کلمه جو
صفحه اصلی

cornered


دارای (چند) گوش، گوش، - طرفه، - گوش، گوشه دار,درتنگناافتاده

انگلیسی به فارسی

دارای (چند) گوش، گوش، - طرفه، - گوش


گوشه، گوشه دار کردن، گوشه گذاشتن به


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: with corners.

- a three-cornered hat
[ترجمه ترگمان] یه کلاه سه نفره
[ترجمه گوگل] کلاه سه گوشه

(2) تعریف: in an awkward, embarrassing, or dangerous position from which escape is difficult.

• having corners, having a certain number or kind of corners (three-cornered, etc.); caught, trapped, unable to escape

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] زاویه دار، گوشه دار

جملات نمونه

1. a cornered animal is dangerous
حیوان گیر افتاده خطرناک است.

2. the japanese have cornered a third of the road-construction contracts
ژاپنی ها یک سوم قراردادهای راهسازی را به چنگ آورده اند.

3. behold, when a cat is cornered / he will claw out the eyes of a tiger
نبینی که چون گربه عاجز شود / برآرد به چنگال چشم از پلنگ

4. the police chased the thief and cornered him in a house
پاسبان ها دزد را تعقیب و در خانه ای گیر انداختند.

5. he attacked the bigger boy with the desperation of a cornered cat
با بی پروایی گربه ای که در بن بست گیر کرده باشد به پسر بزرگتر از خودش حمله ور شد.

6. The Japanese electricals giants have cornered the market in TVs and videos.
[ترجمه ترگمان]غول های electricals ژاپنی بازار تلویزیون و ویدیو را به دام انداخته اند
[ترجمه گوگل]غول های برق ژاپنی در بازار تلویزیون ها و فیلم ها را در گوشه ای قرار داده اند

7. Venomous snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه ترگمان]ماره ای سمی وقتی گیر می افتند هیس می کنند و هیس هیس می کنند
[ترجمه گوگل]مار زهر مارها وقتی به طرف گوش می اندازند و می خندند

8. A cornered cat becomes as fierce as a lion.
[ترجمه ترگمان]گربه cornered مثل یک شیر خشک می شود
[ترجمه گوگل]یک گربه در گوشه ای به عنوان یک شیر تبدیل می شود

9. The police finally cornered the thief.
[ترجمه ترگمان]پلیس بالاخره دزد رو گیر انداخت
[ترجمه گوگل]پلیس در نهایت دزد را زد

10. I found myself cornered by her on the stairs.
[ترجمه ترگمان]خودم رو توی پله ها گیر انداختم
[ترجمه گوگل]من خودم را بر روی پله ها چرخیدم

11. The interviewer cornered the politician with a particularly tricky question.
[ترجمه ترگمان]مصاحبه کننده با یک سوال زیرکانه، این سیاست مدار را در گوشه ای گیر کرد
[ترجمه گوگل]مصاحبه کننده با یک سؤال به ویژه از روی حیله و تزویر با سیاستمدار جور در می آید

12. Snakes spit and hiss when they are cornered.
[ترجمه ترگمان]مار تف می کند و هیس هیس می کند
[ترجمه گوگل]مارها وقتی که گوشه گیر می شوند، تف را می کشند و می خندند

13. They've cornered the market in silver.
[ترجمه ترگمان]بازار رو در نقره گیر انداختن
[ترجمه گوگل]آنها بازار نقره ای را در گوشه ای قرار داده اند

14. "We've just about cornered the market in Europe. " "Well, today Europe, tomorrow the world".
[ترجمه ترگمان]\"ما فقط در حال گیر کردن بازار اروپا هستیم\"، \"خب، امروز اروپا، فردا جهان\"
[ترجمه گوگل]'ما در مورد بازار در اروپا قدم زده ایم '' خوب، امروز اروپا، فردا جهان '

a three-cornered hat

کلاه سه‌گوش


پیشنهاد کاربران

در تنگنا قرار دادن. کورنر فوتبال. گوشه.

a difficult or embarrassing situation : a position from which escape or retreat is difficult or impossible
در اوضاع ناجور قرار گرفتن_ معذب شدن


کلمات دیگر: