کلمه جو
صفحه اصلی

distribute


معنی : تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن
معانی دیگر : (روی سطح) پهن کردن، پخشاندن، گستردن، پراکنده بودن، پخش و پلا بودن، پخش بودن، دسته دسته کردن، طبقه بندی کردن، رده بندی کردن، کلاسه کردن، (مهجور) سرپرستی کردن، تصدی کردن، دادن، در جای خود قرار دادن، در محل مشخص گذاشتن، حروف چاپی را از فرم درآوردن و در جای خود گذاشتن، (حقوق - ارث کسی که بدون وصیت نامه مرده است را بین بازماندگان بخش کردن) مرده ریگ بخش کردن، ارث تقسیم کردن، حصه کردن

انگلیسی به فارسی

توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن، تقسیم کردن


توزیع کردن، تقسیم کردن، پخش کردن، (نامه، بسته) رساندن


پراکندن، پاشیدن، پخش کردن


طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• deliver to, allot, hand out; divide into stages or classes
if you distribute things such as leaflets, you hand them out to people or send them by post.
when goods are distributed, they are supplied to the shops or businesses that use or sell them.
to distribute something also means to share it among the members of a group.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] توزیع - توزیع - فرمانی دربرنامه ی ترسیم که اشیا را به طور هموار در ناحیه ای تعریف شده قرار می دهد.
[برق و الکترونیک] پخش کردن، توزیع کردن
[فوتبال] توزیع و تقسیم
[مهندسی گاز] پخش کردن
[نساجی] توزیع - پخش کردن
[ریاضیات] پخش پذیر بودن، توزیع کردن، پخش کردن، تقسیم شدن، انتشار

مترادف و متضاد

تقسیم کردن (فعل)
partition, part, administer, admeasure, divide, distribute, apportion, intersect, administrate, compartment

توزیع کردن (فعل)
administer, distribute, administrate, dispense, deal, give out, parcel

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

تعمیم دادن (فعل)
distribute, generalize, popularize

allocate, deliver, spread


Synonyms: administer, allot, apportion, appropriate, assign, bestow, circulate, consign, convey, cut up, deal, deal out, diffuse, disburse, dish out, dispense, disperse, dispose, disseminate, divide, divvy up, dole out, donate, endow, fork out, give, give away, hand out, issue, lot out, measure out, mete, parcel, partition, pass out, pay out, present, prorate, radiate, ration, scatter, share, shell out, slice up, sow, strew


Antonyms: collect, gather, hoard, hold, keep, maintain, preserve, store


classify


Synonyms: arrange, assort, categorize, class, file, group, order


جملات نمونه

1. to distribute justice
دادگستری کردن

2. to distribute medicines among the poor
دارو بین مستمندان توزیع کردن

3. we have the exclusive right to distribute this product
ما حق انحصاری توزیع این کالا را دارا هستیم.

4. Third party distributors are used to distribute the product in areas where the group does not have offices.
[ترجمه ترگمان]توزیع کنندگان حزب سوم برای توزیع محصول در مناطقی که این گروه دارای دفاتری نیست، به کار گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]توزیع کننده های شخص ثالث برای توزیع محصول در مناطقی که گروه دفتر ندارند استفاده می شود

5. We didn't understand how difficult it was to distribute a national paper.
[ترجمه ترگمان]ما نمی دانستیم که توزیع یک روزنامه ملی چقدر دشوار است
[ترجمه گوگل]ما متوجه نشدیم که توزیع یک مقاله ملی چقدر مشکل بود

6. It is not permitted to sell or otherwise distribute copies of past examination papers.
[ترجمه ترگمان]فروش یا توزیع کپی های مقالات بازرسی گذشته مجاز نیست
[ترجمه گوگل]مجاز نیست که کپی های مقالات معاینات گذشته توزیع یا توزیع شود

7. The relief agency will distribute the food among several countries.
[ترجمه ترگمان]این اداره امداد، غذا را در میان چندین کشور توزیع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]آژانس امداد و نجات غذا را در میان کشورهای مختلف توزیع خواهد کرد

8. He started to print his own posters to distribute abroad.
[ترجمه ترگمان]او شروع به چاپ posters کرد تا در خارج از کشور توزیع شود
[ترجمه گوگل]او شروع به چاپ پوسترهای خود برای توزیع در خارج از کشور کرد

9. Distribute the topping evenly over the fruit.
[ترجمه ترگمان]توزیع مساوی را بین میوه ها توزیع کنید
[ترجمه گوگل]به طور مرتب بالای میوه پخش کنید

10. Distribute these pamphlets among them before you leave, will you?
[ترجمه ترگمان]قبل از این که از اینجا بروی، این نشریات را قبل از اینکه از اینجا بروی باز کن، باشد؟
[ترجمه گوگل]قبل از ترک، این جزوه را در میان آنها پخش کنید؟

11. Please distribute the examination papers round the class.
[ترجمه ترگمان]لطفا برگه های امتحانی کلاس رو پخش کن ین
[ترجمه گوگل]لطفا مقالات امتحان را از کلاس جدا کنید

12. The authorities have abandoned any attempt to distribute food.
[ترجمه ترگمان]مقامات هر گونه تلاش برای توزیع مواد غذایی را رها کرده اند
[ترجمه گوگل]مقامات هر گونه تلاش برای توزیع غذا را رها کرده اند

13. The deep freeze caught those that distribute gas to homes and offices by surprise.
[ترجمه ترگمان]سرمای شدید آن هایی را که گاز را بین خانه ها و ادارات پخش می کنند غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل]فریزهای عمیق کسانی را گرفتند که غافلگیرانه به گاز و خانه ها و دفاتر توزیع می کردند

14. The party's aim is to distribute power more evenly among the people.
[ترجمه ترگمان]هدف حزب تقسیم قدرت به طور مساوی بین مردم است
[ترجمه گوگل]هدف حزب این است که قدرت را به طور مساوی بین مردم تقسیم کنیم

He spent a good deal of time distributing his specimens into their proper classes.

او وقت زیادی را صرف طبقه‌بندی نمونه‌های خود در رده‌های مرتبط کرد.


to distribute medicines among the poor

دارو بین مستمندان توزیع کردن


the company's profits are distributed annually

سود شرکت به طور سالیانه پخش می‌شود


distributing the seed over the lawn

پاشیدن تخم بر روی چمن


distributing the paint evenly over the paper

پخش کردن یکنواخت رنگ بر روی کاغذ


پیشنهاد کاربران

توزیع کرئن، پخش کردن

انتشار. . . نشر

توضیع کردن، پخش کردن، تقسیم کردن

= give out , circulate , scatter

تقسیم

توزیع کردن دادن

distribute ( verb ) = circulate ( verb )
به معناهای: پخش کردن، منتشر کردن ، پراکنده شدن، چرخیدن ( از این دست به اون دست )

پخش کردن , توزیع کردن

# I distribute food to the needy
# They distributed medicines among the poor
# Please distribute the examination papers round the class

distribute ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: پخش کردن
تعریف: ارسال اطلاعات صوتی یا تصویری اعم از پخش و تک‏پخش و چندپخش و مانند آن|||متـ . توزیع کردن

اعلام


کلمات دیگر: