کلمه جو
صفحه اصلی

double


معنی : جفت، دوسر، المثنی، دوتایی، دوتا، برابر، همزاد، دولا، دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، دو برابر
معانی دیگر : دو چندان، مضاعف، دو لایه، تا شده، دولا یا دوتا کردن یا شدن، دوگانه، دوقلو، دوترکه، دو جور، دو پشته، گول زننده، ریاکارانه، دو ارزشی (دارای ارزش یا اندازه یا مقدار یا قدرت دو چندان)، دو نفری، دو نفره، (آدم یا چیزی که شبیه دیگری باشد) جفت، همانند، نسخه ی ثانی، همتا، (هنرپیشه ای که به جای هنرپیشه ی دیگر نقش ایفا می کند) بدل، جانشین، تکرار کردن، نسخه ی بدل تهیه کردن، جانشین کردن یا شدن، نقش بدل بازی کردن، ویراژ رفتن، تغییر مسیر کامل، جاخالی، گریز، مسیر خود را (180 درجه) عوض کردن، دوبرابر کردن یا شدن، دوچندان کردن یا شدن، مضاعف کردن یا شدن، در دو ضرب کردن یا شدن، (کشتیرانی) دورزدن، به کار دیگری هم خوردن (علاوه بر کار اصلی)، (دارای دو معنی در آن واحد) دو پهلو، مبهم، گنگ، (موسیقی) دارای تن یک اوکتاو زیرتر کردن یا شدن، تن یک اوکتاو زیرتر، (گیاه شناسی - دارای بیش از یک ردیف گل برگ) پرپر، (تنیس و پینگ پنگ و غیره - جمع) دوبل، چهار نفری (در هر طرف دو نفر و جمعا چهار نفر)، (بیس بال) ضربه ای که به خاطر آن چوگان دار به بیس دوم می رود، چنین ضربه ای را زدن، (پوکر و غیره) دوبل، دوبل کردن، تاکردن باup

انگلیسی به فارسی

دو برابر کردن، مضاعف کردن، دولا کردن، تا کردن (با up )


دو برابر، دوتا، جفت، دولا، دوسر، المثنی، هم‌زاد


انگلیسی به انگلیسی

• twofold amount; stunt actor, stand-in; sharp turn
multiply by two, increase twofold; be multiplied by two; bend, fold; play the part of a double in a play or film
composed of two parts or items; twofold; coupled, paired; folded
twofold; in pairs, two together
you use double to describe things that are unusual because they have two similar parts rather than one.
if something is double the amount or size of another thing, it is twice as large.
you use double to describe a quantity of food or drink that is twice the normal size.
double before a number or letter indicates that it occurs twice.
double is also used to describe a pair of similar things.
if something doubles or if you double it, it becomes twice as large.
if something doubles as something else, it is used for it in addition to its main use.
doubles is a game of tennis or badminton in which two people play against two other people.
if you bend double, you bend right over. if you are bent double, you are bending right over.
double figures: see figure.
if you double up with laughter or pain, you bend your body right over.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بازیگر بدل - بدل - بازیگر جایگزین
[برق و الکترونیک] دوتایی، جفت
[فوتبال] دوبرابر
[ریاضیات] دو برابر بودن، دو برابر کردن، مضاعف، دو برابر، دوگانه
[] گرة دوبل
[نفت] شاخه ی دو بند

مترادف و متضاد

in a pair


جفت (اسم)
match, couple, twin, afterbirth, pair, placenta, coupling, mate, team, double, cobber, peer, twain, cully, dyad, tandem, syzygy

دوسر (اسم)
double, double entendre, double-header

المثنی (اسم)
double, replica

دوتایی (صفت)
dual, double, bigeminal, binary, duplex, dyadic

دوتا (صفت)
geminate, double

برابر (صفت)
plain, symmetric, symmetrical, equal, equivalent, homological, square, parallel, double, paired, tantamount, equipollent

همزاد (صفت)
twin, dual, double

دولا (صفت)
geminate, dual, double, duplex, reclinate, two-ply

دو برابر کردن (فعل)
double, redouble, reduplicate

مضاعف کردن (فعل)
double

دولا کردن (فعل)
bend, double, double up, ply

دو برابر (قید)
double, twofold, twice

Synonyms: as much again, bifold, binary, binate, coupled, dual, dualistic, duple, duplex, duplicate, duplicated, geminate, paired, repeated, second, twice, twin, twofold, two times


Antonyms: single


something which exactly resembles another


Synonyms: angel, clone, companion, coordinate, copy, counterpart, dead ringer, duplicate, image, impersonator, lookalike, match, mate, picture, portrait, reciprocal, replica, ringer, simulacrum, spitting image, stand-in, twin


make two of; make twice as large


Synonyms: amplify, augment, dualize, dupe, duplicate, duplify, enlarge, fold, grow, increase, infold, loop, magnify, multiply, plait, pleat, plicate, redouble, repeat, replicate, supplement


Antonyms: disect, divide, halve


جملات نمونه

an egg with a double yolk

تخم دو زرده


a double agent

جاسوس دوجانبه


He was bent double with age.

پیری کمر او را خم کرده بود.


1. double back
1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن

2. double dipping
دو دوزه بازی درآوردن

3. double in brass
(خودمانی - علاوه بر کار معمولی یا تخصصی خود کاری را کردن) کاراضافی کردن

4. double up
1- کاملا خم یا تا کردن،(مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن

5. a double agent
جاسوس دوجانبه

6. a double bed
تختخواب دو نفره

7. a double billing of mozart and haydn
برنامه ی دو گانه ی موتسارت و هایدن

8. a double consonant
آواک دو گانه (حرف بی صدای مضاعف)

9. a double gin and tonic
(مشروب) جین و تانیک دوبل

10. a double standard
معیار دو جور (تبعیض آمیز)

11. isolated double bond
پیوند دو گانه ی مجزا

12. the double gift of seeing and hearing
نعمت های دوگانه ی دیدن و شنیدن

13. to double the bandage
نوار زخم بندی را دولا کردن

14. bend double
خمیده شدن،(پشت انسان) خم شدن،دولا شدن

15. in double harness
1- دو مهاره (اسبی که با اسب دیگر مالبندی شده است) 2- عیال وار،متاهل،شوهردار،زن دار 3- دو شغله،دو کاره،دارای دوکار

16. see double
لوچ بودن،چپ چشم بودن،همه چیز را دوتا دیدن

17. he had double fives on the first cast
بار اولی که تاس ریخت جفت پنج آورد.

18. to pay double fare
دو برابر کرایه دادن

19. to ride double
دو ترکه سوار شدن

20. at the double (or on the double)
(عامیانه) زود،به سرعت،بی معطلی

21. he charged us double
او دو برابر از ما (پول) گرفت.

22. he threw a double five
جفت پنج آورد.

23. he was bent double with age
پیری کمر او را خم کرده بود.

24. letters written on double sheets of stationary
نامه هایی که روی کاغذ تا شده نوشته شده بود

25. the boy was double his sister's size
اندازه ی پسر دو برابر خواهرش بود.

26. the college had double the number of expected students
آن دانشکده دو برابر انتظار شاگرد گرفت.

27. their prices are double ours
قیمت های آنها دو برابر قیمت های ما هستند.

28. this sofa can double as a bed
این نیمکت تبدیل به تخت خواب می شود.

29. to hit a double
دوتا ((بیس هیت)) زدن

30. an egg with a double yolk
تخم دو زرده

31. he speaks with a double tongue
او با دورویی حرف می زند.

32. many overcrowded schools have double sessions
بسیاری از مدارس شلوغ برنامه ی دوگانه (صبح و عصر) دارند.

33. they were scalping tickets at double the going price
آنها بلیط ها را در بازار سیاه به دو برابر قیمت می فروختند.

34. they salted the mine with gold and sold it at double the price
آنها توی معدن طلا پاشیدند و آن را دو برابر قیمت فروختند.

a double standard

معیار دو جور (تبعیض‌آمیز)


the double gift of seeing and hearing

نعمت‌های دوگانه‌ی دیدن و شنیدن


He speaks with a double tongue.

او با دورویی حرف می‌زند.


He charged us double.

او دو برابر از ما (پول) گرفت.


The boy was double his sister's size.

اندازه‌ی پسر دو برابر خواهرش بود.


Their prices are double ours.

قیمتهای آنها دو برابر قیمتهای ما هستند.


The college had double the number of expected students.

آن دانشکده دو برابر انتظار شاگرد گرفت.


to pay double fare

دو برابر کرایه دادن


Letters written on double sheets of stationary.

نامه‌هایی که روی کاغذ تاخورده، نوشته شده بود.


to double the bandage

نوار زخم‌بندی را دولا کردن


She doubled the blanket before putting it on the bed.

قبل از آن که پتو را روی بستر بگذارد آن را دولا تا کرد.


a double consonant

آواک دوگانه (حرف بی‌صدای مضاعف)


to ride double

دو ترکه سوار شدن


a double gin and tonic

(مشروب) جین و تانیک دوبل


a double bed

تختخواب دو نفره


he looks like your double!

او عین تو است!


The animal doubled on its tracks.

حیوان جهت خود را (کاملاً) تغییر داد.


They doubled his salary.

حقوق او را دو برابر کردند.


The prices have more than doubled.

قیمت‌ها بیش از دو برابر شده‌اند.


The world population is doubling every thirty- five years.

جمعیت دنیا هر سی و پنج سال دو برابر می‌شود.


They doubled the Cape of Good Hope.

آنها دماغه‌ی امید را دور زدند.


This sofa can double as a bed.

این نیمکت تبدیل به تختخواب می‌شود.


اصطلاحات

at the double (or on the double)

(عامیانه) زود، به سرعت، بی‌معطلی


bend double

خمیده شدن، (پشت انسان) خم شدن، دولا شدن


double back

1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن


double dipping

دو دوزه بازی درآوردن


double in brass

(عامیانه - علاوه بر کار معمولی یا تخصصی خود کاری را کردن) کاراضافی کردن


double up

1- کاملاً خم یا تا کردن، (مشت را) گره کردن 2- (از شدت درد یا خنده و غیره) دولا شدن


پیشنهاد کاربران

جفت. دوتا

برای اتاق هتل به معنی دو نفره

دوبار ، دو دفعه

دوجانبه - دوگانه

مضاعف, دو برابر

Made for two people: I'd like a double room, please

جفت گیری کردن

دو تا المثنی

not single
جفت ، دوتا

Made for two people: I'd like a double room, please

( :Not single

T U P L E S :

0 : Empty tuple
1 : Single
2 : Double : دو برابر
3 : Triple : سه برابر
4 : Quadruple : چهار برابر
5 : Quintuple : پنج برابر
6 : Sextuple : شش برابر
7 : Septuple : هفت برابر
8 : Octuple : هشت برابر
9 : Nonuple : نه برابر
10 : Decuple : ده برابر
11 : Undecuple : یازده برابر
12 : Duodecuple : دوازده برابر
13 : Tredecuple : سیزده برابر
100 : Centuple : صد برابر

* Alternative names :
0 : unit
1 : single - monad
2 : couple - pair - dual - twin
3 : treble - triplet
4 : quad
5 : pentadruple
6 : hexatruple
11 : hendecuple

وسیله ی دو کاره

دوبرابریدن = to double
م. ث
شرایط جوریه که حتی اگر حقوق مارو بِدوبرابرند، باز هم هشتمون گِروی نُهمونه.

پای پیاده و با سرعت حرکت کردن


کلمات دیگر: