کلمه جو
صفحه اصلی

writhe


معنی : پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن
معانی دیگر : به خود پیچیدن، بی قرار شدن، پیچیدن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، کج و معوج کردن، (از شرم یا تنفر) رنج بردن، چندش شدن، بی قراری، وول خوری، حرکت مار مانند، از شدت درد یا شرم بخود پیچیدن

انگلیسی به فارسی

(از شدت درد یا شرم) بخود پیچیدن، پیچ و تاب خوردن،از رده شدن


نوشتن، پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: writhes, writhing, writhed
(1) تعریف: to twist and turn the body as in pain, discomfort, struggle, or embarrassment; squirm.
مترادف: squirm, twist
مشابه: contort, flail, jerk, thrash, toss, twitch, wriggle

- The wounded soldier writhed in pain.
[ترجمه ترگمان] سرباز مجروح از درد به خود پیچید
[ترجمه گوگل] سرباز زخمی شدیدا درد می کشید

(2) تعریف: to move by twisting or contorting the body, as a snake.
مترادف: wiggle, wriggle
مشابه: snake, twist, worm

(3) تعریف: to suffer acute discomfort or embarrassment.
مترادف: squirm
مشابه: agonize

- He writhed under the insult.
[ترجمه ترگمان] از این توهین به خود لرزید
[ترجمه گوگل] او تحت توهین قرار گرفت
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to twist and turn (the body, tentacles, or the like) as in pain or struggle.
مشابه: contort, flail, jerk, thrash, wriggle
اسم ( noun )
مشتقات: writhingly (adv.), writher (n.)
• : تعریف: a violent twisting or turning movement.
مشابه: jerk, squirm, twist, wiggle, wriggle

• writhing movement, twisting of the body; contorting in pain; wriggling, squirming, contorting
twist; be tormented (by pain); bend
if you writhe, you twist and turn your body violently backwards and forwards, usually because you are in great pain.

مترادف و متضاد

پیچ و تاب خوردن (فعل)
convolute, squirm, writhe

بخود پیچیدن (فعل)
writhe, flinch

ازرده شدن (فعل)
writhe

contort; toss back and forth


Synonyms: agonize, bend, distort, jerk, recoil, squirm, struggle, suffer, thrash, thresh, twist, wiggle, wince, worm, wriggle


Antonyms: be still


جملات نمونه

1. to writhe in pain
از درد به خود پیچیدن

2. Her remarks made him writhe with shame.
[ترجمه ترگمان]Her او را از شرم به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]اظهارات او باعث شد که او از شرم برآید

3. She began to writhe as they drew closer still, gasping and moaning as her hips matched the rhythm of his demands.
[ترجمه ترگمان]همچنان که به هم نزدیک تر می شدند، شروع به لرزیدن کرد، همچنان که هنوز نفس نفس می زد و در حالی که پاهایش با ریتم خواسته های او هماهنگ بود، به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]او شروع به نوشتن کرد، چون هنوز نزدیک تر شده بود، گاز گرفته و ناله می کرد، چون بالش هایش ریتم خواسته هایش را با هم مقایسه می کرد

4. He sat drinking, trying to writhe free.
[ترجمه ترگمان]نشسته بود و می نوشید و سعی می کرد خود را آزاد کند
[ترجمه گوگل]او نشستن نوشیدن، سعی کرد آزاد شود

5. The more the worms writhe, the more I crush out their entrails!
[ترجمه ترگمان]هرچه کرم بیشتر به خود می پیچید، هر چه بیشتر دل و روده آن ها را خرد می کنم!
[ترجمه گوگل]هرچه کرم ها بیشتر می شوند، هر چه بیشتر آنها را از بین می برم!

6. I grin while you writhe with the pain that I deal.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از درد به خود می پیچم، نیشم را باز می کنم
[ترجمه گوگل]من در حالی که با درد که من معامله میشوم، میاندازم

7. I would writhe my shoe some more and stare down at the worn rug.
[ترجمه ترگمان]کفش خود را بیشتر می کردم و به فرش فرسوده خیره می شدم
[ترجمه گوگل]من کفش هایم را بیشتر می شوم و در فرش فرسوده خیره می شوم

8. Though the thought made her writhe, there was nothing she could do about it.
[ترجمه ترگمان]هر چند این فکر به خود می پیچید، کاری از دستش بر نمی آمد
[ترجمه گوگل]اگرچه این افکار باعث شد که او باورش شود، هیچ چیزی که او بتواند در مورد آن انجام دهد وجود نداشت

9. Of course students will writhe under such unjust treatment.
[ترجمه ترگمان]البته دانش آموزان تحت چنین رفتار ناعادلانه به خود می پیچند
[ترجمه گوگل]مطمئنا دانش آموزان تحت چنین درمان ناعادلانه خواهند ایستاد

10. Her words made him writhe with shame.
[ترجمه Naghme] کلمات او ( her ) باعث شد، او ( him ) از خجالت به خود بپیچد
[ترجمه ترگمان]کلمات او را از شرم به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]کلمات او باعث شد که او را با شرم سازد

11. While you are at peace I shall writhe in the torments of hell.
[ترجمه ترگمان]در حالی که تو در آرامش هستی، من در عذاب جهنم به خود می پیچم
[ترجمه گوگل]در حالی که در صلح هستی، در عذاب جهنم خواهم نوشت

12. The subject makes her writhe with embarrassment.
[ترجمه ترگمان]موضوع صحبت او را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]موضوع باعث می شود که او با خجالت بیدار شود

13. The embroidered serpents back of these snakeskin garments writhe when you use them.
[ترجمه ترگمان]وقتی از آن ها استفاده می کنی، ماره ای گلدوزی شده از این لباس ها به خود می پیچند
[ترجمه گوگل]بعد از استفاده از آنها، مارهای دوزی پشت این لباسهای خرچنگ پیچیده می شوند

to writhe in pain

از درد به خود پیچیدن


A long snake had writhed itself around the tree.

یک مار دراز خود را دور درخت پیچیده بود.


Her remarks made me writher with disgust.

گفته‌های او مرا چنان متنفر کرد که چندشم شد.


پیشنهاد کاربران

لرزیدن صرع مانند

به خود پیچیدن
از درد به خود پیچیدن

از شدت ناراحتی یا درد به خو پیچیدن
To writhe in agony


کلمات دیگر: