کلمه جو
صفحه اصلی

horizontal


معنی : افقی، ترازی
معانی دیگر : وابسته یا نزدیک به افق، کرانی، آسمان کرانی، افقی (در برابر : عمودی vertical)، مسطح، هموار، صاف، تخت، (از نظر سطح تولید یا مقام) همتراز، برابر، یکسان، همانند، همگانی، سطح افقی

انگلیسی به فارسی

افقی، مسطح، هموار، صاف، تخت، ترازی


وابسته یا نزدیک به افق، افقی، کرانی، آسمان‌کرانی


(از نظر سطح تولید یا مقام) همتراز، برابر، یکسان، همانند، همگانی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: horizontally (adv.)
• : تعریف: parallel to the horizon or to the earth; ninety degrees from vertical.
مترادف: level
متضاد: erect, inclined, perpendicular, vertical
مشابه: flat, plane

- Most people sleep in a horizontal position.
[ترجمه Queen 22] بیشتر مردم به صورت افقی می خوابند .
[ترجمه Hasti] بیشتر مردم در موقعیت افقی میخوابند
[ترجمه یاسمین] بیشتر مردم در حالت افقی می خوابند.
[ترجمه ابراهیم] بیشتر مردم در یک حالت افقی می خوابن.
[ترجمه ترگمان] اکثر مردم در یک موقعیت افقی می خوابند
[ترجمه گوگل] اکثر مردم در یک موقعیت افقی می خوابند

• something which is parallel to level ground
parallel to the horizon, flat, level
something that is horizontal is flat and level with the ground, rather than at an angle to it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] افقی - ترازی
[برق و الکترونیک] افقی
[فوتبال] افقی
[نساجی] افقی
[ریاضیات] افقی، ترازی
[نفت] خرک لوله ی افقی

مترادف و متضاد

افقی (صفت)
straight, lateral, horizontal

ترازی (صفت)
horizontal

lying flat


Synonyms: accumbent, aligned, even, flush, level, parallel, plane, recumbent, regular, smooth, straight, uniform


Antonyms: upright, vertical


جملات نمونه

1. horizontal price increases
افزایش یکسان قیمت ها

2. a horizontal glow
درخششی در کنار آسمان

3. a horizontal line
خط افقی

4. a horizontal surface
سطح هموار

5. The ground was horizontal to the flagpole.
[ترجمه مهدییار] زمین افقی تا میله پرچم بود
[ترجمه ترگمان]زمین به طور افقی به میله متصل بود
[ترجمه گوگل]زمین به سمت پرچم افقی افقی بود

6. The brown vinyl covering all the horizontal surfaces is coming unstuck in several places.
[ترجمه ترگمان]vinyl قهوه ای که تمام سطوح افقی را پوشش می دهد در چندین جا به unstuck می رسد
[ترجمه گوگل]وینیل قهوه ای که تمام سطوح افقی را پوشانده است، در چندین مکان از بین رفته است

7. Draw a horizontal line across the bottom of the page.
[ترجمه مبینا رضایی] یک خط افقی را در پایین صفحه بکشید
[ترجمه ترگمان]یک خط افقی را در پایین صفحه رسم کنید
[ترجمه گوگل]خط افقی را در انتهای صفحه بنویسید

8. He shifted his position from the horizontal.
[ترجمه ترگمان]او موقعیت خود را از سطح افقی تغییر داد
[ترجمه گوگل]او موقعیت خود را از افقی تغییر داد

9. The plumbline is always perpendicular to the horizontal plane.
[ترجمه ترگمان]The همیشه عمود بر صفحه افقی است
[ترجمه گوگل]خط لوله همیشه عمود بر سطح افقی است

10. Rotate it slowly from the horizontal into a vertical position.
[ترجمه ترگمان]آن را به آرامی از افقی به سمت عمودی بچرخانید
[ترجمه گوگل]آن را به آرامی از افقی به سمت عمودی چرخانید

11. Do not raise your left arm above the horizontal.
[ترجمه ترگمان]دست چپ خود را بالاتر از سطح افقی بلند نکنید
[ترجمه گوگل]دست چپ خود را بالای افقی نزنید

12. The vertical line meets the horizontal one here.
[ترجمه ترگمان]خط عمودی در اینجا سطح افقی را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]خط عمودی با یک صفحه افقی در اینجا مطابقت دارد

13. the horizontal stabilizer and elevator in the tail assembly of an aircraft.
[ترجمه ترگمان]با آسانسور و آسانسور در ردیف دم هواپیما حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]تثبیت کننده افقی و آسانسور در مونتاژ دم یک هواپیما

14. The vertical line makes an angle with the horizontal line.
[ترجمه ترگمان]خط عمودی زاویه را با خط افقی ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]خط عمودی یک زاویه با خط افقی ایجاد می کند

15. On a map there are horizontal lines and vertical lines.
[ترجمه ترگمان]روی یک نقشه خطوط افقی و خطوط عمودی قرار دارند
[ترجمه گوگل]در یک نقشه خطوط افقی و خطوط عمودی وجود دارد

a horizontal line

خط افقی


a horizontal surface

سطح هموار


its branches grow horizontally.

شاخه‌های آن به طور افقی رشد می‌کنند.


horizontal price increases

افزایش یکسان قیمت‌ها


a horizontal glow

درخششی در کنار آسمان


پیشنهاد کاربران

افقی یا معمولا یه خط صاف و تخت

محور افقی

جهت افقی

صاف و هموار


خط افقی

خط افقی، سمت افقی، متضاد عمودی

Horizontal = افقی
In our country usually when we want to say that someone will die , we say that person became horizontal.
در کشور ما معمولاً وقتی که می خوایم بگوئیم کسی خواهد مرد ، می گوییم که آن شخص افقی شد .


کلمات دیگر: