کلمه جو
صفحه اصلی

concise


معنی : مختصر، کوتاه، موجز، لب گو، فشرده ومختصر
معانی دیگر : (در مورد سخن یا نوشته ای که در عین وضوح مختصر هم هست) فشرده

انگلیسی به فارسی

مختصر، موجز، کوتاه، لب‌گو، فشرده و‌ مختصر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: concisely (adv.), conciseness (n.), concision (n.)
• : تعریف: short and to the point; saying much in a few words.
مترادف: compact, laconic, succinct, terse
متضاد: diffuse, discursive, garrulous, long-winded, rambling, redundant, verbose, wordy
مشابه: brief, brisk, crisp, curt, incisive, pithy, summary, tight, trenchant

• succinct, short and to the point, brief yet comprehensive
something that is concise gives all the necessary information in a very brief form.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] فشرده، مختصر و موجز

مترادف و متضاد

مختصر (صفت)
brief, abridged, concise, summary, short, little, terse, succinct, compendious, laconic, curt, synoptic, synoptical, telegraphic

کوتاه (صفت)
concise, short, little, miniature, succinct, dumpy, stocky, transient, laconic, stunted, pygmy, synoptic, synoptical

موجز (صفت)
concise, summary, short, terse, succinct, compendious, laconic, telegraphic

لب گو (صفت)
concise

فشرده ومختصر (صفت)
concise

short, to the point


Synonyms: abridged, boiled down, breviloquent, brief, compact, compendiary, compendious, compressed, condensed, curt, epigrammatic, in a nutshell, laconic, lean, marrowy, meaty, pithy, short and sweet, succinct, summary, synoptic, terse


Antonyms: expansive, lengthy, long, long-winded, redundant, repetitive, wordy


جملات نمونه

1. a concise english-persian dictionary
فرهنگ فشرده ی انگلیسی - فارسی

2. a concise summary
خلاصه ی عاری از حشو و زوائد

3. Burton's text is concise and informative.
[ترجمه ترگمان]متن برتون مختصر و آموزنده است
[ترجمه گوگل]متن بورتون مختصر و آموزنده است

4. Make your answers clear and concise.
[ترجمه ترگمان]پاسخ های خود را واضح و مختصر کنید
[ترجمه گوگل]پاسخ های خود را روشن و مختصر کنید

5. I gave a concise answer about this.
[ترجمه ترگمان]من یه جواب مختصر در این مورد دادم
[ترجمه گوگل]من پاسخی مختصر در مورد این دادم

6. Your summary should be as clear and concise as possible.
[ترجمه ترگمان]خلاصه شما باید تا جایی که ممکن است واضح و مختصر باشد
[ترجمه گوگل]خلاصه شما باید به همان اندازه روشن و مختصر باشد

7. A definitive and concise statement on democratic transition and consolidation with contemporary relevance and applicability.
[ترجمه ترگمان]یک بیانیه قطعی و مختصر در مورد گذار دموکراتیک و تحکیم با ارتباط و کاربرد معاصر
[ترجمه گوگل]بیانیه قطعی و مختصر درباره انتقال و تثبیت دموکراتیک با روابط و کاربرد معاصر

8. A concise way of illustrating it is to consider two questions.
[ترجمه ترگمان]یک روش مختصر برای نشان دادن آن، این است که دو پرسش را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]یک روش مختصر برای نشان دادن آن دو سوال است

9. Sergeant Hanks gave us concise, sensible instructions.
[ترجمه ترگمان]گروهبان برودی به ما یه دستورالعمل دقیق و معقول داده
[ترجمه گوگل]گروهبان هانک دستورالعمل های شفاف و مختصر داد

10. The instruction manual is written in clear, concise English.
[ترجمه ترگمان]دفترچه راهنما با زبان انگلیسی و روشن نوشته شده است
[ترجمه گوگل]دستورالعمل دستورالعمل در روشن و مختصر انگلیسی نوشته شده است

11. Show them how to be concise when they may have only minutes or even seconds to put over their viewpoint.
[ترجمه ترگمان]به آن ها نشان دهید که زمانی که ممکن است تنها چند دقیقه یا حتی چند ثانیه وقت داشته باشند تا دیدگاه خود را بیان کنند، کوتاه باشند
[ترجمه گوگل]آنها را نشان دهید که چگونه مختصر باشند، زمانی که ممکن است فقط چند دقیقه یا حتی چند ثانیه برای قرار دادن دیدگاه خود داشته باشند

12. The text is clear and concise, although the need for extended detail on the pathogenesis of myocardial infarction is debatable.
[ترجمه ترگمان]متن واضح و مختصر است، اگرچه نیاز به جزییات گسترده در بیماری زایی of myocardial debatable است
[ترجمه گوگل]متن روشن و مختصر است، گرچه نیاز به تفصیلات گسترده در مورد پاتوژنز انفارکتوس میوکارد قابل بحث است

13. Naturally such a diary needs to be concise, yet it should contain concrete details about exactly what you have done.
[ترجمه ترگمان]طبیعتا این دفتر باید مختصر باشد، با این حال باید شامل جزییات بتونی در مورد آنچه انجام داده اید باشد
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، چنین خاطراتی باید مختصر باشد، در عین حال باید جزئیات دقیقی درباره دقیق آنچه شما انجام داده اید باشد

14. Foster's set of negatives is a concise deconstruction of areas once considered inviolable.
[ترجمه ترگمان]مجموعه نکات منفی فاستر یک واسازی مختصر از حوزه هایی است که زمانی مورد تجاوز قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]مجموعهای از منفیهای فاستر، تخریب مختصری از مناطقی است که بعدها مجرم شناخته شدهاند

a concise summary

خلاصه‌ی عاری از حشو و زوائد


a concise English-Persian dictionary

فرهنگ فشرده‌ی انگلیسی - فارسی


I expect my students to write concisely.

انتظار دارم که شاگردانم واضح و مختصر بنویسند.


پیشنهاد کاربران

ثر

دقیق ( مختصر اما مشخص )

مختصرمفید

gist

چون پسوند cise به معنای بریدن ، cut down است در اینجا
در معنای چکیده به معنای 👈👈 اضافی هایش پاک شده ، بریده شده
است .

مختصر، موجز و فشرده،

Short and concise
مختصر و مفید

brief but comprehensive

یجورایی میشه "مختصر و مفید"


کلمات دیگر: