1. sometimes bad grades discourage students
برخی اوقات نمره ی بد شاگرد را ناامید می کند.
2. sometimes he calls
گهگاه تلفن می زند.
3. sometimes the context of a word reveals its meaning
برخی اوقات متن (هم بافت) واژه معنی آن را آشکار می کند.
4. sometimes the late professor gharib's annotations are more interesting than the text itself
گاهی حواشی نویسی مرحوم استاد قریب از خود متن جالب تر است.
5. sometimes one can't see the wood for the trees
گهگاه درخت ها نمی گذارند آدم جنگل را ببیند
6. drunks sometimes hallucinate
مست ها گاهی دچار توهم می شوند.
7. i sometimes go to see him
گاهی برای دیدنش می روم.
8. sharks sometimes cannibalize their own kind
کوسه ماهی ها گاهی همجنس خواری می کنند.
9. it is sometimes difficult to determine the parentage of a given idea
تعیین سرچشمه ی یک اندیشه ی بخصوص گاهی دشوار است.
10. the epithet "egghead" is sometimes used for an "intellectual"
واژه ی ((سر تخم مرغی)) صفتی است که گاهی به جای ((متفکر)) به کار می رود.
11. the u. s. president is sometimes called chief magistrate
گاهی رئیس جمهور امریکا را مجری عالی می نامند.
12. a disease that emaciates and sometimes kills
مرضی که نزار می کند و گاهی هم می کشد
13. the compartmentalization of science into physics and chemestry, etc. is sometimes misleading
تقسیم بندی علم به فیزیک و شیمی و غیره گاهی گمراه کننده است.
14. Every man is a fool sometimes, and none at all times.
[ترجمه ترگمان]هر مردی گاهی احمق است و در هر حال هیچ یک از آن ها احمق نیست
[ترجمه گوگل]هر مرد گاهی اوقات گاهی اوقات گمراه کننده است و هیچ گاه در آن نیست
15. Sometimes one pays most for the things one gets for nothing.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها یکی بیشتر از همه پول می دهد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات بیشتر برای چیزهایی که برای هیچ چیز ارزش قائل نیست، بیشتر می شود
16. Silence is sometimes the severest criticism.
[ترجمه ترگمان]گاه سکوت توام با شدیدترین انتقاد است
[ترجمه گوگل]سکوت گاهی جدیترین انتقاد است
17. Naughty boys sometimes make good men.
[ترجمه ترگمان]بچه های شیطون بعضی اوقات آدمای خوبی میشن
[ترجمه گوگل]پسران شیطان گاهی اوقات مردان خوب را می سازند
18. Eery man is a fool sometimes, and none at all times.
[ترجمه ترگمان]این مرد احمق گاهی احمق است و در تمام این مدت هیچ کس احمق نیست
[ترجمه گوگل]مرد عنصری گاهی اوقات احمق است و هیچ گاه در آن نیست
19. A fool may sometimes speak to the purpose.
[ترجمه ترگمان]یک احمق گاهی ممکن است با هدف صحبت کند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات احمق ممکن است با هدف صحبت کند
20. A fool’s bolt may sometimes hit the mark.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله احمق ممکن است گاهی به نشانه ضربه بزند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات عصای احمقی ممکن است علامت بزند