کلمه جو
صفحه اصلی

rotation


معنی : دوران، چرخش، گردش بدور
معانی دیگر : گردش (به دور خود)، حرکت وضعی، تناوب، پستایش، گاهواری، نوبت، چرخه، رجوع شود به: revolution

انگلیسی به فارسی

چرخش، دوران


( rotational ) چرخش، دوران، گردش بدور


چرخش، دوران، گردش بدور، مقام و موقعیت چیزی را تغییر دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: rotational (adj.)
(1) تعریف: the act of turning on or around an axis.
مشابه: pitch, revolution, roll, spin, turn, twist, wind

(2) تعریف: one cycle of circular movement around an axis; revolution.
مشابه: revolution, turn

(3) تعریف: progress according to a cycle of succeeding events.

(4) تعریف: a pool game in which the balls are played in numerical succession.

• revolution, one full turn; one full spin; instance of revolving or spinning; set order in which events take place

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] جابه جائی
[شیمی] چرخش
[عمران و معماری] دوران - گردش - چرخش - چرخه
[کامپیوتر] چرخش
[برق و الکترونیک] چرخش، دوران
[فوتبال] چرخش
[نساجی] گردش - دوران - چرخش
[ریاضیات] دوران

مترادف و متضاد

دوران (اسم)
era, circulation, revolution, race, season, rotation, vertigo

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

گردش بدور (اسم)
rotation

جملات نمونه

1. the rotation of a shaft
چرخش میله

2. the rotation of the earth around the sun
گردش زمین به دور خورشید

3. the rotation of the head on the neck
چرخش سر بر گردن

4. in rotation
نوبتی،به تناوب،پستایشی،به ترتیب

5. the diurnal rotation of the heavens
چرخش روزگانی افلاک

6. the reversal of rotation
وارونسازی چرخش

7. he does everything in rotation
او همه ی کارها را به نوبت انجام می دهد.

8. they agreed on a rotation of chairmanship
آنها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.

9. The rotation included two rookies, Hernandez and Saunders.
[ترجمه ترگمان]این چرخش شامل دو rookies، هرناندز و ساندرز بود
[ترجمه گوگل]چرخش شامل دو روحانی، هرناندز و سوندرز بود

10. Cross-training is a vital part of job rotation.
[ترجمه ترگمان]آموزش متقابل بخش مهمی از چرخش شغلی است
[ترجمه گوگل]آموزش متقابل بخش مهمی از چرخش شغلی است

11. Wheat, maize and sugar beet are planted in rotation.
[ترجمه باذوق] گندم، ذرت و چغندرقند به تناوب کشت میشوند
[ترجمه ترگمان]گندم، ذرت و چغندر قند در چرخش کار گذاشته می شوند
[ترجمه گوگل]گندم، ذرت و چغندرقند در چرخش کاشته می شود

12. In the first system the rotation of the mouse's wheels or ball bearing are transferred to rollers.
[ترجمه ترگمان]در سیستم اول چرخش چرخ های موش و یا حامل توپ به rollers انتقال داده می شود
[ترجمه گوگل]در سیستم اول چرخش چرخ های موش یا یاطاقان توپ به غلطک منتقل می شود

13. The slow, retrograde axial rotation of Venus is a puzzle to which I shall return in section
[ترجمه ترگمان]چرخش محوری حرکت چرخش زهره معمایی است که در آن باید به بخش خود باز گردم
[ترجمه گوگل]چرخش محوری چرخشی آهسته و آهسته زهره یک پازل است که من در بخش آن را باز می کنم

14. Dumb-bell curls should always involve rotation of the dumbbells.
[ترجمه ترگمان]حلقه های زنگ - زنگ همیشه باید شامل چرخش of باشند
[ترجمه گوگل]فرنشس دندانه دار همیشه باید چرخش دمبل را شامل شود

15. Job rotation also facilitates this learning.
[ترجمه ترگمان]چرخش کار نیز این یادگیری را تسهیل می کند
[ترجمه گوگل]چرخش کار نیز این یادگیری را تسهیل می کند

16. When possible, a system of internal rotation of staff covering the 24-hour period is desirable.
[ترجمه ترگمان]در صورت امکان، یک سیستم چرخش داخلی پرسنل که دوره ۲۴ ساعته را پوشش می دهد مطلوب است
[ترجمه گوگل]در صورت امکان، یک سیستم چرخش داخلی کارمندان که دوره 24 ساعته را پوشش می دهد مطلوب است

17. The Director who retires by rotation is Mr F. Cox who, being eligible, offers himself for re-election.
[ترجمه ترگمان]مدیر که با چرخش کناره گیری می کند، آقای اف کاکس که واجد شرایط است، خود را برای انتخاب مجدد پیشنهاد می کند
[ترجمه گوگل]کارگردانی که توسط چرخش بازنشسته می شود، آقای F Cox است که در صورت واجد شرایط، خود را مجددا انتخاب می کند

the rotation of a shaft

چرخش میله


the rotation of the earth around the sun

گردش زمین به دور خورشید


the rotation of the head on the neck

چرخش سر بر گردن


They agreed on a rotation of chairmanship.

آنها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.


He does everything in rotation.

او همه‌ی کارها را به نوبت انجام می‌دهد.


اصطلاحات

in rotation

نوبتی، به تناوب، پستایشی، به ترتیب


پیشنهاد کاربران

دوران

چرخیدن. چرخش. دوران دادن

گردش

چرخش حول محور خود مفصل

چرخش , دوران

# The speed of rotation
# The rotation of the wheels
# The daily rotation of the earth on its axis
# Each member is chair for six months in rotation

نوبت هم معنا میده مثلا آگهی های استخدامی میگن
Rotation :
58 days on board
28 days off board


کلمات دیگر: