کلمه جو
صفحه اصلی

economical


معنی : مقرون بصرفه
معانی دیگر : مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم مصرف، کم گسار، مقتصد، (سبک نگارش) موجز، کوته وار، فشرده گوی، (وابسته به بازرگانی) اقتصادی، مانبدی، تجارتی، وابسته به علم اقتصاد، خانه دار، باصرفه، اقتصادی، خانگی

انگلیسی به فارسی

مقرون به صرفه، مقرون بصرفه


صرفه‌جو، میانه‌رو در مصرف


(اجاق) کم‌مصرف، (سخن، شیوه) موجز، کوتاه، (عمل) میانه‌رو در مصرف


اقتصادی، مقرون‌به‌صرفه، باصرفه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: wasting little; thrifty; frugal.
مترادف: cost-effective, frugal, provident, sparing, thrifty
متضاد: extravagant, inefficient, spendthrift, uneconomical
مشابه: careful, chary, efficient, prudent

• thrifty, saving, frugal, careful not to waste money
something that is economical does not require a lot of money to operate.
if someone is economical, they spend money carefully and sensibly.
economical also means using the minimum amount of something that is necessary.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] اقتصادی
[عمران و معماری] اقتصادی
[ریاضیات] اقتصادی

مترادف و متضاد

مقرون به صرفه (صفت)
economical

conservative with resources; careful


Synonyms: avaricious, canny, chary, circumspect, close, closefisted, cost-effective, curmudgeonly, efficient, frugal, meager, mean, methodical, miserly, money-saving, niggardly, on the rims, parsimonious, penny-pinching, penny-wise, penurious, practical, provident, prudent, prudential, saving, scrimping, skimping, spare, sparing, stingy, thrifty, tight, time-saving, unwasteful, watchful, work-saving


Antonyms: careless, expensive, uncareful, uneconomical, wasteful


inexpensive


Synonyms: bought for a song, cheap, cost next to nothing, cost nothing, cut rate, dime a dozen, dirt cheap, dog cheap, fair, low, low-priced, low tariff, marked down, moderate, modest, on sale, quite a buy, reasonable, reduced, sound, steal


Antonyms: expensive, uneconomical, unreasonable


جملات نمونه

1. I find it economical to shop in the large supermarkets.
خرید کردن از سوپرمارکت های بزرگ را اقتصادی می دانم

2. Marissa was praised for her economical management of the budget.
ماریسا به خاطر مدیریت مقتصدانه بودجه، مورد تحسین قرار گرفت

3. The President made Congress aware of the need to be more economical.
رییس جمهور، کنگره را مطلع ساخت از اینکه لازم است مقتصدتر باشیم

4. an economical style
سبک موجز

5. an economical way of using fuel
روش صرفه جویانه مصرف سوخت

6. she is a very economical housewife
او خانه دار بسیار صرفه جویی است.

7. sea transportation is the most economical
حمل و نقل دریایی از همه ارزان تر است.

8. that hotel is clean yet economical
آن هتل تمیز و با این حال ارزان است.

9. It is more economical to wash a full load.
[ترجمه ترگمان]این کار مقرون به صرفه است که بار کامل را بشوید
[ترجمه گوگل]بارگیری کامل شسته شده است

10. Solid fuel would be more economical.
[ترجمه M] سوخت جامد مقرون به صرفه تر است
[ترجمه ترگمان]سوخت جامد اقتصادی تر است
[ترجمه گوگل]سوخت جامد اقتصادی تر خواهد بود

11. She is economical with/in her use of salt when cooking.
[ترجمه ترگمان]او با استفاده از نمک در هنگام آشپزی می تواند از نمک استفاده کند
[ترجمه گوگل]او با استفاده از نمک خود در هنگام پخت و پز، مقرون به صرفه است

12. Coke is an economical fuel but it leaves a lot of ash.
[ترجمه ترگمان]\"کوکاکولا\" یک سوخت اقتصادی است، اما مقدار زیادی خاکستر باقی می گذارد
[ترجمه گوگل]کک یک سوخت اقتصادی است اما خاکستر زیادی دارد

13. Going by train is more economical than going by plane.
[ترجمه ترگمان]سفر با قطار اقتصادی تر از رفتن به هواپیما است
[ترجمه گوگل]رفتن با قطار ارزان تر از راه رفتن با هواپیما است

14. It would be more economical to buy the bigger size.
[ترجمه ترگمان]برای خرید سایز بزرگ تر مقرون به صرفه است
[ترجمه گوگل]بهتر است که اندازه بزرگتر را خریداری کنید

15. He is economical of his time.
[ترجمه ترگمان]وی صرفه جویی در زمان خود است
[ترجمه گوگل]او از وقت خود صرفه جویی می کند

16. She is an economical housekeeper and feeds her family cheaply.
[ترجمه ترگمان]او سرایدار صرفه جویی است و به این قیمت به خانواده اش غذا می دهد
[ترجمه گوگل]او یک خانه دار اقتصادی است و خانواده اش را ارزان می کند

17. A small car is more economical to run.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل کوچک برای اجرا مقرون به صرفه است
[ترجمه گوگل]یک ماشین کوچک برای اجرای بهتر است

18. A monthly is more economical than 4 weeklies.
[ترجمه ترگمان]ماهانه more از ۴ هفتگی است
[ترجمه گوگل]ماهانه از 4 هفته گذشته ارزان تر است

19. It is usually economical to buy washing powder in large quantities.
[ترجمه ترگمان]معمولا استفاده از پودر شستشو در مقادیر زیاد مقرون به صرفه است
[ترجمه گوگل]معمولا پودر شستشو را در مقادیر زیاد خرید کنید

20. The lorry is very economical on fuel and yet has a good turn of speed when required.
[ترجمه ترگمان]این کامیون در زمینه سوخت بسیار مقرون به صرفه است و در صورت نیاز به سرعت بسیار بالایی برخوردار است
[ترجمه گوگل]کامیون در سوخت بسیار مقرون به صرفه است و در صورت لزوم سرعت خوبی دارد

be economical with

صرفه‌جویی کردن در، قناعت کردن در


an economical way of using fuel

روش صرفه‌جویانه مصرف سوخت


Sea transportation is the most economical.

حمل و نقل دریایی از همه ارزان‌تر است.


She is a very economical housewife.

او خانه‌دار بسیار صرفه‌جویی است.


an economical style

سبک موجز


پیشنهاد کاربران

ارزان_خرج کم

در مطالب غیر اقتصادی به معنای به صرفه و عملی معنی می شود.
economically از نظر عملی

مقرون به صرفه

Economical باصرفه، خوش قیمت ، خوش معامله
Economic اقتصادی ( وابسته به پول و کار )

Economic problem مشکل اقتصادی
Economical car ماشین باصرفه

Be economical with the truth :
Phrase
فریب دادن مردم ( با کامل نگفتن حقیقت به آنها. مردم زمانی از این عبارت استفاده می کنند که بخواهند نشان دهند فردی بی صداقت است ، اما در واقع نمی خواهند او را به دروغ متهم کنند. )
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/be-economical-with-the-truth

economical ( adj ) = affordable ( adj )
به معناهای: مقرون به صرفه، ارزان، مناسب، اقتصادی/قابل تحمل


کلمات دیگر: