1. a prostrate tree
درخت از پا افکنده
2. lie prostrate and take a deep breath
دمرو بخوابید و نفس عمیق بکشید.
3. they fell prostrate at the feet of the emperor
جلو پای امپراتور به سجده افتادند.
4. the mother was prostrate with grief
اندوه،مادر را از پا انداخته بود.
5. he drove his dagger to the hilt in his prostrate enemy's chest
دشنه اش را تا دسته در سینه ی دشمن به خاک افتاده فرو کرد.
6. The young mother was prostrate with grief at her baby's death from pneumonia.
[ترجمه ترگمان]مادر جوان مبتلا به ذات الریه از سینه پهلو به خاک افتاده بود
[ترجمه گوگل]مادر جوان در مرگ کودکش از پنومونی غمگین بود
7. They found him lying prostrate on the floor.
[ترجمه ترگمان]او را دیدند که روی زمین افتاده است
[ترجمه گوگل]آنها متوجه شدند که او روی زمین لج می زند
8. He stumbled over Luke's prostrate body.
[ترجمه ترگمان]سکندری خوران روی بدن افتاده لوک سکندری خورد
[ترجمه گوگل]او بر بدن غرق لوقا چسبیده است
9. The prisoners were forced to lie prostrate in front of their captors.
[ترجمه ترگمان]زندانیان مجبور به دروغ گفتن در مقابل captors شده بودند
[ترجمه گوگل]زندانیان مجبور شدند در مقابل اسیران خود غارت کنند
10. She was prostrate on the floor.
[ترجمه ترگمان]روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]او روی زمین افتاده بود
11. The country, prostrate after years of war, began slowly to recover.
[ترجمه ترگمان]کشور، که پس از سال ها جنگ از خاک افتاده بود، به آرامی شروع به بهبودی کرد
[ترجمه گوگل]کشور پس از سالها جنگ، به آرامی به بهبود رسید
12. They fell prostrate in worship.
[ترجمه ترگمان]به سجده افتادند
[ترجمه گوگل]آنها در عبادت سقوط کردند
13. He lay prostrate before the high altar.
[ترجمه ترگمان]در برابر محراب به خاک افتاده بود
[ترجمه گوگل]او قبل از محراب بالا سقوط کرد
14. A woman, prostrate with grief, lay wailing on the ground.
[ترجمه ترگمان]زنی که از اندوه بر زمین افتاده و روی زمین ناله سر داده بود
[ترجمه گوگل]یک زن با غم و اندوه، بر روی زمین خجالت می کشد
15. Julie was prostrate with grief after her father's death.
[ترجمه ترگمان]جولی پس از مرگ پدرش از غصه به زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]جولی پس از مرگ پدرش با غم و اندوه غرق شد
16. Percy was lying prostrate, his arms outstretched and his eyes closed.
[ترجمه ترگمان]پرسی روی زمین افتاده بود دست هایش را دراز کرده بود و چشمانش بسته بود
[ترجمه گوگل]پرسی دروغ می گریزد، سلاح هایش گسترش یافته و چشمانش بسته شده است