کلمه جو
صفحه اصلی

undulate


معنی : موج دار کردن، نوسان داشتن، تموج داشتن
معانی دیگر : موج زدن، موج دار بودن یا شدن، ترنجیدن، موج وار حرکت کردن، حرکت موجی داشتن

انگلیسی به فارسی

موج دار کردن، تموج داشتن، موجدار بودن، نوسان داشتن


خم شدن، تموج داشتن، موج دار کردن، نوسان داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: undulates, undulating, undulated
(1) تعریف: to move in waves or a wavelike motion.
مشابه: fluctuate, roll, ruffle

- The wheat undulated in the wind.
[ترجمه ترگمان] گندم در باد موج می زد
[ترجمه گوگل] گندم در باد باد

(2) تعریف: to have a wavelike form or pattern.

(3) تعریف: to rise and fall like waves, as sound.
مشابه: fluctuate
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause a wavelike motion in or of.
مشابه: fluctuate, roll, ruffle

(2) تعریف: to give a wavelike form or appearance to; ripple.
مشابه: ruffle
صفت ( adjective )
مشتقات: undulated (adj.)
• : تعریف: wavy in form or appearance, as the edges of certain leaves.

• cause to move in waves; form waves; move as a wave; possess a wave-like shape; display a wavy appearance
something that undulates has gentle curves or slopes, or moves gently and slowly up and down; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[آب و خاک] موجی، نوسانی، نوسان داشتن

مترادف و متضاد

موج دار کردن (فعل)
crisp, corrugate, undulate, wimple

نوسان داشتن (فعل)
fluctuate, undulate

تموج داشتن (فعل)
vibrate, undulate

rise and fall


Synonyms: billow, flow, heave, oscillate, ripple, roll, surge, swell, swing, wave, wobble


جملات نمونه

1. We soon see a field of wheat undulate in the breeze.
[ترجمه ترگمان]ما به زودی مزرعه ای از undulate گندم را در نسیم می بینیم
[ترجمه گوگل]ما به زودی یک میدان گندم را در نسیم می بینیم

2. As we travel south, the countryside begins to undulate as the rolling hills sweep down to the riverbanks.
[ترجمه ترگمان]همانطور که ما به سمت جنوب سفر می کنیم، مناطق روستایی به تدریج شروع به نقل مکان می کنند، چرا که تپه های گردان به سمت سواحل رود می روند
[ترجمه گوگل]همانطور که ما در حال سفر به جنوب، حومه شهر شروع به خم شدن به عنوان تپه های نورد در حال حرکت به بانک های رودخانه

3. They danced not with their legs or arms, but with their entire bodies, undulating their abdomens.
[ترجمه ترگمان]آن ها نه با پا یا بازو می رقصیدند، بلکه با تمام بدن های خود abdomens را تکان می دادند
[ترجمه گوگل]آنها با پاها یا بازوهایشان رقصیدند، اما با تمام اجسام خود، شکم خود را خالی کردند

4. I love the gently undulating hills of the Dales.
[ترجمه ترگمان]من the تپه های شنی the را دوست دارم
[ترجمه گوگل]من تپه های آرام آرام دالی را دوست دارم

5. The undulating planes of the countryside provide relief from the hard horizontals and verticals of the urban scene.
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای موج مانند حومه شهر، از the و verticals صحنه شهری، امداد رسانی می کنند
[ترجمه گوگل]هواپیماهای بدون سرنشین در حومه شهر، از افق های افقی و عمودی صحنه شهری راضی هستند

6. His body slowly undulated in time to the music.
[ترجمه ترگمان]بدنش در زمان موسیقی به آرامی موج می زد
[ترجمه گوگل]بدن او به آرامی در زمان به موسیقی رفته است

7. Neither slinky dresses nor thigh-throttling jeans and undulating cleavage seem to arouse the slightest passion into those zombies on the terraces.
[ترجمه ترگمان]نه لباس slinky، نه شلوار jeans و cleavage که به نظر می رسید ذره ای شور و هیجانی در آن ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد لباس های لایه ای و نه شلوار جین ریشدار و تکه تکه شدن به نظر نمی رسد کوچکترین اشتیاق به این زامبی ها در تراس ایجاد کند

8. We drove through undulating farmland and it was as if the light were refracted through amethyst.
[ترجمه ترگمان]از میان کشتزارها عبور کردیم و مثل این بود که نور از یاقوت ارغوانی عبور کرده باشد
[ترجمه گوگل]ما از طریق زمین زراعی وحشی حرکت کردیم و به نظر می رسید که نور از طریق آمتیست رفته بود

9. Locomotion is effected by undulating waves of muscle contraction and relaxation which alternate on the dorsal and ventral aspects of the worm.
[ترجمه ترگمان]Locomotion با امواج موجی از انقباض عضلانی و تمدد اعصاب که در دیگر جنبه های پشتی و شکمی این کرم به کار می رود، تاثیر می پذیرد
[ترجمه گوگل]حرکات حرکتی توسط امواج ناهموار از انقباض عضلات و آرامش انجام می شود که در جنبه پشت و شکمی کرم جایگزین می شود

10. From there on, the topography is less demanding, the road undulating gently all the way to Monmouth.
[ترجمه ترگمان]از آنجا، توپوگرافی کم هزینه تر است، و جاده به آرامی تمام مسیر خود را به مانمث نشان می دهد
[ترجمه گوگل]از آنجا، توپوگرافی کمتر خواستار است، جاده به آرامی به تمام مونتانا راه می رود

11. leaves with undulate margins.
[ترجمه ترگمان]با حاشیه های undulate برگ را ترک می کند
[ترجمه گوگل]برگ با حاشیه های خالی

12. Joey Meeson watched as Lizzy danced, her body undulating to the thumping rhythm of the acid house music.
[ترجمه ترگمان]جویی همچنان که لیزی می رقصید، بدنش با ریتم تالاپ و تولوپ موزیک خانه را تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]Joey Meeson تماشا کرد، به عنوان Lizzy رقص، بدن خود را به ریتم تند از موسیقی خانه اسید

13. The cleared land, a broken and undulating mix of heavy clay and difficult sands, was by no means rich.
[ترجمه ترگمان]زمین صاف، آمیخته با ترکیبی از خاک رس سنگین و شن های سخت، به هیچ وجه ثروتمند نبود
[ترجمه گوگل]زمین پاک شده، ترکیبی شکسته و خالی از سنگهای سنگین و شن و ماسه های سنگین، به هیچ وجه غنی نبود

14. Over aeons, the undulating plains have been showered by volcanic ash blown westward from Ngorongoro, Lemagrut and other now-extinct volcanos.
[ترجمه ترگمان]طی مدت های مدید، زمین های پر از موج در اثر خاکستر آتشفشانی به سوی غرب از Ngorongoro، Lemagrut و دیگر - منقرض شده است
[ترجمه گوگل]بیش از aeons، دشت های شیب دار شده توسط خاکستر آتشفشانی به سمت غرب از Ngorongoro، Lemagrut و دیگر آتشفشان های منقرض شده است

the breeze and the undulating surface of the lake

نسیم و سطح مواج دریاچه


پیشنهاد کاربران

undulate ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: موج دار 1
تعریف: ویژگی برگی با حاشیه ای که کمی به سمت داخل و خارج خم شده باشد


کلمات دیگر: