1. return good for evil
بدی را با خوبی پاسخ بده.
2. return good for evil!
بدی را با نیکی تلافی کن !
3. return immediately when you are done
به مجرد اینکه کارت تمام شد برگرد.
4. return orders to our factory
سفارشات مجدد به کارخانه ی ما
5. return whence you came
برگرد همانجا که بودی
6. return a compliment
تعارف را پاسخ دادن،تعریف متقابل کردن
7. return a visit
به بازدید (کسی) رفتن
8. return to power
بازگشت به قدرت،بازیابی جاه و مقام
9. a return blow
ضربه ی متقابل
10. a return bout with tuberculosis
درگیری مجدد با بیماری سل
11. a return courtesy
ادای احترام متقابل
12. a return current
جریان بازگشتی
13. a return match
مسابقه ی بازگشتی
14. a return ticket (to tehran)
بلیط بازگشت (به تهران)
15. a return valve
سوپاپ بازگشتی
16. he'll return momentarily
همین الان بر خواهد گشت.
17. her return from a long trip
بازگشت او از یک سفر طولانی
18. i return home every day at five
هر روز ساعت پنج به خانه برمی گردم.
19. our return trip was abolute purgatory
سفر بازگشت ماجهنم محض بود.
20. the return of confiscated properties
بازگردانی اموال مصادره شده
21. the return of monarchy in 1660
بازگشت نظام شاهی در سال 1660
22. the return of spring
بازگشت بهار
23. the return of the statue to its former place
بازگرداندن مجسمه به محل قبلی آن
24. the return to my ancestral home refreshed the memories of my childhood
بازگشت به خانه ی اجدادی خاطرات کودکی را در مغزم زنده کرد.
25. to return a list of all judges
فهرست کلیه ی قضات را گزارش دادن
26. to return an echo
پژواک را پس فرستادن
27. to return somebody's visit
به بازدید کسی رفتن
28. by return (of post)
(انگلیس) با پست بعدی
29. in return (for)
در ازای،در عوض،درمقابل
30. an optimum return on capital
بیشترین بازده سرمایه
31. i will return in one hour
تا یک ساعت دیگر برخواهم گشت.
32. now, i return to my story
حالا برمی گردم سر داستانم.
33. we will return these houses to their owners
این خانه ها را به صاحبان آنها پس خواهیم داد.
34. on his return
در هنگام بازگشت،در مراجعت او
35. don't trouble to return it
زحمت پس آوردن آن را نکشید.
36. footsteps announced his return
صدای پا از بازگشت وی خبر داد.
37. the lord shall return thy wickedness upon thine own head
(انجیل) خداوند اعمال شیطانی تو را بر سر خودت خواهد آورد.
38. they want to return to their native land
آنها می خواهند به سرزمین بومی (یا اصلی) خود بازگردند.
39. point of no return
جایی که بازگشت از آن ممکن نیست،مرز بی بازگشت
40. after lunch, he will return to his office
پس از ناهار به اداره اش باز خواهد گشت.
41. he is demanding the return of his royalties
او خواهان استرداد حق التالیف خویش است.
42. it is difficult to return his services
برگرداندن سروهای او دشوار است.
43. our purpose was to return before sunday
قصد ما این بود که پیش از یکشنبه مراجعت کنیم.
44. remain here till i return
اینجا بمان تا برگردم.
45. the lost joseph will return to canaan, don't grieve . . .
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور . . .
46. the lost joseph will return to canaan, don't worry
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
47. he had a good cash return from his writings
از نوشته ی خود درآمد نقدی خوبی به دست آورد.
48. his investment yielded a handsome return
سرمایه گذاری او سود خوبی به بار آورد.
49. it is very hard to return his serve
برگرداندن سرو او خیلی دشوار است.
50. please send the receipts by return
لطفا با پست بعدی رسیدها را بفرستید.
51. the soldier was longing to return once again to the family hearth
سرباز آرزو می کرد که یکبار دیگر به کانون خانواده اش باز گردد.
52. she helps everyone and expects no return
به همه کمک می کند و انتظار پاداش هم ندارد.
53. the haughty aristocrats who didn't even return the peasants' greetings
اشرافی های پرنخوت که جواب سلام رعایا را هم نمی دادند
54. he lent us his car and in return we let him use our boat
او اتومبیلش را به ما قرض داد و در عوض ما هم گذاشتیم از قایق ما استفاده کند.
55. he was accused of receiving money in return for conniving with their thievery
او متهم شد که پول گرفته و در عوض دزدی های آنها را نادیده گرفته است.
56. the first thing i did after my return to civilization was take a bath
پس از رجعت به زندگی شهری اولین کاری که کردم گرفتن حمام بود.
57. the president's jawboning forced the two sides to return to the negotiation table
فشار رئیس جمهور طرفین را مجبور کرد که دوباره به میز مذاکره باز گردند.
58. a reward of $1000 has been offered for the return of the lost ring
جایزه ای به مبلغ هزار دلار بابت پس دادن انگشتر گمشده پیشنهاد شده است.
59. our fighters intercepted enemy bombers and forced them to return
جنگنده های ما بمب افکن های دشمن را ره گیری کردند و آنها را مجبور به بازگشت نمودند.
60. since she was missing her husband, she hastened her return
چون برای شوهرش دلتنگ شده بود بازگشت خود را تسریع کرد.
61. she hoarded her love and counted the days to her son's return
او عشق خود را (در سینه) انباشت و در انتظار بازگشت فرزند روزشماری کرد.