کلمه جو
صفحه اصلی

sometimes


معنی : گاهی، بندرت، بعضی اوقات، بعضی مواقع، گاه بگاهی
معانی دیگر : گهگاه، برخی اوقات، (مهجور) سابقا

انگلیسی به فارسی

گاهی، بعضی اوقات، بعضی مواقع، گاه بگاهی


گاهی، بعضی اوقات، بعضی مواقع، بندرت، گاه بگاهی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: now and then; occasionally.
مشابه: occasionally, on occasion

- They go walking sometimes.
[ترجمه ...] آنها بعضی اوقات به پیاده روی میروند
[ترجمه 🤥] آنها دلبخواهی به پیاده روی میروند
[ترجمه ترگمان] گاهی اوقات به راه می افتند
[ترجمه گوگل] آنها گاهی اوقات پیاده روی می کنند

• once in a while, occasionally
you use sometimes to say that something happens on some occasions.
from time to time, oftentimes, during certain periods of time

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] در بعضی موارد

مترادف و متضاد

every now and then


گاهی (قید)
whilom, off and on, sometimes, somewhen

بندرت (قید)
sometimes, rarely, seldom

بعضی اوقات (قید)
sometimes

بعضی مواقع (قید)
sometimes

گاه بگاهی (قید)
sometimes

Synonyms: at intervals, at times, consistently, constantly, ever and again, every so often, frequently, from time to time, here and there, intermittently, now and again, now and then, occasionally, off and on, once in a blue moon, once in a while, on occasion, periodically, recurrently


Antonyms: never


جملات نمونه

1. sometimes bad grades discourage students
برخی اوقات نمره ی بد شاگرد را ناامید می کند.

2. sometimes he calls
گهگاه تلفن می زند.

3. sometimes the context of a word reveals its meaning
برخی اوقات متن (هم بافت) واژه معنی آن را آشکار می کند.

4. sometimes the late professor gharib's annotations are more interesting than the text itself
گاهی حواشی نویسی مرحوم استاد قریب از خود متن جالب تر است.

5. sometimes one can't see the wood for the trees
گهگاه درخت ها نمی گذارند آدم جنگل را ببیند

6. drunks sometimes hallucinate
مست ها گاهی دچار توهم می شوند.

7. i sometimes go to see him
گاهی برای دیدنش می روم.

8. sharks sometimes cannibalize their own kind
کوسه ماهی ها گاهی همجنس خواری می کنند.

9. it is sometimes difficult to determine the parentage of a given idea
تعیین سرچشمه ی یک اندیشه ی بخصوص گاهی دشوار است.

10. the epithet "egghead" is sometimes used for an "intellectual"
واژه ی ((سر تخم مرغی)) صفتی است که گاهی به جای ((متفکر)) به کار می رود.

11. the u. s. president is sometimes called chief magistrate
گاهی رئیس جمهور امریکا را مجری عالی می نامند.

12. a disease that emaciates and sometimes kills
مرضی که نزار می کند و گاهی هم می کشد

13. the compartmentalization of science into physics and chemestry, etc. is sometimes misleading
تقسیم بندی علم به فیزیک و شیمی و غیره گاهی گمراه کننده است.

14. Every man is a fool sometimes, and none at all times.
[ترجمه ترگمان]هر مردی گاهی احمق است و در هر حال هیچ یک از آن ها احمق نیست
[ترجمه گوگل]هر مرد گاهی اوقات گاهی اوقات گمراه کننده است و هیچ گاه در آن نیست

15. Sometimes one pays most for the things one gets for nothing.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها یکی بیشتر از همه پول می دهد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات بیشتر برای چیزهایی که برای هیچ چیز ارزش قائل نیست، بیشتر می شود

16. Silence is sometimes the severest criticism.
[ترجمه ترگمان]گاه سکوت توام با شدیدترین انتقاد است
[ترجمه گوگل]سکوت گاهی جدیترین انتقاد است

17. Naughty boys sometimes make good men.
[ترجمه ترگمان]بچه های شیطون بعضی اوقات آدمای خوبی میشن
[ترجمه گوگل]پسران شیطان گاهی اوقات مردان خوب را می سازند

18. Eery man is a fool sometimes, and none at all times.
[ترجمه ترگمان]این مرد احمق گاهی احمق است و در تمام این مدت هیچ کس احمق نیست
[ترجمه گوگل]مرد عنصری گاهی اوقات احمق است و هیچ گاه در آن نیست

19. A fool may sometimes speak to the purpose.
[ترجمه ترگمان]یک احمق گاهی ممکن است با هدف صحبت کند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات احمق ممکن است با هدف صحبت کند

20. A fool’s bolt may sometimes hit the mark.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله احمق ممکن است گاهی به نشانه ضربه بزند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات عصای احمقی ممکن است علامت بزند

I sometimes go to see him.

گاهی برای دیدنش می‌روم.


Sometimes he calls.

گهگاه تلفن می‌زند.


اصطلاحات

sometimes one can't see the wood for the trees

گهگاه درخت‌ها نمی‌گذارند آدم جنگل را ببیند


پیشنهاد کاربران

گاهی

بعضی اوقات

بهضی وقت ها

گهگدار، گاهگدار

جسته گریخته. گاه و بی گاه. بفهمی نفهمی

گهگاه

گاهی اوقات

بعضی وقت ها، ، ، گاهی، ، ، یه وقتایی

Sometime اشاره به یک زمان نامشخص در آینده داره
Sometimes قید تکرار هست به معنی بعضی وقتها

در مواردی

sometime = زمانی
sometimes = بعضی اوقات

چندی پیش

قید sometimes به معنای گاهی، بعضی وقت ها، بعضی مواقع
معادل های فارسی قید sometimes گاهی، بعضی وقت ها و بعضی مواقع هستند و هر سه معادل یک مفهوم را می رسانند. این قید معمولا به انجام کاری در زمانی مشخص و تکرار آن کار در یک بازه زمانی نسبتا طولانی اشاره دارد. برای بیان کاری که بصورت مداوم انجام نمی شود از این قید استفاده می شود. مثال:
. sometimes it's best not to say anything ( بعضی وقت ها بهترین کار این است که چیزی نگویید. )
. sometimes we take food with us and sometimes we buy food when we're there ( گاهی وقت ها با خودمان غذا میبریم و گاهی وقتی آنجا هستیم غذا میخریم. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: