کلمه جو
صفحه اصلی

kilo


معنی : کیلو، یک کیلوگرم معادل هزار گرم
معانی دیگر : مخفف:، کیلوگرم، پیشوند: هزار [kilogram]

انگلیسی به فارسی

یک کیلوگرم معادل هزارگرم


کیلوگرم، کیلو، یک کیلوگرم معادل هزار گرم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: kilos
• : تعریف: see kilogram.
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: one thousand.

- kilogram
[ترجمه ترگمان] کیلوگرم
[ترجمه گوگل] کیلوگرم

• unit of weight equalling one thousand grams
a kilo is the same as a kilogram.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کیلو - پیشوند متری به معنای ( 10 به توان 3 ) 1000× یا، در درجه بندی حافظه ها و دیسکهای کامپیوتر، 1024 × . کیلو از کلمه ی یونانی « هزار» مشتق شده است. نگاه کنید به metric prefixes .
[برق و الکترونیک] کیلو - کیلو پیشوند نمایانگر 10 به توان 3 یا 1000.
[ریاضیات] پیشوندی به معنی هزار

مترادف و متضاد

کیلو (اسم)
kilo, kilogram, kilogramme

یک کیلوگرم معادل هزار گرم (اسم)
kilo

جملات نمونه

1. each kilo of wheat has a quantity of dross
هر کیلو گندم مقداری ناژاوی (ناخالصی) دارد.

2. apples by the kilo and eggs by the dozen
سیب کیلویی و تخم مرغ دو جینی

3. apples running 7 to a kilo
هر 7 تا سیب یک کیلو وزن دارد.

4. lacking two grams of being a kilo
دو گرم مانده که یک کیلو بشود.

5. apples went for one hundred tomans a kilo
سیب کیلویی صد تومان به فروش می رسید.

6. These apples are selling at 40 pence a kilo.
[ترجمه ترگمان]این سیب ها به قیمت ۴۰ پنس به هر کیلو می فروشند
[ترجمه گوگل]این سیب ها در 40 پنی کیلوگرم فروش می کنند

7. The fruit costs 30 pence per kilo.
[ترجمه ترگمان]این میوه ۳۰ پنس در هر کیلو است
[ترجمه گوگل]میوه هزینه 30 پنی در هر کیلو

8. She weighed out half a kilo of rice.
[ترجمه ترگمان]او نیمی از کیلو برنج را وزن کرد
[ترجمه گوگل]او نصف کیلو برنج را وزن کرد

9. A kilo of heroin was found hidden inside the lining of the suitcase.
[ترجمه ترگمان]یک کیلوگرم هروئین در داخل آستر چمدان پیدا شد
[ترجمه گوگل]یک کیلو هروئین در داخل پوشش چمدان پنهان شده است

10. This jar will hold a kilo.
[ترجمه ترگمان]این ظرف یک کیلو وزن داره
[ترجمه گوگل]این شیشه یک کیلو را نگه می دارد

11. They cost 50p a kilo.
[ترجمه ترگمان]قیمت آن ها ۵۰ پوند برای هر کیلو است
[ترجمه گوگل]آنها 50 پوند کیلوگرم می پردازند

12. West Devon Beef was offered £ 60 a kilo by meat firms in Somerset and the Midlands.
[ترجمه ترگمان]گوشت گاو در غرب Devon ۶۰ پوند به وسیله شرکت های گوشت در سامرست و وست میدلندز به مبلغ ۶۰ پوند عرضه شد
[ترجمه گوگل]گوسفند West Devon 60 پوند در کیلوگرم توسط شرکت های گوشت در سامرست و میدلندز ارائه شد

13. Add the kilo of sugar and stir water, sugar and wort until they are more or less dissolved.
[ترجمه ترگمان]هر کیلو شکر اضافه کنید و آب، شکر و wort را تا زمانی که کم تر یا کم تر حل شوند اضافه کنید
[ترجمه گوگل]قلیا شکر را اضافه کنید و آب، شکر و مخلوط را هم بزنید تا آنها بیشتر یا کمتر از محلول حل شوند

14. I bought a kilo of apples and a bunch of grapes.
[ترجمه ترگمان]من یه کیلو سیب و یه مشت انگور خریدم
[ترجمه گوگل]من یک کیلو سیب و یک دسته انگور خریدم

15. Highest price heifer per kilo 16 H. P. Raynor, Hafod.
[ترجمه ترگمان]بالاترین قیمت: در هر کیلو، ۱۶ H پی Raynor، Hafod
[ترجمه گوگل]بالاترین قیمت تلیسه در هر کیلو 16 H P Raynor، Hafod

پیشنهاد کاربران

کیلو گرم
واحد جرم
مثال they come nearly to 33 kilos


kilo ( ورزش )
واژه مصوب: هزارمتر
تعریف: ← نفرزمانی هزارمتر


کلمات دیگر: