فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quits, quitting, quit, quitted
• (1) تعریف: to resign; give up; decline to take further part in.
• مترادف: resign, withdraw from
• مشابه: abdicate, back out of, discontinue, leave, relinquish, terminate
- She quit her high-paying position because there was too much travel involved.
[ترجمه ╗❈╭سید محمد╮❈╔] او شغل پر درآمد خودرا به دلیل مسافرت[های کاری] زیادی که داشت ، ترک کرد
[ترجمه ترگمان] او شغل پردرآمد خود را ترک کرد، چون سفر بسیار زیادی وجود داشت
[ترجمه گوگل] از آنجا که مسافرت های فراوانی وجود داشت، او از جایگاه بالایی برخوردار شد
• (2) تعریف: to desist from; stop.
• مترادف: cease, desist from, stop
• مشابه: abandon, discontinue, end, finish, forsake, leave off, renounce
- He quit smoking after receiving a strong admonition from his doctor.
[ترجمه ترگمان] پس از دریافت نصیحت قوی از دکترش، سیگار را ترک کرد
[ترجمه گوگل] او پس از دریافت مدرک قوی از دکتر خود، ترک سیگار را ترک کرد
- Would you please quit teasing your sister!
[ترجمه سجاد معصومی] خواهش میکنم از مسخره کردن خواهرت دستبردار
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم دست ازسر خواهرت بردار!
[ترجمه گوگل] خواهش میکنم خواهش میکنم دیوانه شو!
- He tried, but he could not quit thinking about her.
[ترجمه مهرداد معدنی] او سعی کرد اما نتوانست به آن زن فکر نکند
[ترجمه نگین غلامی] او سعی کرد، اما نتوانست فکردن به او را ترک کند
[ترجمه Ali] او سعی کرد ، اما نتونست از فکر کردن به اون زن دست بردارد !
[ترجمه ترگمان] سعی کرد، اما نمی توانست به فکر او باشد
[ترجمه گوگل] او سعی کرد، اما او نمیتوانست در مورد او فکر کند
• (3) تعریف: to go away from; leave; depart.
• مترادف: depart, leave
• مشابه: abandon, exit, flee, vacate
- In the summer, the family would quit the city for the country.
[ترجمه شایگان] در تابستان خانواده شهر و ترک میکنند و به روستا میروند
[ترجمه ترگمان] در تابستان، خانواده از شهر خارج می شدند
[ترجمه گوگل] در تابستان، خانواده از شهر خارج می شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to resign from or give up a job, activity, or the like.
• مترادف: resign
• مشابه: abdicate, bow out, leave, pull out, retire, vacate, walk, withdraw
• (2) تعریف: to desist from or stop an activity, occupation, habit, or the like.
• مترادف: desist, stop
• متضاد: continue
• مشابه: abate, cease, finish, halt, leave off, let up, subside
• (3) تعریف: to admit defeat and stop trying to do something.
• مشابه: chicken, concede, give, resign, retreat, surrender, yield
صفت ( adjective )
• : تعریف: relieved or released from some debt, duty, or the like (usu. fol. by of).
• مترادف: released, relieved
• مشابه: clear, discharged, free
- quit of their taxes
[ترجمه ترگمان] مالیات های خود را کنار بگذارید
[ترجمه گوگل] ترک مالیات آنها