1. to juggle figures so as to show profit
برای نشان دادن سود در ارقام دست بردن
2. When did you learn to juggle?
[ترجمه m] چه زمانی یاد گرفتی که شعبده بازی کنی؟
[ترجمه ترگمان]کی یاد گرفتی که شعبده بازی کنی؟
[ترجمه گوگل]وقتی یاد گرفتی که قدم بردار؟
3. It can be tough trying to juggle a career and a family.
[ترجمه احسان علیخانی] این میتواند سخت باشد که کار و خانواده را ( باهم ) پیش ببری ( هَندل کنی ) .
[ترجمه ترگمان]می تواند سخت باشد که یک شغل و یک خانواده را مدیریت کند
[ترجمه گوگل]این می تواند سخت تلاش برای تحقق یک حرفه و یک خانواده است
4. So Emma actually manages to juggle two small children and a full-time job, does she? Well, I take my hat off to her.
[ترجمه ترگمان]پس اما واقعا میخواد با دوتا بچه کوچولو و یه شغل تمام وقت شعبده بازی کنه، مگه نه؟ خب، من کلاهم رو به سمتش می برم
[ترجمه گوگل]بنابراین، اما در واقع موفق به دو زوج کوچک و یک شغل تمام وقت می شود، آیا او؟ خوب، من کلاه خود را به او می گیرم
5. Don't juggle with words any more. I know what you mean.
[ترجمه م] دیگر با کلمات شعبده بازی نکن میدانم منظورت چیست؟
[ترجمه ترگمان]دیگر با کلمات تردستی نکن میدونم منظورت چیه
[ترجمه گوگل]با کلمات بیشتر همکاری نکنید من میدونم منظورت چیه
6. He can juggle a fan into a bird.
[ترجمه ترگمان]او می تواند یکی از طرفداران را به یک پرنده ببرد
[ترجمه گوگل]او می تواند یک فن را به یک پرنده سوق دهد
7. Manufacturers must be able to juggle demands of all kinds.
[ترجمه ترگمان]تولید کنندگان باید بتوانند از همه چیز استفاده کنند
[ترجمه گوگل]تولید کنندگان باید بتوانند از همه نوع تقاضا استفاده کنند
8. It won't matter if we juggle the figures - no one will know.
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که ما به این شکل استفاده کنیم - هیچ کس نخواهد فهمید
[ترجمه گوگل]مهم نیست که ما چهره ها را تحقیر می کنیم - هیچ کس نمی داند
9. Women very often have to juggle work with their family commitments.
[ترجمه ترگمان]زنان اغلب مجبورند با تعهدات خانوادگی خود کار کنند
[ترجمه گوگل]زنان اغلب مجبور به کار با تعهدات خانوادگی خود هستند
10. If I juggle these appointments around, I can fit you in.
[ترجمه ترگمان]اگر من این قرارها را رد کنم، می توانم تو را جا به جا کنم
[ترجمه گوگل]اگر من این انتصابات را به طور مرتب انجام می دهم، می توانم شما را در
11. Women usually have to juggle a career and a family.
[ترجمه ترگمان]زنان معمولا باید یک شغل و یک خانواده را مدیریت کنند
[ترجمه گوگل]زنان معمولا باید یک حرفه و یک خانواده را مداوا کنند
12. She likes to juggle ideas.
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره ایده های مسخره بگیره
[ترجمه گوگل]او دوست دارد تا ایده ها را تحقیر کند
13. My uncle taught me to juggle.
[ترجمه ترگمان] عموی من به من یاد داد که شعبده بازی کنم
[ترجمه گوگل]عموی من به من تعلل کرد
14. It's hard trying to juggle a job with kids and the housework.
[ترجمه ترگمان]سخت تلاش برای شعبده بازی با بچه ها و کاره ای خانه سخت است
[ترجمه گوگل]سخت تلاش می کند تا کار را با بچه ها و کارهای خانه انجام دهد