1. Studies show that adults need a minimum of six hours sleep.
مطالعات نشان می دهد که افراد بالغ حداقل به شش ساعت خواب نیاز دارند
2. The minimum charge for a telephone, even if no calls are made, is about nine dollars a month.
کمترین هزینه تلفن، حتی اگر هیچ مکالمه ای هم انجام نشود، حدود سی دلار در ماه است
3. Congress has set a minimum wage for all workers.
مجلس حداقل دستمزد را برای تمام کارگران مقرر کرده است
4. minimum point
نقطه ی حضیض،نقطه ی مینیمم
5. minimum wage
حداقل دستمزد
6. the minimum temperature during the past winter
کمترین درجه ی حرارت در زمستان گذشته
7. a uniform minimum wage for the whole country
حداقل دستمزد که در تمام کشور یکسان است
8. the bare minimum
کمینه ترین،کمترین حد ممکن
9. the need for a minimum of government interference in business
نیاز به کمینه ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی
10. the cost has been reduced to a minimum
هزینه به کمترین حد تقلیل یافته است.
11. random investment is a sure way of getting minimum results
سرمایه گذاری بدون هدف راه مطمئنی است برای کسب حداقل بازده.
12. Raising the minimum wage would ratchet up real incomes in general.
[ترجمه ترگمان]افزایش حداقل دستمزدها، درآمد واقعی را به طور کلی افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]افزایش حداقل دستمزد به طور کلی درآمد واقعی را افزایش می دهد
13. He was only five feet nine, the minimum height for a policeman.
[ترجمه ترگمان]او فقط پنج پا و نه قد داشت و حداقل قد یک پلیس بود
[ترجمه گوگل]او تنها پنج فوت نه بود، حداقل ارتفاع یک پلیس
14. The class needs a minimum of 6 pupils to continue.
[ترجمه ترگمان]این کلاس به حداقل ۶ شاگرد نیاز دارد تا ادامه یابد
[ترجمه گوگل]این کلاس نیاز به حداقل 6 دانش آموز برای ادامه دارد
15. Wage increases are being kept to a minimum because of the recession.
[ترجمه ترگمان]افزایش دست مزد به دلیل رکود نگه داری می شود
[ترجمه گوگل]به دلیل رکود اقتصادی، افزایش دستمزد به حداقل می رسد
16. You must get a minimum of 60 questions right to pass the examination.
[ترجمه ترگمان]شما باید حداقل ۶۰ سوال را برای عبور از امتحان به دست آورید
[ترجمه گوگل]شما باید حداقل 60 سوال را برای تصویب معاینه دریافت کنید
17. The minimum start-up capital for a Pizza franchise is estimated at $250,000 to $3000.
[ترجمه ترگمان]حداقل سرمایه شروع برای یک امتیاز پیتزا با ۲۵۰۰۰۰ دلار به ۳۰۰۰ دلار تخمین زده می شود
[ترجمه گوگل]حداقل سرمایه راه اندازی برای حق رای دادن پیتزا در حدود 250،000 تا 3000 دلار تخمین زده می شود
18. The president has proposed a hike in the minimum wage.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل حقوق را داده است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور پیشنهاد افزایش حداقل دستمزد را داده است
19. What are your minimum requirements for the job?
[ترجمه ترگمان]حداقل الزامات شما برای این کار کدامند؟
[ترجمه گوگل]حداقل شرایط لازم برای کار شما چیست؟
20. The work was done with the minimum amount of effort.
[ترجمه ترگمان]کار با حداقل مقدار تلاش انجام شد
[ترجمه گوگل]کار با حداقل تلاش انجام شد
21. This price is his minimum; he refuses to lower it any further.
[ترجمه ترگمان]این قیمت حداقل است؛ او از کاهش آن خودداری می کند
[ترجمه گوگل]این قیمت حداقل است؛ او امتناع میکند تا هرچه بیشتر آن را پایین بیاورد
22. The minimum wage was set at £ 20 an hour.
[ترجمه ترگمان]حداقل دست مزد ۲۰ پوند در ساعت تعیین شده بود
[ترجمه گوگل]حداقل دستمزد در 20 پوند در ساعت تنظیم شده است