کلمه جو
صفحه اصلی

well being


خیر، سعادت، خوشی، رفاه، بهزیستی، سلامت، اسایش، تندرستی، سلامتی و خوشی، خوشبختی، نیک بود

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition of being healthy, happy, and comfortable; welfare.
مترادف: good, weal, welfare
متضاد: distress
مشابه: comfort, condition, fate, happiness, health, prosperity, state, success

- His family's well-being is very important to him.
[ترجمه ترگمان] رفاه خانواده او برای او بسیار مهم است
[ترجمه گوگل] رفاه خانواده او برای او بسیار مهم است

• state of being healthy and happy, welfare, contentment
someone's well-being is their health and happiness.

جملات نمونه

1. Singing can create a sense of wellbeing.
[ترجمه ترگمان]آواز خواندن می تواند یک حس آسودگی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]آواز می تواند احساس خوبی را ایجاد کند

2. To reduce public spending on wellbeing would be an act of the greatest folly.
[ترجمه ترگمان]کاهش هزینه های عمومی در رفاه، عمل بزرگ ترین حماقت خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای کاهش هزینه های عمومی برای سلامتی، اقدام بزرگترین حماقت است

3. We systematically overestimate the amount of wellbeing associated with high incomes and long work hours.
[ترجمه ترگمان]ما به طور سیستماتیک میزان رفاه مربوط به درآمد بالا و ساعات کاری طولانی را دست بالا می گیریم
[ترجمه گوگل]ما به طور سیستماتیک میزان سلامتی با درآمد بالا و ساعات کار طولانی را بیش از حد ارزیابی می کنیم

4. As village head, he works wholeheartedly for the wellbeing of the villagers.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان رئیس روستا با تمام وجود برای رفاه روستائیان کار می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان رئیس روستا، او به طور صمیمانه برای سلامتی روستاییان کار می کند

5. Human and ecological wellbeing must supersede economic concerns if only because economies depend on ecosystems.
[ترجمه ترگمان]رفاه انسان و محیط زیست باید جایگزین نگرانی های اقتصادی شود، در صورتی که اقتصاد به اکوسیستم ها وابسته باشد
[ترجمه گوگل]سلامت انسان و محیط زیست باید به نگرانی های اقتصادی منجر شود، فقط اگر اقتصاد به اکوسیستم ها وابسته باشد

6. Humor can enhance physical as well mental wellbeing.
[ترجمه ترگمان]شوخی می تواند سلامت جسمانی و روانی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]طنز میتواند سلامت روحی و جسمی را افزایش دهد

7. The sensation of short - term wellbeing provided by alcohol is inexpensive, widely available and culturally acceptable.
[ترجمه ترگمان]احساس رفاه کوتاه مدت ارائه شده توسط الکل، ارزان، به طور گسترده در دسترس و از نظر فرهنگی قابل قبول است
[ترجمه گوگل]احساس رفاه کوتاه مدت که توسط الکل ارائه می شود ارزان است، به طور گسترده ای در دسترس است و از نظر فرهنگی قابل قبول است

8. Wellbeing life will be realized by using the heating pad.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از روش گرمایش، زندگی Wellbeing تحقق خواهد یافت
[ترجمه گوگل]زندگی با سلامت با استفاده از پد گرمایی متوجه خواهد شد

9. Those who know the Duke recognise his passionate interest in the countryside and the wellbeing of those who live by the land.
[ترجمه ترگمان]کسانی که دوک را می شناسند علاقه شدید او را به ییلاقات و رفاه مردمی که در زمین زندگی می کنند، می شناسند
[ترجمه گوگل]کسانی که می دانند دوک علاقه خود را به قلمرو روستا و رفاه کسانی که در سرزمین زندگی می کنند را تشخیص می دهد

10. Brian was always keen to stress that the comfort and wellbeing of the birds was of the utmost importance.
[ترجمه ترگمان]برایان همیشه مشتاق بود تا تاکید کند که راحتی و رفاه پرندگان بیش ترین اهمیت را دارد
[ترجمه گوگل]برایان همیشه علاقمند بود تا تأکید کند که آسایش و سلامتی پرندگان از اهمیت زیادی برخوردار است

11. It also reassured them that their parents loved them and cared about their wellbeing.
[ترجمه ترگمان]همچنین به آن ها اطمینان داد که والدینشان آن ها را دوست دارند و به رفاه و تندرستی شان اهمیت می دهند
[ترجمه گوگل]همچنین آنها را اطمینان داد که والدینشان آنها را دوست داشتند و در مورد سلامتی خود مراقبت می کردند

12. It provides a single quality of life score based on indexes of perceived physical wellbeing, psychological state, and sociability.
[ترجمه ترگمان]این روش یک کیفیت واحد از امتیاز زندگی براساس شاخص های سلامتی فیزیکی، حالت روان شناختی و اجتماعی بودن فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این یک نمره کیفیت زندگی را بر مبنای شاخص های سلامت فیزیکی درک شده، وضعیت روحی و اجتماعی می دهد

13. Well don't for one minute think it has anything to do with a new-found concern for our wellbeing.
[ترجمه ترگمان]خوب، برای یک دقیقه فکر نکن که این موضوع ربطی به رابطه جدید ما دارد
[ترجمه گوگل]خوب، برای یک دقیقه فکر نکنید که هر چیزی با یک نگرانی جدید در مورد سلامتی ما همراه است

14. But developing a sense of this is essential to wellbeing; assertiveness training and learning self-defence can both help.
[ترجمه ترگمان]اما توسعه حسی از این مساله برای تندرستی ضروری است؛ آموزش قاطعیت و دفاع از خود یادگیری می تواند هر دو به شما کمک کند
[ترجمه گوگل]اما توسعه یک حس این برای سلامتی ضروری است؛ آموزش تعالی و یادگیری دفاع از خود می تواند هر دو کمک کند

پیشنهاد کاربران

well - being ( علوم سلامت )
واژه مصوب: آسایش
تعریف: داشتن زندگی خوب و احساس رضایت خاطر

خوشبختی ، سعادت

تندرستی، سلامتی، خوشی، خوشبختی

تندرستی

( روان شناسی ) بهزیستی

خوشبختی

بهروزی

سلامتی و خوشی تندرستی. خوشبختی. نیک بود

سلامتی خوشی. تندرستی. خوشبختی. نیک بود

رفاه و خوب زیستی

رفاه و راحتی

Healthy

[علوم سلامت] داشتن زندگی خوب و احساس رضایت خاطر

به زیستن
در کلمات روزمره، در معانی شادبودن، سلامتی، کامیابی و همچنـین بـه معنـای موقعیتی خوب و رضایتبخش از زندگی متـداول اسـت. در گفتمـان دانـشگاهی، بیـشتر، اقتصاددانان و روانشناسان از مفهـوم بـهزیـستن اسـتفاده مـیکننـد

Well - being:تندرستی


سلامت

بهزیستی

سلامت روح و جسم

سلامتی

رفاه

آسودگی - آسایش

بهزیستی ( روان شناسی ) ، تندرستی ( علوم ورزشی )

Noun - uncountable :
Well - being
احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی

خیروصلاح ، نفع ومنفعت

شادزیستن

سودآوری ( امور مالی ) ، ثروت آفرینی ( امور مالی )

رفاه اجتماعی


کلمات دیگر: