کلمه جو
صفحه اصلی

surfaces

انگلیسی به فارسی

سطوح، سطح، رویه، تراز، بیرون، نما، بالا آمدن، جلا دادن، تسطیح کردن


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پوش دسته ای از سطوح یک پارامتری

جملات نمونه

1. flat surfaces have two dimensions: length and width
چیزهای پهن (مسطح) دو فرامون دارند: طول و عرض.

2. the octagonal surfaces of diamond
وجوه هشت ضلعی الماس

3. the well surfaces more than 3000 gallons of water a minute
این چاه هر دقیقه بیش از 3000 گالن آب بیرون می دهد.

4. they etch designs on metallic surfaces with the help of mordants
آنها به کمک مواد خورنده روی سطوح فلزی کنده کاری می کنند.

پیشنهاد کاربران

جمعی از گوشی ها، تبلت ها، لپ تاپ ها و . . . ( گجت ها، دستگاه ها )

روی سطوح


کلمات دیگر: