کلمه جو
صفحه اصلی

slough


معنی : نهر، باتلاق، لجن زار، انحطاط، پوست، لجن، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوسته پوسته شدگی، پوست مار، پوست دله زخم، در لجن گیر افتادن
معانی دیگر : ور آمدن، (پوست و پر و مو و غیره) افتادن یا انداختن، از شر چیزی راحت شدن، خلاص شدن، پوست مار (که هر چند یکبار می افتد)، تولک، پوست (انداخته شده)، موی (ریخته شده)، پوسته، پوستک، (پزشکی) توده ی بافت مرده، مرده بافت، اندوه ژرف، (عمیق) اندوهگینی، نومیدی، سرخوردگی، انحطاط اخلاقی، فساد اخلاق، سبوس، پوست انداختن، ضربه سنگین زدن

انگلیسی به فارسی

لجن زار، لجن، باتلاق، نهر، انحطاط، در لجن گیرافتادن، پوست ریخته شده مار، پوست مار، پوسته خارجی،پوست، سبوس، پوست دله زخم، پوسته پوسته شدگی،پوست انداختن، ضربه سنگین زدن


اسلحه، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوست، پوسته پوسته شدگی، لجن، باتلاق، لجن زار، نهر، انحطاط، پوست مار، پوست دله زخم، در لجن گیر افتادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a swampy or marshlike hollow or region.
مشابه: morass, swamp

- The slough provides the right conditions for wild cranberries to grow.
[ترجمه ترگمان] گنداب رو شرایط مناسب برای رشد cranberries وحشی را فراهم می کند
[ترجمه گوگل] سیب زمینی مناسب شرایطی را فراهم می کند که برای رشد سریع خرگوش وحشی

(2) تعریف: a state of complete despair.
اسم ( noun )
• : تعریف: cast-off dead tissue, such as the outer skin shed by a snake.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sloughs, sloughing, sloughed
(1) تعریف: to separate or be cast off, as dead skin or tissue.

(2) تعریف: to shed dead skin or tissue.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to shed or discard; rid oneself of.
مشابه: shed

- He's trying to slough some of his bad habits.
[ترجمه ترگمان] اون داره سعی می کنه بعضی از عادت های بدش رو به من بده
[ترجمه گوگل] او سعی می کند برخی از عادت های بد خود را از بین ببرد
- The snake sloughed its skin.
[ترجمه ترگمان] مار پوست آن را می کند
[ترجمه گوگل] مار پوست خود را تکان داد

• swamp, bog; hole or depression filled with mud; despair, dejected state
shed dead skin or tissue; abandon, throw off, get rid of; come off

when an animal such as a snake sloughs off its skin, its skin comes off naturally.
if you slough off something that you no longer need, you get rid of it; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زمین باتلاقی
[آب و خاک] خور کوچک

مترادف و متضاد

نهر (اسم)
stream, arroyo, creek, raceway, dyke, dike, slough, graben

باتلاق (اسم)
marsh, swamp, morass, bog, quagmire, mire, slough, quag, slop, swampland

لجن زار (اسم)
ooze, marsh, morass, bog, slough

انحطاط (اسم)
decline, decadence, downfall, devolution, downhill, slough, chute, degeneration, degeneracy, retrogradation

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

لجن (اسم)
ooze, mud, slub, silt, slob, mire, slough, slobber, slush, slosh, sludge, slop

پوسته خارجی (اسم)
slough

پوست ریخته شده مار (اسم)
slough

پوسته پوسته شدگی (اسم)
slough

پوست مار (اسم)
slough

پوست دله زخم (اسم)
slough

در لجن گیر افتادن (فعل)
slough

جملات نمونه

1. slough over
ماست مالی کردن،عیب پوشی کردن

2. snakes slough off their skin periodically
مارها هر چند وقت یکبار پوست می اندازند.

3. the slough of despond
ورطه ی نومیدی و غم

4. to slough off bad habits
عادات بد را به دور افکندن

5. the dead tissues of the wound will slough off by themselves
بافت های مرده ی زخم خود به خود ور خواهند آمد.

6. All reptiles have to slough their skin to grow.
[ترجمه ترگمان] همه خزندگان باید پوست خودشون رو تبدیل به رشد کنن
[ترجمه گوگل]همه خزندگان باید پوست خود را به رشد می کنند

7. The president wanted to slough off the country's bad image.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می خواست تصویر بد کشور را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور می خواست از تصویر ضعیف کشور خجالت بکشد

8. A hope could slough off her sadness.
[ترجمه ترگمان] یه امید میتونه غم اون رو از بین ببره
[ترجمه گوگل]امید می تواند از غم او خسته شود

9. He seemed to want to slough off all his old acquaintances.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که دلش می خواهد همه آشنایان قدیمش را براند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که می خواهد تمام آشنایان قدیمی اش را از بین ببرد

10. Slough off dry skin once a week.
[ترجمه ترگمان]و یک بار در هفته از پوست خشک سل Slough بیرون رفت
[ترجمه گوگل]یک بار در هفته پوست را خشک کنید

11. She slid into a slough of self-pity.
[ترجمه ترگمان]با دلسوزی به درون باتلاق خزید
[ترجمه گوگل]او به شکلی از دلتنگی افتاد

12. He was not able to slough off the memories of the past.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست خاطرات گذشته را براند
[ترجمه گوگل]او قادر نبود خاطرات گذشته را خالی کند

13. London - bound traffic is being diverted via Slough.
[ترجمه ترگمان]ترافیک محدود لندن از طریق Slough منحرف می شود
[ترجمه گوگل]لندن - ترافیک محدود شده توسط Slough هدایت می شود

14. Our bodies slough off dead cells.
[ترجمه ترگمان] بدن های ما از سلول های مرده جدا میشن
[ترجمه گوگل]بدن ما سلول های مرده را خرد می کند

15. Slough off dead skin cells by using a facial scrub.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از a صورت، سلول های مرده پوست را غیرفعال کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از اسکراب صورت، سلول های پوست مرده را خرد کنید

16. The battlefield was a slough of mud and corpses.
[ترجمه ترگمان]میدان جنگ، لجن و لجن بود
[ترجمه گوگل]میدان جنگ یک گلدان و گلوله بود

The dead tissues of the wound will slough off by themselves.

بافت‌های مرده‌ی زخم خود‌به‌خود ور خواهند آمد.


Snakes slough off their skin periodically.

مارها هر چند وقت یکبار پوست می‌اندازند.


to slough off bad habits

عادات بد را به دور افکندن


اصطلاحات

slough over

ماست‌مالی کردن، عیب‌پوشی کردن


پیشنهاد کاربران

پوست مار، پوست دله زخم، در لجن گیر افتادن.

Slough away به معنی از بین بردن، رها شدن از چیزی، دور شدن


کلمات دیگر: