کلمه جو
صفحه اصلی

pasture


معنی : علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن در، چریدن، چراندن، تغذیه کردن، چرانیدن
معانی دیگر : (علف و غیره که چرندگان از آن تغذیه می کنند) مرغ، قصیل، فریز، چرامین، چمن، سبزه، مرغزار، مرتع، به چرا واداشتن، چرا کردن، (قدیمی) خوراک، قوت، تغذیه

انگلیسی به فارسی

مرتع، علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن، چراندن، چرانیدن، چریدن در، تغذیه کردن


مرتفع، چراگاه، مرغزار، علف‌زار، چمن‌زار


علف


(حیوان) چراندن، به چرا بردن


چریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: land or a piece of land on which animals are or can be put to graze.
مترادف: pasturage
مشابه: field, grassland, lea, meadow, range

- The cows were grazing in the pasture.
[ترجمه ترگمان] گاوها در چراگاه می چریدند
[ترجمه گوگل] گاوها در مرتع پرورش می دادند

(2) تعریف: grass or other vegetation on which grazing animals feed; pasturage.
مترادف: pasturage
مشابه: feed, fodder, forage, grass

- This type of weed doesn't make good pasture.
[ترجمه ترگمان] این نوع علف چراگاه خوبی نیست
[ترجمه گوگل] این نوع علف های هرز مرتع خوبی ندارد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pastures, pasturing, pastured
(1) تعریف: to feed (animals) by putting them in a pasture to graze.
مترادف: graze, range
مشابه: feed

- These farms pasture their cows rather than feeding them on grain.
[ترجمه ترگمان] این مزارع به جای غذا دادن به غلات، cows را به چریدن در می آورند
[ترجمه گوگل] این مزارع گاوهای خود را به جای تغذیه آنها بر روی دانه ها گندم می کنند

(2) تعریف: to provide pasturage for (animals).
مشابه: feed, nourish, support

- This field will pasture a good number of cows.
[ترجمه ترگمان] این میدان تعداد زیادی گاوها را پوشش خواهد داد
[ترجمه گوگل] این حوزه یک تعداد زیادی گاو را پرورش می دهد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to feed on grass and other plants; graze.
مترادف: browse, graze
مشابه: feed, forage

- The sheep are pasturing in the south field.
[ترجمه ترگمان] این گوسفندان در حال pasturing در دشت جنوب هستند
[ترجمه گوگل] گوسفند در مزرعه جنوب می گذرد

• grazing land, grassy area where livestock graze
graze, feed on grass in an open meadow
pasture is an area of grass on which farm animals graze.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] مرتع
[آب و خاک] چراگاه

مترادف و متضاد

علفزار (اسم)
lawn, meadow, pasture, lea, veldt, veld

چراگاه (اسم)
pasture, pasturage, paddock

گیاه و علق قصیل (اسم)
pasture, pasturage

چریدن در (فعل)
pasture

چریدن (فعل)
graze, grass, burn, browse, pasture

چراندن (فعل)
graze, feed, summer, grass, pasture

تغذیه کردن (فعل)
feed, nourish, pasture

چرانیدن (فعل)
graze, pasture

جملات نمونه

1. put out to pasture
1- (در مرتع) چراندن،به چرا واداشتن 2- از کار برکنار کردن،کنارگذاشتن،وادار به استراحت کردن

2. cow pats covered the pasture
چراگاه پوشیده از تپاله ی گاو بود.

3. the colts were cavorting in the pasture
کره اسب ها در چراگاه جست و خیز می کردند.

4. this plant grows quickly and makes excellent pasture for sheep
این گیاه زود رشد می کند و برای گوسفند چرامین بسیار خوبی است.

5. Horses are grazing in the pasture.
[ترجمه ترگمان]اسب ها در چراگاه در حال چریدن هستند
[ترجمه گوگل]اسب ها در مرتع پرورش می دهند

6. The cattle were put out to pasture.
[ترجمه ترگمان]گاوها چراگاه را به چراگاه داده بودند
[ترجمه گوگل]گاوها به مرتع می روند

7. The cows are out now, grazing in the pasture.
[ترجمه ترگمان]گاوها حالا بیرون هستند و در چراگاه می چریدند
[ترجمه گوگل]گاوها اکنون بیرون می روند، چرا که در مرتع پرورش می دهند

8. This is the place where they used to pasture.
[ترجمه ترگمان]اینجا جایی است که آن ها برای چریدن به کار می روند
[ترجمه گوگل]این جایی است که آنها برای کاشت زمین استفاده می کردند

9. This pasture can no longer carry such a large number of cattle and sheep.
[ترجمه ترگمان]این چراگاه دیگر نمی تواند تعداد زیادی گاو و گوسفند را حمل کند
[ترجمه گوگل]این مرتع دیگر نمیتواند تعداد زیادی از گاو و گوسفند را حمل کند

10. The highest pasture was green again.
[ترجمه ترگمان]چراگاه بزرگ دوباره سبز شده بود
[ترجمه گوگل]بالاترین مرتع دوباره سبز شد

11. The hedgerows and pasture where the owls hunt their prey are disappearing as farmers create bigger fields for intensive arable farming.
[ترجمه ترگمان]در حالی که کشاورزان زمین های بزرگ تر برای کشاورزی متمرکز کشاورزی را ایجاد می کنند، پرچین ها و مراتع در جایی که جغدها به شکار خود می پردازند در حال ناپدید شدن هستند
[ترجمه گوگل]حشرات و حوضچه هایی که جویای آنها شکار شکار خود را از دست می دهند ناپدید می شوند زیرا کشاورزان زمینه های بزرگتری را برای کشاورزی آبیاری فشرده ایجاد می کنند

12. These basic land uses of arable, pasture and meadow were, of course, supplemented at different times.
[ترجمه ترگمان]البته این زمین های پایه از زمین های زراعی، چراگاه و چراگاه استفاده می کنند البته در زمان های مختلف تکمیل شده اند
[ترجمه گوگل]البته، استفاده از زمین های پایه ای از آبیاری، مرتع و چمنزار، البته، در زمان های مختلف تکمیل شد

13. The village became surrounded by fields and pasture land. During this time several charities were set up to help the poor.
[ترجمه ترگمان]این روستا را مزارع و زمین های چراگاه احاطه کرده بودند در طی این مدت چندین موسسه خیریه دایر شدند تا به فقرا کمک کنند
[ترجمه گوگل]روستا توسط حوزه ها و زمین های مرتع احاطه شده است در این زمان چندین موسسه خیریه برای کمک به فقرا ایجاد شد

14. Cattle required good quality pasture and plentiful hay if they were to be kept over the winter, which they generally were.
[ترجمه ترگمان]گاو به چراگاه با کیفیت خوب و یونجه فراوان نیاز داشت اگر قرار بود آن ها را در زمستان نگهداری کنند
[ترجمه گوگل]گاو نیازمند مرغداری با کیفیت خوب و علف های فراوان بود اگر آنها در زمستان نگهداری شوند، که عموما آنها بود

This plant grows quickly and makes excellent pasture for sheep.

این گیاه زود رشد می‌کند و برای گوسفند چراگاه بسیار خوبی است.


Sheep were grazing in green pastures.

گوسفندان در چراگاه‌های سبز می‌چریدند.


He pastures his cows on the bank of the river.

او گاوهای خود را در کنار رودخانه می‌چراند.


The goats pastured peacefully.

بزها به‌آرامی می‌چریدند.


اصطلاحات

put out to pasture

1- (در مرتع) چراندن، به چرا واداشتن 2- از کار برکنار کردن، کنارگذاشتن، وادار به استراحت کردن


پیشنهاد کاربران

سبزه زار

چراگاه

مرتع دست کاشت



کلمات دیگر: