1. bank failures cost many jobs
ورشکستگی بانک ها موجب از دست رفتن شغل های زیادی شد.
2. bank interest
بهره ی بانکی
3. bank robbers sped off in a stolen car
بانک دزدان با اتومبیل مسروقه به سرعت فرار کردند.
4. bank switching
کلید زنی گروهی
5. bank on something to happen
انتظار وقوع چیزی را داشتن
6. bank up earth (etc. )
انباشته کردن،پشته کردن خاک و غیره
7. a bank account
حساب بانکی
8. a bank account of considerable size
یک حساب بانکی کلان
9. a bank draft
حواله ی بانکی
10. a bank holdup
دستبرد مسلحانه به بانک
11. a bank loan
وام بانکی
12. a bank of clouds
توده ای از ابر
13. a bank of lights
ردیف چراغ
14. a bank that has recently increased its liquidity
بانکی که اخیرا نقدینگی خود را زیاد کرده است
15. blood bank
بانک خون
16. data bank
بانک داده ها
17. the bank charges me ten percent interest for the loan
بانک از من بابت وام ده درصد بهره می گیرد.
18. the bank lends money to business people
بانک به کاسب کاران وام می دهد.
19. the bank robbers were wearing masks
سارقان بانک رخپوش (ماسک) زده بودند.
20. the bank smashes of the 30's
ورشکستگی بانک ها در سال های 1930
21. the bank telephone operator kept me on hold for five minutes
تلفنچی بانک مرا پنج دقیقه منتظر نگهداشت.
22. the bank was buzzing with activity
بانک غرق در فعالیت بود.
23. the bank will not free up the necessary funds
بانک اعتبارات لازم را آزاد نمی کند.
24. the bank will value your property
بانک ملک شما را ارزشیابی خواهد کرد.
25. this bank arranges temporary loans, too
این بانک وام موقت هم فراهم می کند.
26. this bank is closed for good
این بانک برای همیشه بسته شده است.
27. memory bank
(کامپیوتر) بانک حافظه
28. a merchant bank
(انگلیس) بانک بازرگانان
29. a reputable bank
یک بانک معتبر
30. a snow bank
برف انباشت
31. a strong bank
یک بانک پابرجا
32. a superannuated bank employee
کارمند بازنشسته ی بانک
33. a wildcat bank
یک بانک متزلزل
34. drug traffickers' bank accounts were frozen
حساب های بانکی فروشندگان مواد مخدر را مسدود کردند.
35. if the bank goes bankrupt, i'll be sunk
اگر بانک ورشکست شود کار من ساخته است.
36. the central bank determines the amount of money in circulation
بانک مرکزی میزان پول در گردش را معین می کند.
37. break the bank
(انگلیس - خودمانی - در قمار) تمام پول بانک را بردن
38. in the bank
(انگلیس) مقروض
39. i closed my bank account
حساب بانکی خود را بستم.
40. the swiss central bank enjoys a considerable measure of autonomy
بانک مرکزی سوئیس از استقلال داخلی قابل ملاحظه ای برخوردار است.
41. they robbed the bank and packed off
بانک را زدند و با عجله رفتند.
42. to exhaust a bank account
حساب بانکی را خالی کردن
43. to open a bank account
حساب (بانکی) باز کردن
44. a commercial and industrial bank
بانک بازرگانی و صنعت
45. a wad of dirty bank notes
یک دسته اسکناس کثیف
46. he sat on the bank of the river
در ساحل رودخانه نشست.
47. homa went to the bank to see about getting a loan
هما به بانک رفت تا ترتیب گرفتن وام را بدهد.
48. sit on the river's bank and watch the traverse of life
به لب رود نشین و گذر عمر ببین
49. the president of the bank also turned out to be a crook
رئیس بانک هم کلاهبردار از آب درآمد.
50. to pull off a bank robbery
سرقت بانک را با موفقیت انجام دادن
51. an organic part of our bank
یک بخش بنیادی بانک ما
52. put your money in the bank and let the interest build
پولت را در بانک بگذار و بگذار بهره ی آن انباشته شود.
53. the amounts due to the bank
مبالغ قابل پرداخت به بانک
54. the gang that pulled the bank job
باندی که به بانک دستبرد زد
55. the new branch of the bank
شعبه ی جدید بانک
56. three masked men robbed the bank
سه مرد نقاب دار بانک را زدند.
57. to borrow money from a bank
از بانک وام گرفتن
58. he pastures his cows on the bank of the river
او گاوهای خود را در کنار رودخانه می چراند.
59. he took a position in the bank
در بانک شغلی به دست آورد.
60. he was heavily indebted to the bank
او سخت به بانک مقروض بود.
61. i reconciled my checkbook with the bank statement
کتابچه ی ته سوش چک های خود را با صورتحساب بانک تطبیق کردم.
62. the highest ranking officer of the bank
بلندپایه ترین کارمند بانک
63. they are laying to rob a bank
دارند آماده ی دستبرد زدن به بانک می شوند.
64. to secure a loan from a bank
از بانک یک وام دست و پا کردن
65. years of faithful service to this bank
سال ها خدمت صادقانه به این بانک
66. she took the day's receipts to the bank
دریافتی های روز را به بانک برد.
67. there are some vacant posts in our bank
در بانک ما چند پست خالی وجود دارد.
68. we financed our new home through a bank
ما از طریق یک بانک برای خانه ی جدید خود تامین پول (پول یابی) کردیم.
69. if a road turns left, it must likewise bank to the left
اگر پیچ جاده به سوی چپ باشد،شیب آن هم باید به چپ باشد.
70. she hopes to get a place in the bank
او امیدوار است در بانک شغلی به دست آورد.