کلمه جو
صفحه اصلی

participation


مشارکت، مداخله، شرکت کردن

انگلیسی به فارسی

مشارکت، مداخله، شرکت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of participating.

(2) تعریف: a sharing.

- participation in the profits of the company
[ترجمه ترگمان] مشارکت در سود شرکت
[ترجمه گوگل] مشارکت در سود شرکت

• involvement, partaking, taking part, joining in

جملات نمونه

1. participation in the sorrows and joys of the natives was an ennobling experience for us
شرکت در غم و شادی بومیان برای ما تجربه ی منزه کننده ای بود.

2. her participation in the activities of the club
شرکت او در فعالیت های باشگاه

3. his participation in the murder is unquestionable
شرکت او در آن قتل محرز است.

4. multiple participation in house chores
شرکت مشترک در کارهای خانه

5. degree of participation
میزان مشارکت

6. Some of the magic tricks called for audience participation.
[ترجمه ترگمان]بعضی از این فنون جادوگری برای شرکت کنندگان معروف است
[ترجمه گوگل]بعضی از ترفندهای جادویی برای شرکت در تماشاگر

7. Union leaders called for the active participation of all members in the day of protest.
[ترجمه ترگمان]رهبران اتحادیه خواستار مشارکت فعال همه اعضا در روز اعتراضات شدند
[ترجمه گوگل]رهبران اتحادیه خواستار مشارکت فعال تمامی اعضا در روز اعتراض شدند

8. We are hoping for full participation at grass roots level.
[ترجمه ترگمان]ما به مشارکت کامل در سطح ریشه های علف امید داریم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که مشارکت کامل در سطح ریشه های عامی باشد

9. We had better calculate on their active participation.
[ترجمه ترگمان]بهتر است مشارکت فعال آن ها را محاسبه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید مشارکت فعال خود را محاسبه کنیم

10. Employees and their relatives were excluded from participation in the contest.
[ترجمه ترگمان]کارکنان و بستگان آن ها از شرکت در این رقابت حذف شدند
[ترجمه گوگل]کارکنان و بستگان آنها از شرکت در مسابقه محروم شدند

11. Their participation is subject to a number of important provisos.
[ترجمه ترگمان]مشارکت آن ها تابع تعدادی از provisos مهم است
[ترجمه گوگل]مشارکت آنها به تعدادی از مقررات مهم بستگی دارد

12. Mass culture turns audiences into passive consumers, their participation limited to the choice between buying and not buying.
[ترجمه ترگمان]فرهنگ انبوه تماشاچیان را به مصرف کنندگان منفعل تبدیل می کند، مشارکت آن ها محدود به انتخاب بین خرید و خرید نیست
[ترجمه گوگل]فرهنگ توده ای مخاطبان را به مصرف کنندگان منفعل تبدیل می کند، مشارکت آنها محدود به انتخاب بین خرید و خرید نیست

13. Thank you for your participation.
[ترجمه ترگمان]از مشارکت شما متشکرم
[ترجمه گوگل]از شما برای مشارکت تان سپاسگزاریم

14. The scheme aims to encourage increased participation in sporting activities.
[ترجمه ترگمان]هدف از این طرح تشویق مشارکت بیشتر در فعالیت های ورزشی است
[ترجمه گوگل]هدف این طرح تشویق افزایش مشارکت در فعالیت های ورزشی است

15. Not all executives share the view that participation in online discussions is good for business.
[ترجمه ترگمان]همه مدیران اجرایی این دیدگاه را دارند که مشارکت در بحث های آنلاین برای کسب وکار خوب است
[ترجمه گوگل]نه همه مدیران این دیدگاه را دارند که مشارکت در بحث های آنلاین برای کسب و کار مناسب است

16. The main function of civil service participation in the work of the Cabinet and its committees is to work out interdepartmental compromises.
[ترجمه ترگمان]وظیفه اصلی مشارکت خدمات شهری در کار کابینه و کمیته های آن، کار کردن به توافق بین اداره ای است
[ترجمه گوگل]کارکرد اصلی مشارکت خدمات دولتی در کار کابینه و کمیته های آن، ایجاد هماهنگی بین ادارات است

پیشنهاد کاربران

مشارکت Satisfied and pleased راضی و خوشنود
Many of our people are happy to join
بسیاری از مردم ما خوشحال هستند که می پیوندند

مشارکت

حضور

بهره مندی

شرکت کردن، مشارکت کردن
Ali participates in english calss
علی در کلاس انگلیسی شرکت می کند

شرکت کردن
فعل گذشته ایا؟؟

مشارکت کردن
اگه خوشتون اومد لایک کنید 💜


کلمات دیگر: