کلمه جو
صفحه اصلی

do


معنی : انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن
معانی دیگر : انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسیدگی کردن به، (نمایش و فیلم و غیره) ارائه دادن، نقش ایفا کردن، اجرا کردن، (کتاب و موسیقی و ترجمه) نگاشتن، ترجمه (یا تصنیف و غیره) کردن، طی کردن، کافی بودن، بسنده بودن، (عامیانه) گول زدن، (خودمانی) مصرف کردن، رفتار کردن، (به صورت ماضی نقلی) بس کردن، (کاربردهای do به عنوان فعل کمکی): برای تاکید، برای پرسش، برای منفی کردن عبارت یا جمله، به عنوان جانشین فعل (برای احتراز از تکرار آن)، برای جلو آوردن برخی قیدها، پختن، سرگین، گه، (عامیانه) در زندان بودن، (انگلیس - عامیانه) گوش بری، کلاه برداری، (انگلیس - عامیانه) مهمانی، جشن، (موسیقی) دو (اولین و هشتمین نت در هر اکتاو)، (عامیانه) رجوع شود به: hairdo، این کلمه در ابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید، فعل معین

انگلیسی به فارسی

کردن، عمل کردن، انجام دادن، کفایت کردن، این کلمه در ابتدای جمله به‌صورت علامت سؤال می آید، فعل معین


انجام دادن، عمل کردن، کردن، کفایت کردن، بدرد خوردن


انگلیسی به انگلیسی

• perform, execute; make, create; act; work at; cheat, rob (slang); travel at a certain speed (slang)
fuss, commotion; something that must be done; swindle (british slang); hairdo, hairstyle; party (slang)
do is used to form the negative of main verbs, by putting `not' or `-n't' after the auxiliary and before the main verb in its infinitive form.
do is used to form questions, by putting the subject after the auxiliary and before the main verb in its infinitive form.
do is used to stand for, and refer back to, a previous verbal group.
do is used in question tags.
do is used to give emphasis to the main verb when there is no other auxiliary.
do is used with `-n't' or `not' to tell someone not to behave in a certain way.
doctor who practices and performs examinations of the eyes to diagnose visual defects and prescribes corrective lenses or other forms of treatment
doctor who practices medicine and surgery that emphasizes the interrelationship of the muscles and bones to all other body systems; doctor who treats and heals bone disease, osteopathic physician

Simple Past: did, Past Participle: done


دیکشنری تخصصی

[کاراته] دو - راه، مسیر، طریقت، روش
[خاک شناسی] اکسیژن محلول

مترادف و متضاد

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

عمل کردن (فعل)
function, do, practice, execute, act, work, operate, exercise

بدرد خوردن (فعل)
do, answer, avail, bestead, serve, vail, bested, subserve

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

کفایت کردن (فعل)
do, suffice

carry out


Synonyms: accomplish, achieve, act, arrange, be responsible for, bring about, cause, close, complete, conclude, cook, create, determine, discharge, do one’s thing, effect, end, engage in, execute, finish, fix, fulfill, get ready, get with it, go for it, look after, make, make ready, move, operate, organize, perform, prepare, produce, pull off, see to, succeed, take care of business, take on, transact, undertake, wind up, work, wrap up


Antonyms: defer, destroy, fail, idle, lose, miss, neglect, pass, put off, undo


be sufficient


Synonyms: answer, avail, be adequate, be enough, be good enough for, be of use, be useful, give satisfaction, pass muster, satisfy, serve, suffice, suit


figure out, solve


Synonyms: adapt, decipher, decode, interpret, puzzle out, render, resolve, translate, transliterate, transpose, work out


act, behave


Synonyms: acquit oneself, appear, bear, carry, come on like, comport, conduct, demean, deport, discourse, enact, fare, get along, get by, give, go on, impersonate, make out, manage, muddle through, operate, perform, personate, play, playact, portray, present, produce, put on, quit, render the role, seem, stagger along


travel, visit


Synonyms: cover, explore, journey, look at, pass through, stop in, tour, track, traverse


cheat


Synonyms: beat, bilk, chouse, con, cozen, deceive, defraud, dupe, fleece, flimflam, gyp, hoax, overreach, swindle, take for a ride, trick


جملات نمونه

who did this?

کی این کار را کرد؟


1. do a make on a suspect
شخص مورد سوظن را انگشت نگاری کردن

2. do as you are bidden!
آنچه را که از تو می خواهند بکن !

3. do as you are told!
همان طور که به تو گفته شده عمل کن !

4. do as you choose
هر جور می خواهی عمل کن.

5. do come in!
حتما بیا(یید) تو!

6. do ends justify means?
آیا هدف ها راه های دستیابی را توجیه می کنند؟

7. do i have your assurance that you won't contact the press?
آیا اطمینان می دهی که به روزنامه ها خبر نخواهی داد؟

8. do it anyhow you like
هر جوری دلت می خواهد انجامش بده.

9. do it by any means
هرجوری که شده این کار را بکن.

10. do it over
دوباره آن را انجام بده.

11. do not abandon hope
امید را از دست نده.

12. do not abuse your eyes by reading in the dark
با خواندن در تاریکی به چشم های خود صدمه نزن.

13. do not be proud of your brawn. . .
مشو غره به زور بازوی خویش . . .

14. do not broadcast this; i am looking for another job
این را بازگو نکن ; دارم دنبال کار دیگری می گردم.

15. do not confuse him with his brother!
او را با برادرش اشتباه نکن !

16. do not covet your neighbor's wife!
به زن همسایه با نظر بد نگاه مکن !

17. do not cross a river unless you find a shoal!
بی گدار به آب مزن !

18. do not depart form the path of truth and honesty!
از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!

19. do not ever entertain such a thought!
هرگز چنین فکری را در سر نپروران !

20. do not expect even the commonest civilities from them
حتی عادی ترین رفتار مودبانه را هم از آنها انتظار نداشته باش.

21. do not go gentle into that good night. . .
(توماس) بدون مقاومت به آن تاریکی خوش ظاهر وارد مشو. . .

22. do not go!
نرو!

23. do not invest your money blindfolded!
پول خود را نسنجیده سرمایه گذاری نکن !

24. do not outlaw tipplers, oh pious ascetic. . .
منع رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. . .

25. do not overdraw your account!
بیش از موجودی حساب (بانکی) خودت چک ننویس !

26. do not overstep the bounds of propriety!
از نزاکت خارج نشو!

27. do not paint bone or wooden knife handles
دسته های چوبی و استخوانی چاقوها را رنگ نزن.

28. do not prostitute thy daughter
(انجیل) دختر خود را به روسپی گری واندار.

29. do not put your thoughts in murky sentences!
اندیشه های خود را در جملات مبهم نگنجان !

30. do not rely on a night-wandering star . . .
تکیه بر اختر شبگرد مزن . . .

31. do not remove the label containing the manufacturer's name and the item's price!
اتیکت حاوی نام سازنده و قیمت کالا را نکنید!

32. do not reveal other's secrets!
رازهای دیگران را افشا نکن !

33. do not soil your mind with such evil thoughts!
فکر خودت را با این افکار شیطانی فاسد نکن !

34. do not spit on the sidewalk!
روی پیاده رو تف نیاندازید!

35. do not stray from your role as teacher and guide!
نقش خود به عنوان معلم و راهنما را رها مکن !

36. do not take any brindle for a spot . . .
هرپیسه گمان مبر که خالیست . . .

37. do not think that every spot is a sapling . . .
(سعدی) هر پیسه گمان مبر نهالی. . .

38. do not trifle with your health!
با سلامتی خودت بازی نکن !

39. do not turn from the path of righteousness!
از مسیر تقوا منحرف نشوید!

40. do not utter god's name in vain
نام خداوند را با بی حرمتی بر زبان نیاور.

41. do not worship idols!
بت ها را نپرستید!

42. do not write on other people's walls
روی دیوار دیگران ننویس.

43. do pornographic books pervert those who read them?
آیا کتاب های جنسی خوانندگان را گمراه می کند؟

44. do stars influence human behavior?
آیا ستارگان رفتار انسان را تحت تاءثیر قرار می دهند؟

45. do stay tonight
حتما امشب بمان

46. do the housework but don't overdo it
کارهای خانه را انجام بده ولی زیاده روی نکن.

47. do these opinion polls really mirror what the people are thinking?
آیا این نظرخواهی ها واقعا بازتابگر طرز فکر مردم است ؟

48. do they celebrate birthdays in your country?
آیا در کشور شما زاد روز را جشن می گیرند؟

49. do they censor letters in your country?
آیا در کشور شما نامه ها را سانسور می کنند؟

50. do they grow cotton in texas, too?
در تگزاس هم پنبه می کارند؟

51. do unto others as you would have them do unto you
با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.

52. do unto others as you would like them to do unto you
با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.

53. do what i say or suffer the consequences
به آنچه که می گویم عمل کن والا عواقب آن را خواهی چشید.

54. do what i tell you!
آنچه را که به تو می گویم بکن !

55. do what you can for them!
هر کاری که از دستت بر می آید برای آنها بکن !

56. do you believe in afterlife?
آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری ؟

57. do you believe in astrology?
آیا شما به طالع بینی اعتقاد دارید؟

58. do you believe in augury?
آیا به فالگیری اعتقاد داری ؟

59. do you believe in ghosts?
به ارواح اعتقاد داری ؟

60. do you believe in the hereafter?
آیا به آخرت اعتقاد داری ؟

61. do you call this stuff food!
اسم این را خوراک می گذاری !

62. do you care if i open the window?
اشکالی ندارد پنجره را باز کنم ؟

63. do you care to eat now?
می خواهید اکنون غذا بخورید؟

64. do you dig my meaning?
مقصودم را می فهمی ؟

65. do you dine out much?
آیا شما مکررا شام را خارج از منزل می خورید؟

66. do you doubt his predictions?
آیا پیش بینی های او را باور ندارید؟

67. do you follow me?
(منظورم را) می فهمی ؟

68. do you get carsick?
آیا در ماشین حال شما به هم می خورد؟

69. do you get off for norooz?
آیا نوروز تعطیلی دارید؟

70. do you get the idea?
منظور را درک می کنی ؟

Do unto others as you would like them to do unto you.

با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.


to do a mile in four minutes

مسافت یک مایل را در چهار دقیقه پیمودن


to do 60 miles an hour

ساعتی 60 مایل رفتن


to do great deeds

کارهای بزرگی را انجام دادن


do what I tell you!

آنچه را که به تو می‌گویم بکن!


who did this to you?

کی این عمل را نسبت به تو انجام داد؟


do your best!

حداکثر سعی خودت را بکن!


do, don't merely talk!

تنها حرف را نزن - عمل کن!


Dinner has been done for an hour.

یک ساعت است شام آماده شده است.


It does no harm.

ضرری ندارد.


to do the ironing

به اتوکشی پرداختن


to do one's hair

موی خود را درست کردن


to do one's nails

ناخنهای خود را گرفتن (با سوهان یا مانیکور زدن)


to do a problem

مسئله‌ای را حل کردن


We did Hamlet.

ما (نمایش) هملت را اجرا کردیم.


I did Portia.

من نقش پورشیا را بازی کردم.


My father and I did Khayyam into English.

پدرم و من (رباعیات) خیام را به انگلیسی ترجمه کردیم.


We did England in two months.

دو ماهه انگلیس را جهانگردی کردیم.


will this do?

آیا این کافی است؟


Black clothes will do.

لباس سیاه مناسب است.


You've been done.

کلاه سرت گذاشته‌اند.


I have never done drugs.

من هرگز مواد مخدر مصرف نکرده‌ام.


He does well when treated well.

وقتی با او خوش‌رفتاری شود او (هم) خوب رفتار می‌کند.


to have done with dreaming

دست از خواب و خیال برداشتن


do stay tonight

حتماً امشب بمان


do come in!

حتما بیا(یید) تو!


do you know my name?

اسم مرا می‌دانی؟


did they write the letter?

آیا (آنها) نامه را نوشتند؟


do not go!

نرو!


I don't (do not) like ice cream.

بستنی دوست ندارم.


love me as I do you

همان‌طور که تو را دوست دارم، مرا دوست بدار


Little did he realize.

کم‌متوجه بود.


The meat is not done yet.

گوشت هنوز پخته نشده است.


dog do

گه سگ


to do honor to the dead

به مردگان ادای احترام کردن


His enemies did him in.

دشمنانش او را نفله کردند.


He did himself well in land deals.

در معاملات زمین کارش گرفت.


I can do without cigarettes, but I can't do without food.

من می‌توانم بدون سیگار زندگی کنم؛ ولی نمی‌توانم بدون خوراک باشم.


That has nothing to do with money.

آن اصلاً ربطی به پول ندارد.


اصطلاحات

do up right

(عامیانه) با دقت انجام دادن


do well

خوب (یا سالم) بودن


do by

رفتار کردن نسبت به یا برای


do honor (to)

احترام کردن، احترام گذاشتن


do in

(عامیانه) کشتن


do oneself well (or proud)

موفق شدن، (کار کسی) گرفتن


do over

(عامیانه) مجدداً تزیین کردن، باز آراستن


do's and don'ts

(عامیانه) مقررات، چیزهای موجه و غیرموجه، قانونی و غیرقانونی


do up

(عامیانه) 1- آماده کردن 2- بستن، (بسته را) پیچیدن، سفت کردن 3- گیسو را در بالای سر دسته کردن


do with

به کار بردن، به کار زدن، مفید یافتن، به درد خور بودن


do without

بی‌نیاز بودن از، (بدون چیزی) توانستن


have to do with

مربوط بودن به، وابسته بودن به


is anything doing tonight

آیا امشب خبری هست؟ (مهمانی و غیره هست؟)


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Dissolved Oxygen
موضوع: علمی
مقدار اکسیژن حل شده در آب

پیشنهاد کاربران

1.
be usable

به کار کسی آمدن

If these tapes won't do, I'll get you another one
اگه این نوار ها به کارت نیومد. . .



2.
be suitable or acceptable

Meanwhile this have to do as the only source of nourishment
. . . باید با همین سر کنیم

انجام کار

انجام دادن/ عمل کردن

گاهی به جای کلمه ditto بکار می رود و به معنی چون بالا، همان چیز بالا، همان، همانطور است

حل کردن

فعل کمکی کامل زمان حال از مصدر to do انجام دادن

عملکرد داشتن
I have a good teacher. Her classes are not easy, but I'm doing extremely well in her class
معلم خوبی دارم . کلاس هایش آسان نیست ما در کلاسش عملکرد بسیار خوبی دارم.

عمل کردن

معنی =انجام دادن. عمل کردن

در حالت فعل اصلی به معنی انجام دادن_بصورت فعل کمکی نیز استفاده میشود

عمل کردن و انجام دادن

انجام دادن. عمل کردن. کفایت کردن و. . .

صورت دادن، کارایی داشتن، کارکرد

انجام داد کاری یا چیزی

انجام دادن

عمل کردن ، انجام دادن

i do value you
اینجا برای تاکید آورده شده است میتوانیم این طور معنی کنیم
من واقعا برای تو ارزش قائلم

گاهی به معنای انجام دادن عمل کردن وووو گاهی به عنوان کمک فعل و منفی کردن جمله یا کلمه

مهمونی یا دور همی دوستانه خودمونی

در طیف زیادی معنی انجام دادن می دهد:
Action/behave/succees or progress/task or activity/job
یکی دیگر از معنی ها مطالعه کردن و آموختن است.
To learn or study sth
I'm doing physics.

انجام دادن عمل کردن همه لایک کنید لایک

using for specific tasks, some obligations, or repetitive activities. for example:
I need to do some housework.

چمِ ( معنیِ ) این واژه به چراییِ آریایی بودن هر 2زبان ، - دادن - می باشد

انجام دادن کاری/ عمل کردن

انجام دادن. عمل کردن. تمام کردن

به معنی آیا تو سوال پرسیدن

عمل و رفتار شخصی را تقلید کردن. They even do you.

در تایید کلمه ای که دوستمون آقای فرید گفته ، من هم این کلمه رو اضافه میکنم

ادای کسی رو در آوردن


@لَنگویچ






ژیریدن.

فعل do به معنای انجام دادن
فعل do به معنای انجام دادن است.
- فعل do برای اشاره به کارهایی استفاده می شود که ما نمی خواهیم نام ببریم یا دقیقا نمی دانیم چیست و در حالت کلی منظور انجام یک کار است. در فارسی ما برای ترجمه این مثال ها واژه کار را اضافه می کنیم. مثلا:
we will do what we can to help ( ما هر کاری بتوانیم برای کمک انجام خواهیم داد. )
there's nothing to do in this place ( اینجا هیچ کاری برای انجام دادن ندارد )
?what can i do for you ( چه کاری می توانم برایتان بکنم؟ )
- فعل do همچنین به معنای رفتار کردن و عمل کردن است. مثلا:
they are free to do as they please ( آنها آزادند هرطور دلشان می خواهد رفتار کنند. )
- فعل do به معنای عملکرد خوبی داشتن یا اوضاع خوبی داشتن نیز می باشد. مثلا:
both mother and baby are doing well ( هم مادر و هم بچه اوضاع خوبی دارند. )
he's doing very well at school ( او در مدرسه عملکرد خیلی خوبی دارد. )
- فعل do در حالت گذرا برای بیان یک کار یا عمل خاص است ( مثلا کارهای خانه، ورزش کردن، تحقیق کردن، تکلیف خانه انجام دادن ) . مثلا:
to do the dishes ( ظرف شستن )
to do the laundry ( لباس شستن )
to do homework ( تکلیف خانه انجام دادن )
i do aerobics once a week ( من هفته ای یکبار ایروبیک انجام می دهم. )
i'm doing some research on the subject ( من روی آن موضوع دارم تحقیق انجام می دهم. )
i like listening to the radio when i'm doing the ironing ( من وقتی دارم اتو می کنم دوست دارم به رادیو گوش دهم. )
- فعل do معنای شغلی داشتن و کار کردن هم می دهد. مثلا:
?what do you do ( شغل شما چیست؟/ چه کاره هستید؟ )
- فعل do در برخی جملات مفهوم حل کردن می دهد. مثلا:
?are you good at doing crosswords ( آیا در حل جدول کلمات متقاطع خوب هستی؟ )
- فعل do در یک کاربرد به معنای کشیدن است. مثلا:
to do a drawing ( نقاشی کشیدن )
to do a painting ( نقاشی کشیدن )
- فعل do برخی اوقات مفهوم درست کردن و تولید کردن می دهد. مثلا:
?who's doing the food for the wedding reception ( چه کسی برای مراسم عروسی غذا درست می کند؟ )
- فعل do معنای اجرا کردن نمایش یا پخش کردن یک برنامه هم می دهد. مثلا:
the local dramatic society is doing ‘hamlet’ next month ( انجمن تئاتر محله ماه آینده نمایش هملت را اجرا خواهد کرد. )

فعل کمکی do
فعل کمکی فعلی است که به خودی خود معنایی ندارد و فقط برای نشان دادن خصوصیتی در جمله به کار می رود.
- از فعل do به عنوان فعل کمکی در زمان حال ساده برای سوالی کردن و منفی کردن جملات استفاده می شود. مثلا:
i don't like fish ( من ماهی دوست ندارم. )
?does she speak french ( آیا او فرانسه صحبت می کند؟ )
- فعل کمکی do همینطور برای ساختن سوالات ضمیمه ای tag questions استفاده می شوند. tag questions سوالات کوتاهی ( mini - questions ) هستند که به انتهای جملات اضافه می شوند، این نوع از سوالات معمولا وقتی استفاده می شوند که بخواهیم از چیزی که فکر می کنیم درست است مطمئن شویم. مثلا:
?you live in new york, don't you ( تو در نیویورک زندگی می کنی، مگرنه؟ )
?she doesn't work here, does she ( او اینجا کار نمی کند، درست است؟ )
- از فعل کمکی do برخی اوقات به جای فعل اصلی استفاده می کنیم تا دوباره مجبور نشویم یک فعل را در جمله دوبار تکرار کنیم. مثلا:
‘i love peaches. ’ ‘so do i ( من هلو دوست دارم. منم ( دوست دارم. ) )
‘who won?’ ‘i did ( کی برد؟ من ( بردم. ) )
- فعل do گاهی اوقات به منظور تاکید روی کلمه یا فعل خاصی به کار می رود و ما در فارسی به صورت خدایی یا واقعا استفاده می کنیم. مثلا:
he does look tired ( او خدایی خسته به نظر می رسد. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: