کلمه جو
صفحه اصلی

whipping boy


(در اصل) پسری که به جای اعیان زاده ی خاطی تنبیه می شد تا موجب عبرت او بشود، بلاگردان، سپر بلا، بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه، مجز وجه المصالحه امری، کتک خور

انگلیسی به فارسی

بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه، کتک خور


تو سری خور، وجه المصالحه امری، کتک خور، بچه تازیانهخور بجای شاهزاده در مدرسه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person made to take the blame for another's misdeeds; scapegoat.

(2) تعریف: formerly, a boy brought up with a noble and made to take the punishments for the noble's misdeeds.

مترادف و متضاد

fall guy


Synonyms: chopping block, dupe, fall guy, goat, goat, mark, patsy, patsy, sacrifice, scapegoat, sucker, target, victim


جملات نمونه

1. He has become a convenient whipping boy for the failures of the old regime.
[ترجمه ترگمان]او برای شکست های رژیم سابق به یک پسر شلاق هم مناسب تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]او برای ناکامیهای رژیم قدیمی تبدیل به یک پسر مناسب شلاق شده است

2. Whipping Boy have just finished recording their debut album in Sun Studios, Dublin.
[ترجمه ترگمان]پسر Whipping تازه اولین آلبوم خود را در استودیوی سان Studios در دوبلین به پایان رسانده است
[ترجمه گوگل]Whipping Boy تازه ضبط آلبوم خود را در Sun Studios دوبلین ضبط کرده است

3. You're just the whipping boy.
[ترجمه ترگمان]تو فقط پسر whipping
[ترجمه گوگل]شما فقط پسر شلاق هستید

4. He was a whipping boy in this accident and he was done for.
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه پسر whipping بود و کارش تمام شده بود
[ترجمه گوگل]او در این حادثه یک پسر شلاق بود و برای او انجام می شد

5. He is just a whipping boy in the accident.
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه پسر شلاق in
[ترجمه گوگل]او فقط یک پسر شلاق خوردن در حادثه است

6. He just a whipping boy in this accident.
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه بچه whipping تو این حادثه
[ترجمه گوگل]او فقط یک پسر شلاق خوردن در این حادثه است

7. He is just a whipping boy in this accident.
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه بچه whipping تو این حادثه
[ترجمه گوگل]او در این تصادف فقط یک پسر شلاق است

8. The mechanic became the whipping boy for the pilot's error.
[ترجمه ترگمان]مکانیک برای خطای خلبان به پسر whipping تبدیل شد
[ترجمه گوگل]مکانیک به دلیل خطای خلبان پسر خرد شد

9. Japan is using Taiwan as a whipping boy toward China.
[ترجمه ترگمان]ژاپن از تایوان به عنوان یک پسر شلاق وار به سمت چین استفاده می کند
[ترجمه گوگل]ژاپن از تایوان به عنوان پسر شلاق خوردن به سمت چین استفاده می کند

10. This whipping boy done wrong.
[ترجمه ترگمان]این پسر شلاق را اشتباه انجام داده بود
[ترجمه گوگل]این پسر شلاق خوردن اشتباه کرد

11. It was your fault, and I am not going to be your whipping boy.
[ترجمه ترگمان]تقصیر تو بود و من هم پسر whipping نیستم
[ترجمه گوگل]این تقصیر تو بود و من نمی خواهم پسر تو شلاق بشم

12. How long do you expect me to stick around here and be his whipping boy?
[ترجمه ترگمان]انتظار داری چند وقت اینجا بمونم و اون بچه whipping باشم؟
[ترجمه گوگل]چقدر انتظار دارید که من اینجا باشم و پسر شلاقم باشم؟

13. It is unethical for a boss to use someone as a whipping boy.
[ترجمه ترگمان]برای یک رئیس غیر اخلاقی است که از فردی به عنوان یک پسر کتک زده استفاده کند
[ترجمه گوگل]برای رئیس یک نفر را به عنوان یک پسر شلاق استفاده می کند

14. Germany is becoming no longer Europe's model but rather its whipping boy.
[ترجمه ترگمان]آلمان دیگر مدل اروپایی نیست، بلکه پسر whipping است
[ترجمه گوگل]آلمان در حال تبدیل شدن به مدل دیگر اروپا نیست بلکه پسر شلاق خوردنش است

پیشنهاد کاربران

کسی که با آن بد هستیم.


کلمات دیگر: