کلمه جو
صفحه اصلی

entirely


معنی : سرتاسر، سربسر، کاملا، کلا، یکجا
معانی دیگر : تماما، به طور محض، مطلقا، سراپا، سراسر، همگی، به طور یکپارچه (یا ناب)، گشت، منحصرا، به تنهایی، تنها

انگلیسی به فارسی

به‌طور کامل، کلاً، سراسر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: completely; totally.
متضاد: partially
مشابه: absolutely, all, altogether, dead, deadly, downright, full, in full, outright, overall, plumb, quite, sheer, whole

- You are entirely correct.
[ترجمه ترگمان] کاملا حق با تو است
[ترجمه گوگل] شما کاملا صحیح هستید

(2) تعریف: solely; exclusively.
متضاد: partially

- It was entirely his fault.
[ترجمه ترگمان] کاملا تقصیر او بود
[ترجمه گوگل] این کاملا تقصیر او بود

• totally, completely, absolutely
entirely means completely.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] کاملا –کلا
[ریاضیات] به طول کامل، به کلی، تماما، کاملا

مترادف و متضاد

سرتاسر (قید)
through, crosswise, crossways, throughout, all over, overall, entirely, totally, thru, cap-a-pie, completely

سربسر (قید)
all over, entirely, totally

کاملا (قید)
outright, exactly, altogether, quite, smack, whole-hog, wholly, fully, entirely, totally, thru, in toto, teetotally, hand-and-foot, utterly, scot and lot, soundly, throughly

کلا (قید)
entirely, totally, by and large, en masse, teetotally, hand-and-foot

یکجا (قید)
outright, entirely, together, holus-bolus

completely


Synonyms: absolutely, alone, altogether, exclusively, fully, in every respect, only, perfectly, plumb, quite, reservedly, solely, thoroughly, totally, undividedly, uniquely, utterly, well, wholly, without exception, without reservation


Antonyms: incompletely, partially


جملات نمونه

The city was destroyed entirely.

سراسر شهر ویران شد.


It is his fault entirely.

تنها تقصیر اوست.


1. her belongings were entirely destroyed in the fire
همه ی مایملک او در آتش سوزی از بین رفت.

2. your suspicion was entirely correct
شک شما کاملا بجا بود.

3. he agreed with me entirely
او کاملا با من هم عقیده بود.

4. it is his fault entirely
تنها تقصیر اوست.

5. the city was destroyed entirely
سراسر شهر ویران شد.

6. a digressive chapter which is entirely different from the main subject of the book
فصل نامربوط که با موضوع اصلی کتاب کاملا فرق دارد

7. communism and capitalism are two entirely different ideologies
کمونیسم و کاپیتالیسم دو مرام کاملا متفاوت هستند.

8. customers gobbled up the shares entirely
مشتریان مشتاقانه کلیه ی سهام را خریدند.

9. the company defrayed his travel costs entirely
شرکت کلیه ی مخارج سفر او را پرداخت کرد.

10. the leadership of the party was entirely corrupt
رهبران حزب همه فاسد بودند.

11. he is a nice guy, of a different kidney entirely from the rest of his family
او آدم خوبی است و خمیره اش خیلی با بقیه ی افراد خانواده اش فرق دارد.

12. He resigned himself entirely to his wife's will.
[ترجمه ترگمان]خودش را کاملا تسلیم اراده همسرش کرد
[ترجمه گوگل]او به طور کامل به اراده همسرش استعفا داد

13. The police are not always entirely blameless in these matters.
[ترجمه ترگمان]پلیس همیشه در این مسائل بی تقصیر است
[ترجمه گوگل]پلیس در این امور همیشه به طور کامل بی پروا نیست

14. The announcement was not entirely unexpected.
[ترجمه ترگمان]این خبر کاملا غیرمنتظره نبود
[ترجمه گوگل]این اعلام کاملا غیر منتظره نبود

15. They relied entirely on these few weapons for their defence.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور کامل بر این چند سلاح برای دفاع از خود تکیه داشتند
[ترجمه گوگل]آنها برای تکمیل دفاع خود به طور کامل بر این اسلحه تکیه کرده اند

16. As babies, we rely entirely on others for food.
[ترجمه ترگمان]ما به عنوان کودکان برای غذا به طور کامل به دیگران تکیه می کنیم
[ترجمه گوگل]به عنوان بچه ها، ما به طور کامل بر روی دیگران برای غذا تکیه می کنیم

17. Fraud is an entirely different matter.
[ترجمه ترگمان]کلاهبرداری یک موضوع کاملا متفاوت است
[ترجمه گوگل]تقلب کاملا موضوعی است

18. The committee was composed entirely of specialists.
[ترجمه ترگمان]کمیته کاملا از متخصصان تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]کمیته متشکل از متخصصان بود

19. Her confidence in him was entirely misplaced.
[ترجمه ترگمان]اعتماد او به او کاملا غلط بود
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس او به طور کامل نابجا بود

20. Don remained entirely subservient to his father.
[ترجمه ترگمان]نسبت به پدر خود کام لا مطیع و فرمانبردار باقی ماند
[ترجمه گوگل]دون کاملا به پدرش وابسته بود

He agreed with me entirely.

او کاملاً با من هم‌عقیده بود.


پیشنهاد کاربران

Thoroughly


کاملا، تماما

به طور کلی

صددرصد

روی هم رفته

کاملا

Completely

Absolutely=Entirely=Totally=Completely
=Perfectly

از ریز تا درشت، صفر تا صد، سیر تا پیاز، هست و نیست یه چیز
پاک: پاک یادم رفت بود

کلا

کاملاً - بطور کلی

مثال :
"Back to you" vs "back for you"
They are entirely different in meaning, though there will be some contexts in which either is possible
یعنی اونا بطور کلی از لحاظ معنا متفاوت هستن
آنها از نظر معنی کاملاً متفاوت هستند، اگرچه زمینه هایی وجود دارد که در آنها هر یک ممکن است ( استفاده از هر کدام شدنیه )


کلمات دیگر: