیک و تاکتیکی بود، می توانست بخشوده شود
[ترجمه گوگل]از آنجا که هنوز ایدئولوژیک بود، اشتباهات استراتژیک و تاکتیکی توانستند ببخشند

پیشنهاد کاربران

رزمی.

مدبرانه، تدبیرگرایانه،

《 پارسی را پاس بِداریم》
tactical
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
tactical : tact - ic - al
tact = هَم تَراز با تاخت دَر پارسی
ic = پَس وَندِ کُهَن ِ پارسی - ایک دَر : تاریک ، باریک ، نَزدیک وَ . . . که دَر پارسیِ نو به چِهرِ - ایز دَرآمَده :
دوشیز ، پاکیز ، مَویز ، تُرشیز ، . . . .
al - = پَس وَندِ - آل مانَندِ : رَوال ، پوشال ، . . .
دَر هَم سَنجی با پارسیِ نو : تازانه ، تازِشانه ، تازگَرایانه ، تاختَنی ، تاختارانه ، تازیکال

tactical ( علوم نظامی )
واژه مصوب: راهکنشی
تعریف: آنچه مربوط به بهکارگیری نیروها در میدان نبرد است

شیوه عمل ( شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد. )


کلمات دیگر: