کلمه جو
صفحه اصلی

fading


معنی : محو سازی، محو شدگی
معانی دیگر : محو سازی، محو شدگی

انگلیسی به فارسی

محوسازی، محوشدگی


انگلیسی به انگلیسی

• tending to fade, tending to lose its color or intensity

دیکشنری تخصصی

[خودرو] تضعیف عملکرد ترمز اتومبیل در نتیجه داغ شدن لنتهای ترمز. مشکلاتی مانند , ضرورت محکم تر فشار دادن پدال ترمز و طولانی شدن نقطه ترمز گیری پدال نیز در این وضعیت به وجود می آید.
[برق و الکترونیک] محو شدگی تغییر تدریجی شدت میدان یک سیگنال رادیویی در اثر تغییر و تحول در محیط انتقال . - محو شدن
[نساجی] رنگ پریدگی - رنگ باختگی
[پلیمر] رنگ پریدگی، محو شدگی، رنگ رفتگی

مترادف و متضاد

محو سازی (اسم)
expunction, fading

محو شدگی (اسم)
fading

declining


Synonyms: paling, growing dimmer, dying, evanescent, hazy


جملات نمونه

1. the mountains were fading in the evening light
کوه ها در تاریکی غروب از نظر پنهان می شدند.

2. Hopes of a peace settlement are now fading.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر امیدها برای حل و فصل صلح در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]امیدها برای برقراری صلح در حال حاضر محو می شوند

3. In the fading light we saw bats flitting around/about in the garden.
[ترجمه ترگمان]در نور کم رنگ، we را دیدیم که در اطراف باغ در اطراف و اطراف پرسه می زدند
[ترجمه گوگل]در نور فرومایشی ما دیدیم که خفاش ها در اطراف / در باغ در حال حرکت هستند

4. Hopes of settling the conflict peacefully are fading.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل مسالمت آمیز مناقشه در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]امید به حل منازعات صلح آمیز محو شده است

5. Through the total fading away and extinction of craving, decay and death, sorrow, lamentation, suffering, grief, and despair are extinguished.
[ترجمه ترگمان]در کل محو شدن و انقراض هوس، پوسیدگی و مرگ، اندوه، اندوه، رنج، اندوه، و نومیدی خاموش می شوند
[ترجمه گوگل]از طریق فرسودگی کامل و انقراض طوفان، فروپاشی و مرگ، غم و اندوه، گریه، رنج، غم و ناامیدی خاموش می شوند

6. Fading is true while flowering is past.
[ترجمه ترگمان]این در حالی است که گل در حال عبور است
[ترجمه گوگل]محو شدن درست است در حالی که گلدهی گذشته است

7. Hopes of a peace settlement were fading fast.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل صلح به سرعت در حال محو شدن بود
[ترجمه گوگل]امید به یک حل و فصل صلح سریع فشرده شد

8. Hopes for the missing men are fading.
[ترجمه ترگمان]امیدها و امید افراد گم شده در حال افول است
[ترجمه گوگل]امید برای مردان گمشده محو می شود

9. Hopes of reaching an agreement seem to be fading away.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای رسیدن به توافق در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد امید به دستیابی به توافق ناپدید شده است

10. Hopes of economic recovery are fading.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای بهبود اقتصادی در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]امید به بهبود اقتصادی، محو شده است

11. It would deal a fatal blow to his fading chances of success.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد موفق شدن به موفقیت، ضربه مهلکی به موفقیت او وارد خواهد شد
[ترجمه گوگل]این یک ضربه ی مرگبار به شانس های منفی خود برای موفقیت خواهد رسید

12. Hope is fading that the missing child is still alive.
[ترجمه نیلوفر] امیدها درباره ی زنده بودن بچه در حال از بین رفتن است.
[ترجمه ترگمان]امید در حال محو شدن است که کودک گم شده هنوز زنده است
[ترجمه گوگل]امیدوار است محو شود که کودک گمشده هنوز زنده است

13. Outside,(sentence dictionary) the light was fading rapidly.
[ترجمه ترگمان]بیرون، (فرهنگ لغت حکم)، نور به سرعت در حال محو شدن بود
[ترجمه گوگل]خارج از (فرهنگ لغت جمله) نور به سرعت در حال محو شدن است

14. In the fading light she could just make out the shape of a tractor.
[ترجمه ترگمان]در نور کم رنگ، می توانست شکل تراکتور را تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]در نور محو شد، او فقط می توانست شکل تراکتور را شکل دهد

15. My suntan is already fading.
[ترجمه ترگمان] برنزه شدن من داره ناپدید میشه
[ترجمه گوگل]غده من در حال حاضر محو شده است

پیشنهاد کاربران

رو به افول

رنگ باخته

تغییر رنگ کاغذ، بی رنگ شدن، رنگ پریدگی

- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار

تارشدگی

fading ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: محوشدگی
تعریف: افت قدرت نشانک/ سیگنال براثر تغییر شرایط انتشار


کلمات دیگر: