کلمه جو
صفحه اصلی

halves


جمع واژه ی: half، صورت جمع کلمه half

انگلیسی به فارسی

جمع واژه‌ی half


نیمه، نیمی، نیم، نصف، نصفه، طرف، شقه، شریک


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: by halves, to go halves
• : تعریف: pl. of half.

• two equal parts of something; (sports) segments of time periods into which a game is divided

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] نیمه ها

جملات نمونه

1. by halves
نیمه کاره،ناتمام،نیمه راهه،نصف،ناهماد،باکاستی

2. go halves
نصفانصف عمل کردن،به طور پنجاه پنجاه عمل کردن،نصف هزینه (و غیره را) دادن

3. go halves
نصفانصف (کاری را کردن یا هزینه ای را پرداختن)

4. to divide into two halves
به دو نیم تقسیم کردن

5. the river separates the two halves of the city
رودخانه دو نیمه ی شهر را از هم جدا می کند.

6. The two halves of the document did not correspond.
[ترجمه ترگمان]دو نیمه سند متناظر با آن نبودند
[ترجمه گوگل]دو قسمت از سند مطابقت نداشت

7. The two halves of the main branch have grown apart, forming separate trees.
[ترجمه ترگمان]دو نیمه شاخه اصلی از هم جدا شده اند و درخت های جداگانه ای تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]دو بخش شاخه اصلی رشد کرده اند، درختان جداگانه ای تشکیل می دهند

8. Can you marry up the two halves of the broken plate?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید دو نیمه بشقاب شکسته را با هم ازدواج کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید دو نیمه از صفحه شکسته ازدواج کنید؟

9. Shall we go halves on a bottle of champagne?
[ترجمه ترگمان]می شود نیم بطری شامپاین باز کنیم؟
[ترجمه گوگل]ما باید در یک بطری از شامپاین به ما بپیوندیم؟

10. I broke the chocolate into halves here's your half.
[ترجمه H] من شکلات را نصف کردم این هم نصفه ی شما
[ترجمه ترگمان]نصف شکلات رو نصف کردم
[ترجمه گوگل]من شکلات را به نیمه بردم و اینجا نصف شماست

11. She cut the apple into halves.
[ترجمه ترگمان]او سیب را به نیمه تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]او سیب را به نصف تقسیم کرد

12. The economic gap between the two halves of the country was beginning to narrow.
[ترجمه ترگمان]شکاف اقتصادی میان دو نیمه کشور کم کم محدود می شد
[ترجمه گوگل]شکاف اقتصادی بین دو نیمه کشور آغاز شد

13. In Italy they rarely do things by halves. Designers work thoroughly, producing the world's most wearable clothes in the most beautiful fabrics.
[ترجمه ترگمان]در ایتالیا به ندرت کارها را با نیمه انجام می دهند طراحان به طور کامل کار می کنند و زیباترین لباس های جهان را به بهترین شکل تولید می کنند
[ترجمه گوگل]در ایتالیا آنها به ندرت در نیمه کارها را انجام می دهند طراحان به طور کامل کار می کنند، لباس های پوشیدنی جهان را در زیباترین پارچه ها تولید می کنند

14. A deep gorge separates the two halves of the city.
[ترجمه ترگمان]یک دره عمیق، دو نیمه شهر را از هم جدا می کند
[ترجمه گوگل]یک دره عمیق دو قسمت از شهر را جدا می کند

15. That was an expensive meal let's go halves.
[ترجمه ترگمان]این یک وعده غذای گران قیمتی بود
[ترجمه گوگل]این یک وعده غذای گران بود و اجازه دهیم به نصف برسیم

16. How are the two halves of the machine joined together?
[ترجمه ترگمان]چطور دو نیمه ماشین با هم متحد شده اند؟
[ترجمه گوگل]چگونه دو نیمه دستگاه به یکدیگر متصل می شوند؟

اصطلاحات

by halves

نیمه‌کاره، ناتمام، نیمه‌راهه، نصف، ناهماد، باکاستی


go halves

نصفانصف (کاری را کردن یا هزینه‌ای را پرداختن)


پیشنهاد کاربران

نیمه ها

نیمه ـ نسپه


جمع نیمه half
نیمه ها

به دو بخش تقسیم کردن
نصف کردن
نیم کردن
به نصف شدن مقدار استخراج بیت کوین گفته میشود

نیمه. نیم ها. نصف ها.


کلمات دیگر: