کلمه جو
صفحه اصلی

geography


معنی : شرح، جغرافیا، جغرافی، علم جغرافیا
معانی دیگر : کتاب جغرافی، علم زمین نگاری، گیتاشناسی

انگلیسی به فارسی

جغرافیا، جغرافی، علم جغرافیا، شرح


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: geographies
(1) تعریف: the science of the earth's surface, including its physical features, climate, resident populations, political divisions, agriculture, natural resources, and the like.

- He doesn't know where the earth's mountain ranges are located because he never studied geography.
[ترجمه :/] او نمی داند رشته کوههای کره زمین در کجا واقع شده است زیرا هرگز در رشته جغرافیا تحصیل نکرده است.
[ترجمه **] او نمی داند که رشته کوها در کجا واقع شده است چون او اصلا جغرافی را یاد نگرفته
[ترجمه ترگمان] او نمی داند که محدوده های کوهستانی زمین کجا قرار گرفته اند، زیرا او هرگز جغرافیا را مطالعه نکرده است
[ترجمه گوگل] او نمی داند که در آن کوه های کره زمین قرار دارند چرا که هرگز جغرافیا را مطالعه نکرده است

(2) تعریف: the specific characteristics of a portion of the earth's surface.

- A vast area of desert is part of the geography of China.
[ترجمه ملک نژاد] منطقه وسیعی از بیابان بخشی از جغرافیای چین است
[ترجمه ترگمان] منطقه وسیعی از کویر بخشی از جغرافیای چین است
[ترجمه گوگل] یک منطقه وسیع بیابان بخشی از جغرافیای چین است

• scientific study of the physical features of the earth's surface (such as climate, population, land use, etc.); description of specific characteristics found in a particular region of the earth
geography is the study of the countries of the world and of such things as land formations, seas, climate, towns, and populations.
the geography of a place is the way that its physical features are arranged within it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] جغرافیا علمی که به توصیف سطح زمین می پردازد-جنبه های طبیعی آن، آب و هوا، حیات گیاهی، خاکها، محصولات، مردم و غیره، و توزیع جغرافیایی آنها، این علم برای جمع آوری اطلاعات خود به طور وسیعی به سمت علوم تخصصی، همچون زمین شناسی، جوشناسی، علم نجوم، مردم شناسی و غیره کشیده شده است.
[آب و خاک] جغرافیا

مترادف و متضاد

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

جغرافیا (اسم)
geography

جغرافی (اسم)
geography

علم جغرافیا (اسم)
geography

the earth’s features; study of land


Synonyms: cartography, chorography, earth science, geology, geopolitical study, geopolitics, physiographics, physiography, topography, topology


جملات نمونه

1. her geography is good and her persian composition is fair
جغرافی او خوب و انشای فارسی او متوسط است.

2. political geography
جغرافیای سیاسی

3. his knowledge of geography is sketchy
دانش او در جغرافی سطحی است.

4. his forte is in geography
چیرگی او در جغرافیا است.

5. Will you show me the geography?
[ترجمه ترگمان]آیا جغرافیا را به من نشان می دهید؟
[ترجمه گوگل]آیا جغرافیا را به من نشان می دهید؟

6. Everyone dosses about in geography classes.
[ترجمه ارکان] همه پرونده های جغرافی را این و ان طرف می بردند
[ترجمه ترگمان]همه در کلاس های جغرافیا به این سو و آن سو می رفتند
[ترجمه گوگل]همه کارها در مورد کلاس های جغرافیایی

7. With a fine disregard for geography, she decided to start her journey to Paris by sailing to the Hook of Holland.
[ترجمه ترگمان]او با بی توجهی زیبایی به جغرافیا، تصمیم گرفت سفر خود به پاریس را با دریانوردی به هوک هلند آغاز کند
[ترجمه گوگل]با نادیده گرفتن جغرافیا، او تصمیم گرفت تا سفر خود به پاریس را با قایقرانی به هوک هلند آغاز کند

8. How many pupils are taking the geography exam this term?
[ترجمه ترگمان]چه تعداد از دانش آموزان در این ترم در حال گرفتن امتحان جغرافیا هستند؟
[ترجمه گوگل]چگونه بسیاری از دانش آموزان این اصطلاح را امتحان جغرافیا می کنند؟

9. We learnt about the geography of Australia.
[ترجمه ترگمان]در مورد جغرافیای استرالیا یاد گرفتیم
[ترجمه گوگل]ما درباره جغرافیای استرالیا آموختیم

10. Half the students take geography at A level.
[ترجمه ترگمان]نیمی از دانش آموزان کلاس جغرافیا را در یک سطح می گیرند
[ترجمه گوگل]نیمی از دانش آموزان جغرافیایی را در سطح A می گیرند

11. She got very high marks in her geography exam.
[ترجمه sepehr] او نمره ی بسیار بالایی در امتحان جغرافیایش گرفت
[ترجمه ترگمان]او نمرات بسیار بالایی در امتحان جغرافیا داشت
[ترجمه گوگل]او در امتحان جغرافیای خود بسیار عالیست

12. I'm afraid geography is not my strong suit.
[ترجمه bhmni] من میترسم که جغرافی درس مورد علاقه من نباشد
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که جغرافیا کت و شلوار قوی من نباشد
[ترجمه گوگل]من می ترسم که جغرافیا کیت قوی من نیست

13. I still haven't done my geography homework.
[ترجمه :)] من هنوز تکلیف کلاس جغرافیام رو انجام ندادم
[ترجمه ترگمان]من هنوز تکالیف جغرافیا رو انجام ندادم
[ترجمه گوگل]من هنوز کارهای جغرافیایی من انجام نداده ام

14. He got D / 'D' in / for Geography.
[ترجمه ترگمان]او D \/ D را در \/ \/ برای جغرافیا داشت
[ترجمه گوگل]او D / 'D' در / برای جغرافیا بود

15. The geography of poverty and the geography of voting are connected.
[ترجمه ترگمان]جغرافیای فقر و جغرافیای رای در ارتباط هستند
[ترجمه گوگل]جغرافیا فقر و جغرافیا رای گیری متصل است

16. Conrad's really up on his geography, isn't he?
[ترجمه ترگمان]راستی که \"کنراد\" داره روی geography کار می کنه، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]کنراد واقعا در جغرافیای خود است، آیا او نیست؟

پیشنهاد کاربران

the study of the countries in the world

جغرافیا

The study of the countries of the world

درس جغرافیا


جغرافیا. جغرافی

the geography of a building, city etc is the way all its parts are arranged

به معنی جغرافیا هست و در مدرسه به زنگ جغرافی گفته می شود.
تعریف:the study of the countries of the world ( کتاب supplementary )
یعنی چیزی که در آن درباره ی کشور های جهان می خوانید.

. . . I have found across time and geography that
من در طول زمان و مکان فهمیده ام که. . .


کلمات دیگر: