1. It was obvious that the lumberjack was tired after his day's work.
بدیهی است که چوب بر پس از کار روزانه اش خسته می شود
2. The fact that Darcy was a popular boy was obvious to all.
این حقیقت که دارسی پسر محبوبی است، برای همه آشکار بود
3. The detective missed the clue because it was too obvious.
سر نخ آنقدر واضح بود که کاراگاه به آن توجه نکرد
4. his obvious lies astounded everyone
دروغ های شاخ دار او همه را سخت متحیر کرد.
5. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.
6. due to his obvious lunacy, they decided not to try him
به خاطر دیوانگی آشکارش از محاکمه ی او صرف نظر کردند.
7. he waited with obvious impatience
او با بی قراری آشکار منتظر شد.
8. her reluctance was obvious
اکراه او هویدا بود.
9. his contrition was obvious
پشیمانی او آشکار بود.
10. his jealousy was obvious
حسادت او آشکار بود.
11. their incompatibility was obvious
ناسازگاری آنها آشکار بود.
12. there was an obvious variance in their testimonies
میان شهادت های آنها ناهمسانی آشکاری وجود داشت.
13. his political simplicity was obvious
جهالت سیاسی او آشکار بود.
14. his yawning made it obvious that he was not interested
دهان دره ی او آشکار کرد که علاقمند نیست.
15. nobody's guilt is so obvious as to justify his execution without a trial
گناه هیچ کس آنقدر آشکار نیست که بتوان او را بدون محاکمه اعدام کرد.
16. your question is so obvious as to need no reply
پرسش شما آن قدر واضح است که نیازی به پاسخ ندارد.
17. her dislike of me was obvious
آشکار بود که از من بدش می آید.
18. his indifference toward her was obvious
عدم علاقه ی او به آن زن آشکار بود.
19. his opposition to slavery was obvious
مخالفت او با برده داری آشکار بود.
20. the falsehood of this accusation is obvious
دروغ بودن این اتهام آشکار است.
21. the holes in his character were obvious
کاستی های شخصیت او آشکار بود.
22. that he is a coward is now obvious
اکنون آشکار است که او ترسو است.
23. his partiality to the members of his own party was obvious
جانبداری او از اعضای حزب خودش آشکار بود.
24. the disparities of age, income, and education of the two neighbors were obvious
نابرابری های سن و درآمد و تحصیلات آن دو همسایه بارز بود.
25. It is quite obvious that he is lying.
[ترجمه ترگمان]کاملا واضح است که دروغ می گوید
[ترجمه گوگل]کاملا واضح است که او دروغ است
26. It is already obvious that all four American systems have leapfrogged over the European versions.
[ترجمه ترگمان]واضح است که هر چهار سیستم آمریکایی بر نسخه های اروپایی تاثیر داشته اند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر آشکار است که تمام چهار سیستم آمریکایی بیش از نسخه های اروپایی به سر می برند
27. Lack of qualifications is an obvious disadvantage.
[ترجمه ترگمان]عدم صلاحیت یک عیب آشکار است
[ترجمه گوگل]فقدان مدارک معافیت آشکاری است
28. There is an obvious contrast between the cultures of East and West.
[ترجمه ترگمان]تفاوت آشکاری بین فرهنگ های شرق و غرب وجود دارد
[ترجمه گوگل]کنش آشکاری میان فرهنگهای شرق و غرب وجود دارد
29. Baxter eyed our clothes with obvious disapproval.
[ترجمه ترگمان]بکستر با نارضایتی لباس های ما را برانداز کرد
[ترجمه گوگل]باکستور لباسهای ما را با عدم تایید آشکار نگاه کرد
30. Don't demean yourself by telling such obvious lies.
[ترجمه ترگمان]با گفتن این دروغ های واضح خودت رو اذیت نکن
[ترجمه گوگل]با چنین دروغی آشکار، خود را تحقیر نکنید