کلمه جو
صفحه اصلی

query


معنی : تردید، جستار، پرس و جو، پرسش، استفسار، سوال، تحقیق و باز جویی کردن، سر و گوش آب دادن، پرسیدن، استنطاق کردن
معانی دیگر : استعلام، سوال کردن، جستار کردن، تحقیق کردن، پرس و جو کردن، استعلام کردن، استفسار کردن، شک، نشان پرسش، علامت سوال، این نشان: ؟ (query mark هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

پرس و جو، استفسار


( quaere ) جستار، سوال


تحقیق و باز جویی کردن، پرسیدن، استنطاق کردن، پرسش، سوال، تردید، جستار، استفسار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: queries
(1) تعریف: a question or inquiry
مترادف: inquiry, question

- He did not respond to his mother's query about his personal life.
[ترجمه رضا رف] او به پرس و جوی مادرش درباره زندگی شخصی اش پاسخی نداد
[ترجمه ترگمان] او به سوال مادرش در مورد زندگی شخصی اش پاسخ نداد
[ترجمه گوگل] او به پرسشی مادری درباره زندگی شخصی اش پاسخ نمی داد
- The day after they placed the help-wanted ad, they received over forty queries.
[ترجمه ترگمان] روز بعد از این که آن ها آگهی استخدام تحت تعقیب قرار دادند، بیش از چهل نامه پرس و جو دریافت کردند
[ترجمه گوگل] روز بعد از قرار دادن تبلیغات مورد نیاز، آنها بیش از چهل پرسش را دریافت کردند

(2) تعریف: a doubt or question that cannot be resolved in one's mind; a mental reservation.

(3) تعریف: a notation, as on a manuscript, that indicates a question to be answered.

(4) تعریف: in computing, a request for information submitted to a search engine or database using a computer language or human language
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: queries, querying, queried
مشتقات: queryingly (adv.)
(1) تعریف: to inquire into; ask about.
مترادف: ask about, inquire into
مشابه: investigate, probe, question, scrutinize, survey

(2) تعریف: to question (someone).
مترادف: ask, question
مشابه: catechize, challenge, dispute, examine, interrogate, pump, quiz, sound out, test

(3) تعریف: to mark with a query.
مترادف: question
مشابه: edit, mark, proofread

(4) تعریف: in computing, to request information from (a database).

• question; doubt, reservation; question mark; request to retrieve information from a database (computers)
ask, inquire; examine, investigate; consider doubtful, distrust
a query is a question about a particular point.
you can use query to say that someone asks a question.
if you query something, you ask about it because you doubt that it is correct or accurate.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] جستجو، پرس و جو .
[برق و الکترونیک] پرس و جو

مترادف و متضاد

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

جستار (اسم)
inquiry, query, inquest, quaere

پرس و جو (اسم)
inquiry, query, enquiry

پرسش (اسم)
question, inquiry, query

استفسار (اسم)
inquiry, query, enquiry

سوال (اسم)
question, query, quaere

تحقیق و بازجویی کردن (فعل)
query

سروگوش آب دادن (فعل)
sound, query, pry, feel out, ferret out, pump

پرسیدن (فعل)
question, inquire, ask, query

استنطاق کردن (فعل)
inquire, query, interrogate, cross-examine, probate

demand for answers


Synonyms: concern, doubt, dubiety, inquiry, interrogation, interrogatory, mistrust, objection, problem, question, questioning, reservation, skepticism, suspicion, uncertainty


Antonyms: answer, reply


ask


Synonyms: catechize, challenge, disbelieve, dispute, distrust, doubt, enquire, examine, hit up, impeach, impugn, inquire, interrogate, knock, mistrust, put out a feeler question, quiz, suspect, test the waters


جملات نمونه

1. Stella didn't attach any significance to Doug's query.
[ترجمه ترگمان]ستلا به پرس و جوی داگ هیچ اهمیتی نمی داد
[ترجمه گوگل]استلا هیچ گونه اهمیتی برای درخواست داگ نداشت

2. They raised a query on his sincerity.
[ترجمه ترگمان]آن ها پرس و جو را از روی صمیمیت او بالا بردند
[ترجمه گوگل]آنها پرسش خود را بر روی صداقت خود مطرح کردند

3. If you have a query about your insurance policy, contact our helpline.
[ترجمه ترگمان]اگر شما پرس و جو درباره سیاست بیمه خود دارید، با خط تلفنی ما تماس بگیرید
[ترجمه گوگل]اگر پرس و جو در مورد بیمه شما دارید، با خط تلفن ما تماس بگیرید

4. The short answer to your query is that he has acted completely illegally.
[ترجمه ترگمان]پاسخ کوتاه سوال تان این است که او به طور غیر قانونی عمل کرده است
[ترجمه گوگل]پاسخ کوتاه به پرس و جو شما این است که او کاملا غیرقانونی عمل کرده است

5. I query whether he can be trusted.
[ترجمه ترگمان]پرس و جو می کنم که آیا او قابل اعتماد است یا نه
[ترجمه گوگل]من می پرسم آیا او قابل اعتماد است یا نه

6. I query very much whether it is wise to act so hastily.
[ترجمه ترگمان]سوال من این است که آیا عاقلانه است که این کار را با عجله انجام دهید
[ترجمه گوگل]من بسیار پرس و جو می کنم که آیا عاقلانه عمل می کند تا شتابزده

7. It's got a number you can ring to query your bill.
[ترجمه ترگمان]این عددی است که می توانید برای پرس و جوی درخواست تان به آن زنگ بزنید
[ترجمه گوگل]این یک عدد است که می توانید زنگ بزنید تا درخواست قبض خود را بررسی کنید

8. What was their response to your query?
[ترجمه ترگمان]واکنش آن ها به پرس و جوی تان چه بود؟
[ترجمه گوگل]پاسخ آنها به پرسش شما چه بود؟

9. The letter was referred back with a query.
[ترجمه ترگمان]نامه با یک نامه پرس و جو ارجاع داده شد
[ترجمه گوگل]این نامه با یک پرس و جو پاسخ داده شد

10. I query if he is trustworthy.
[ترجمه ترگمان]اگر قابل اعتماد است، پرس و جو می کنم
[ترجمه گوگل]پرسیدم آیا او قابل اعتماد است؟

11. I cannot split hairs on that burning query.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم موهای آن پرس و جوی سوزان را از هم جدا کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بر روی آن پرس و جو سوزش تقسیم کنم

12. I've a query to put to the last speaker.
[ترجمه ترگمان]من یک پرس و جو برای آخرین سخنرانی دارم
[ترجمه گوگل]من یک پرس و جو برای قرار دادن به آخرین سخنران

13. I'm not in a position to query their decision.
[ترجمه ترگمان]من در موقعیتی نیستم که بتوانم تصمیم آن ها را پرس و جو کنم
[ترجمه گوگل]من در موقعیتی نیستم که تصمیم خود را بپرسم

14. Put a query against Jack's name-I'm not sure if he's coming.
[ترجمه ترگمان]یک پرس و جو در مقابل اسم جک بگذار مطمئن نیستم که بیاید
[ترجمه گوگل]پرس و جو را در برابر نام جک قرار دهید - مطمئن نیستم که او در حال آمدن است

many queries concerning his real name

پرس‌و‌جوهای بسیار درباره‌ی نام واقعی او


"is your father home?" he queried

او پرسید: «پدرتان منزل هستند؟»


They queried three experts for advice.

آن‌ها از سه کارشناس نظر‌خواهی کردند.


پیشنهاد کاربران

مورد مناقشه ، مورد بررسی

درخواست، گزارش گیری

query ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پُرسمان
تعریف: درخواست اطلاعات از یک دادگان


کلمات دیگر: