کلمه جو
صفحه اصلی

excessive


معنی : بیش از اندازه، مفرط
معانی دیگر : گزاف، کمرشکن، گزافه، بیش از حد، زیادی، زیاده

انگلیسی به فارسی

مفرط، بیش ازاندازه


بیش از اندازه، مفرط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: excessively (adv.), excessiveness (n.)
• : تعریف: more than is required, expected, or considered reasonable; extravagant or immoderate.
متضاد: deficient, moderate
مشابه: exorbitant, extravagant, extreme, fantastic, profuse, redundant, stiff, unreasonable

- He charged an excessive fee.
[ترجمه ترگمان] دست مزد بیش از حد را مطالبه کرد
[ترجمه گوگل] او هزینه فوق العاده ای پرداخت کرد

• immoderate, exceeding normal bounds, extreme
if something is excessive, it is too great in amount or degree.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] مفرط-بیش از اندازه
[نساجی] اضافی - مازاد - بیش از حد - زیاد از حد مجاز

مترادف و متضاد

بیش از اندازه (صفت)
ample, excessive

مفرط (صفت)
exceeding, redundant, excessive, exorbitant, extreme, inordinate

too much; overdone


Synonyms: boundless, disproportionate, dissipated, dizzying, enormous, exaggerated, exorbitant, extra, extravagant, extreme, immoderate, indulgent, inordinate, intemperate, limitless, more, needless, over, overboard, overkill, overmuch, plethoric, prodigal, profligate, recrementitious, redundant, self-indulgent, sky-high, steep, stiff, stratospheric, super, superabundant, superfluous, supernatural, too many, towering, unbounded, unconscionable, undue, unmeasurable, unreasonable, way out


Antonyms: insufficient, moderate, reasonable, underdone


جملات نمونه

1. Pollution of the atmosphere is an excessive price to pay for so-called progress.
آلودگی هوا تاوان بسیار بزرگی است به بهانه پیشرفت کذایی که بایستی تقاص آن را پس دهیم

2. Numerous attempts have been made to outlaw jet planes that make excessive noise.
اقدامات بسیاری برای ممنوع کردن (پرواز) هواپیماهای جتی که سرو صداهای بیش از حد ایجاد می کنند، انجام شده است

3. The inhabitants of Arizona are unaccustomed to excessive rain.
ساکنین "آریزونا" ب باران بیش از حد عادت ندارند

4. excessive praise spoils the child
تعریف زیادی بچه را لوس می کند.

5. excessive rainfalls
بارندگی های مفرط

6. excessive taxes form a disincentive to industrial expansion
مالیات های زیاد عامل بازدارنده ی توسعه ی صنعتی هستند.

7. the existence of excessive amounts of fat in the diet
وجود چربی بیش از حد در خوراک روزانه

8. the costs were too excessive
هزینه ها بسیار کمر شکن بود.

9. industry has contributed to the excessive growth of cities
صنعت موجب رشد بیش از حد شهرها شده است.

10. the people were flayed by excessive taxes
مالیات های زیاد مردم را بیچاره کرده بود.

11. Heavy rain and excessive use have impoverished the soil.
[ترجمه ترگمان]باران سنگین و استفاده بیش از حد باعث فقیر شدن خاک شده است
[ترجمه گوگل]باران های سنگین و استفاده بیش از حد زمین را از بین می برد

12. The government says that local authority spending is excessive.
[ترجمه ترگمان]دولت می گوید که هزینه های مقامات محلی بیش از حد است
[ترجمه گوگل]دولت می گوید هزینه های دولت محلی بیش از حد است

13. She takes an excessive interest in clothes.
[ترجمه ترگمان]او علاقه زیادی به لباس ها دارد
[ترجمه گوگل]او علاقه زیادی به لباس دارد

14. Excessive dosage of this drug can result in injury to the liver.
[ترجمه ترگمان]مقدار بیش از حد این دارو می تواند منجر به آسیب به کبد شود
[ترجمه گوگل]دوز بیش از حد این دارو می تواند به آسیب کبد منجر شود

15. Most member countries have already legislated against excessive overtime.
[ترجمه ترگمان]اغلب کشورهای عضو در حال حاضر بر علیه اضافه کاری بیش از حد قانون وضع کرده اند
[ترجمه گوگل]اکثر کشورهای عضو در حال حاضر نسبت به اضافه کاری بیش از حد قانونی دارند

16. The police vigorously denied that excessive force had been used.
[ترجمه ترگمان]پلیس با شدت آن را رد کرد که از نیروی بیش از حد استفاده شده است
[ترجمه گوگل]پلیس به شدت انکار کرد که نیروی بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته است

17. Excessive farming had impoverished the soil.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی بیش از حد، خاک را فقیر کرده بود
[ترجمه گوگل]کشاورزی بیش از حد زمین را نابود کرده است

18. Any more pudding would simply be excessive.
[ترجمه ترگمان]هر دسر دیگری بیش از حد افراط می کند
[ترجمه گوگل]هر گونه پودینگ به سادگی بیش از حد است

19. They complained about the excessive noise coming from the upstairs flat.
[ترجمه ترگمان]از صدای زیادی که از طبقه بالا می آمد شکایت می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد سر و صدایی بیش از حد از طبقه بالا تخت شکایت کردند

20. Your son suffers from your excessive shielding.
[ترجمه ترگمان]پسرت از حفاظت بیش از حد تو رنج میبره
[ترجمه گوگل]فرزند شما از محافظت بیش از حد شما رنج می برد

21. Excessive drinking can lead to stomach disorders.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد می تواند منجر به اختلالات شکم شود
[ترجمه گوگل]نوشیدن بیش از حد می تواند منجر به اختلالات معده شود

the existence of excessive amounts of fat in the diet

وجود چربی بیش‌از‌حد در خوراک روزانه


Hossein smoked excessively.

حسین در سیگارکشی افراط کرد.


excessive rainfalls

بارندگی‌های مفرط


The costs were too excessive.

هزینه‌ها بسیار کمر‌شکن بود.


Excessive praise spoils the child.

تعریف زیادی بچه را لوس می‌کند.


پیشنهاد کاربران

زیاده گویی

زیادی ، در کاری زیاده روی کردن
بیش از اندازه


افراطی

ample
بیش از حد

a style of writing with an excessive use of metaphor

1. Christophe's poverty, his daily hunt for bread, his excessive sobriety
فقر کریستف ، جستجوی روزانه نان ، متانت بیش از حد او
2. The quantity is rather excessive, but there shouldn't be any problem despite that.
مقدار آن بیش از حد زیاد است ، اما با این وجود مشکلی وجود ندارد.
3. Pollution of the atmosphere is an excessive price to pay for so - called progress.
آلودگی جو هزینه ای گزاف برای تاوان به اصطلاح پیشرفت است.
4. Therefore, an attacker must not employ weapons that would cause excessive collateral damage.
بنابراین ، یک مهاجم نباید از سلاحهایی استفاده کند که باعث خسارت جانبی بیش از حد شود.
5. He was a short man, stout from excessive beer drinking, with a heavy moustache and long, unkempt hair.
او مرد کوتاه قد، چاق و چله از نوشیدن مفرط آبجو ، با سبیل پرپشت و موهای بلند و نامرتب بود.

Excessive= بیش از حد، گزاف، مفرط


Excessive ( adj ) = inordinate ( adj )

معناهای دیگر >>> زیاد، بی حد و حصر، غیر معمول ( بیش از حد معمول )

گران، پرهزینه

too much


کلمات دیگر: